<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Friday, April 30, 2004


تاملى در باب روشنفکرى دينى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نکته: اين مطلب عينا در فانوس آمده است


روشنفکرى دينى به چه معنا است؟ خود روشنفکران دينى در مورد خودشان تعاريف متنوعى دارند که لزوما اين تعاريف و توصيفات مانعة الجمع نيستند:

الف) روشنفکر دينى، کسى است که دين و سنت را خوب ميشناسد و چون جامعه ما دينى و سنتى است، پروژه روشنفکرى بدون حضور فعال روشنفکران دينى به جايى نميرسد.
ب) روشنفکر دينى کسى است که هم برون دينى و هم درون دينى به مقوله دين نگاه مى کند و بسته به نوع نگاه رويکرد خود را به آن عوض ميکند.
ج) ‌روشنفکر دينى کسى است که نشان داده هم ميتوان بچه مسلمان بود و هم روشنفکرى ورزيد.
د) روشنفکر دينى کسى است که مدرنيته هدفش نيست. ميخواهد به مدرنيته معنوى برسد.
ه)‌ روشنفکر دينى کسى است که روشنفکر است ولى با روشنفکران غير دينى مرز بندى مشخص دارد. (‌خطوط قرمز پررنگ در نقد عقلانى وجود دارد)
و) روشنفکر دينى کسى است که …

به نظر من روشنفکر دينى کسى است که اصلا اسمش هم سرگيجه آور و ابهام آلود است. ما مخلص روشنفکران دينى هم هستيم اما اعصاب سوار شدن به چرخ و فلک نداريم! به عقيده اينجانب تمامى تعاريف بالا به شدت قابليت مورد حمله قرار گرفتن از جانب روشنفکران را دارا است و لااقل ميتوان گفت که در هيچيک از اين موارد روشنفکر دينى از خود دفاع جانانه اى نميتواند بکند.
بزرگانى مانند داريوش آشورى مى گويند که اينها ميخواهند نشان بدهند که ناروشنفکر ديندار نيستند و نوعى آشتى بين دين و عقلانيت برقرار کنند، من هم ميگويم خدا پدرت را بيامرزد استاد ، اما بدبختى اينجا است که اينها هيچ کس ديگر را قبول ندارند و سوبسيد نقادى يا کرديت دائمى عقلانى ميخواهند تا سر فرصت به موضوعات مورد علاقه خود بپردازند اما به هيچ کس از نظر عقلانى (‌عقل نقاد تا حد زيادى مستقل و برون دينى) جوابگو نيستند. زيرا که هر جا گير کنند طفره مى روند و آن را مناسب بحث نميدانند يا اينکه آن موضوع را با زيرکى به آنور خط قرمز خود پرتاب مى کنند! به جان مولا اينطورى است. بدبختى ديگر اينجا است که براى بحث با يک روشنفکر دينى بايد حتما و لزوما روشنفکر دينى شد! اين يک بدبختى خيلى خيلى بزرگى است.

راستى يک سوال آيا من هم ميتوانم به جاى اينکه روشنفکر متخصص «سنت» يا «دين» باشم روشنفکر متخصص امور «قدرت» باشم و «قدرت» را خوب بشناسم و آن را بخواهم نقد کنم و لذا نام خودم را «روشنفکر قدرتى» بنامم و زير لواى قدرت يک مختصر سوبسيد و آوانس فکرى و سپرى براى نقد از خودم داشته باشم يا نه؟! «قدرت» را از درون خودش نقد کنم. همه چيز «قدرت» را دور نيندازم و قس على هذا … ! اينجا هم مدل خوبى ميتوان بناکرد. اهل فن خودش را داشت و !…

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, April 29, 2004


گربه هاى بى‌صاحب تهران عقيم ميشوند!


حيوان دوستى نظام را ببين که با رحم و شفقت اسلامى گربه ها را مفسد فى الارض يا مرتد تشخيص نداده و تنها آنها را مقطوع النسل ميکند!! قربانت بروم نظام جان تا کجاها را ديدى! بالاخره نمرديم و ديديم که جان گربه برعقيده او مقدم شد! بلاتشبيه همين کار را هم در مورد نهضتى‌ها و ملى-مذهبى‌ها کردند و احتمالا در آينده در مورد تندرو هاى اصلاح طلبان اخراج شده از حاکميت(‌ اميدوارم يک اسمى براى خودشان درست کنند، اين خيلى طولانى است! ) خواهند کرد. کارى ميکنند که کسى به آنها نزديک نشود و خودشان به پرت‌وپلاگويى ادامه دهند و براى خودشان پپسى باز کنند و پا به سن بگذارند و حرف هاى بى مشترى خودشان را تکرار کنند و …
بشر دوستى نظام کاملا با موازين حقوق بشر مطابقت دارد. البته ميدانيد که ما براى خودمان حقوق بشر داريم. چه اشکال دارد : «روشنفکرى دينى»، «مردمسالارى دينى» که هست چرا «حقوق بشر اسلامى» نباشد؟!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, April 27, 2004


بيمارستان طرف قرارداد با عزراييل!


درخبرها آمده که ظرف چند روز اخير دست کم پنج نفر در بيمارستان ايرانمهر به دليل داروى بيهوشى فاسد درگذشته‌اند. ياد دوستى افتادم که در نزديکى بيمارستان منزل داشت و هميشه ميگفت که کسى زنده از اينجا بيرون نميايد و هميشه چند تا اسم از دوستان و همسايگان را رديف ميکرد. من خودم دو نفر را که خوب يادم هست، زنده يادان احمد شاملو و هوشنگ گلشيرى. هر دو را از آنجا تشييع کردند.
در هر حال هر چند امسال سال پاسخگويى است(!) ليکن شما هم توصيه هاى ايمنى را جدى بگيريد و مواظب باشيد که اگر در جاده قديم شميران نرسيده به دو راهى قلهک و در وسط آن دود و ترافيک حالتان خراب شد شما را به اين بيمارستان نبرند چون احتمال اينکه زنده بيرون بياييد خيلى بالا نيست و خداى نکرده ممکن است مجبور شويد خودتان به نکير و منکر پاسخگو باشيد!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


گوته و ميکونوس

بالاخره کسى در نظام مقدس اسلامى نمى خواهد توضيح بدهد که در رستوران ميکونوس برلين چه گذشت؟ آيا اين قتل ها هم کار ضد انقلاب بود يا اينکه عناصر به اصطلاح خودسر خيره سرى کرده بودند؟! آيا اينجا هم مقتولين مرتد و ناصبى بودند يا اينکه مفسد فى الارض؟ نکند قربانيان دادگاه ميکونوس خود زنى سياسى کرده بودند که به قول آقايان نظام اسلامى را بدنام کنند؟ چه توجيهى و کدام قصه پردازى براى اين ماجرا شده ؟ کسى چيزى ميداند؟
حالا همه اينها به کنار بسته شدن انستيتو گوته چه ربطى به نصب لوح قربانيان ميکونوس دارد؟ نکند ميخواهند کسى ديگر آلمانى ياد نگيرد و نتواند آن لوح ضاله را بخواند؟!!

توضيح: ‌اين مطلب عينا براى فانوس نوشته شد

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, April 26, 2004


زمين و نظريات آقاى دکى

راستى خبر داريد که اين زمين گرد و قلمبه و دوست داشتنى که دو سومش هم آبه، همينجورى داره ميگرده و ميگرده و ميگرده؟! بله؟ چشم بسته غيب گفتم؟ باور کن يادمان رفته. انقدر خدا و اسطوره و ساطور و شهوت جا را برايمان تنگ کرده که از خود اين کره دوست داشتنى غافل شديم. آهاى آقاى دکتر، آقاى مهندس، آقاى مغز اقتصادى، مشاور سرمايه گزارى محترم يک کم کوتاه بيا ، همه چيز مثل «بازار» نيست ها که نامحدود فرضش مى کنى، خود «بازار» هم من با اين عقل ناقصم مى بينم که نيست. به جان همين زمين که خيلى دوستش دارم اين چيزهايى که تو دارى بديهى فرضش مى کنى و روش آسمونخراش فکرى ميسازى، انقدرها هم بديهى نيست ها!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, April 24, 2004


شير شتر


شير شتر چيز خوبى است مى گويند گوشت و شير شتر گرم است، شايد براى سلول هاى خاکسترى هم خوب باشد، پس مقام معظم قذافى بيهوده نيست که شتر هايش را با خود به هر جا ميبرد، مدتى بود به اروپا تشريف نبرده بودند. اما حالا که سلول هاى معظم له به کار افتاده و دنيا زيباتر شده چرا که نه؟ هر روز صبح در اروپا همراه با يک ليوان بزرگ شير شتر تازه، فايننشال تايمز و لوموند مطالعه بفرماييد!

بعيد نيست گروه هاى طرفدار محيط زيست يا انجمن حمايت از حيوانات در کشور هاى اروپايى دلشان به حال شتر ها بسوزد که اينها از ارتفاع مى ترسند، سوار هواپيما نکنيدشان. راستى علف دادن به شتر ها در سفارت خانه انجام ميشود يا در طويله جناب سفير؟ علف و کاه سبوس پيدا کردن جزو خدمات کنسولى سفارت است يا امور ديپلماتيک؟ ‌شايد هم مامورين امنيتى پشم هاى شتر ها را مرتب بازرسى کنند که به جان معظم له کسى خداى نکرده سو قصد نکند در زمانى که ايشان ميخواهند شتر ها را مورد تفقد و دلجويى قرار دهند.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, April 23, 2004


مى‌نويسم

مى‌نويسم تا خود را باور کنم. مى‌نويسم تا خود را شفاف تر کنم، ذهنم را خانه تکانى کنم، از هزاران گره و عقده اى که در درونم هست يک يک بند باز کنم، آنجا که سالها است کسى قدم نگذاشته و من را به ناکجا آباد کشانده. مى نويسم که از زير يوغ دين و خداى دين و ولايت دين و استبداد شرقى و استثمار غربى، بندهاى زور (‌خواه سنت در جامعه سنت زده، خواه مدرنيته در جامعه مدرن) فرار کنم. مى نويسم که هويت خود را بازستانم و فرياد بزنم. مى‌نويسم چون به شعور من توهين شده. من کارى به «پروژه ها» ندارم. من از رنگ کردن گنجشک و فروختن به نام قنارى بيزارم. خواه «ولايت» باشد خواه «مردمسالارى توام با عطر معنويت» خواه «سراب غرب» . پروژه ها ارزانى مديرانش. من تنها مى‌نويسم و هشدار ميدهم. مى‌نويسم پس هستم.


0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, April 22, 2004





شخصا به فراخوان «على.ن» در وبلاگ «هزار حرف نگفته» ميپيوندم و اميدوارم که دوستان من در «فانوس» هم متقاعد شوند که به اين حرکت بپيوندند.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


رفع مشکلات فنى

بالاخره و بعد از تلاش هاى زياد بر روى Template قبلى که مثمرثمر واقع نشد، مجبور شدم با کمک گرفتن از Template فانوس و انجام تغييراتى در آن که به نظرم ضرورى بود (‌ مثلا دايناميک کردن کل صفحه )‌ يک سر و شکلى به وبلاگم بدهم! همينجا از دوست خوب امور فنى فانوس تشکر مى‌کنم. از آبچينوس عزيز هم به خاطر تذکرها و دلگرمى ها ممنونم.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, April 21, 2004


اصلاح طلبان و گربه مرتضى على


اصلاح طلبان از نظر سياسى وضع وخيمى دارند، يعنى در عين شکست همه جانبه از مردم و اخراج از حاکميت هنوز حرف هاى چند قرن پيش را ميزنند : « مردمسالارى دينى در چارچوب قانون اساسى نه يک کلمه بيش نه يک کلمه کم! » در عرصه نظر هم که پاک ول معطلند « روشنفکرى دينى نه يک کلمه بيش نه يک کلمه کم! » با اين اوصاف من سکولار حق دارم بپرسم که پس اين همه دعوا لابد بر سر لحاف ملا است. بالاخره اصلاح طلبان کاهل ميخواهند قبول کنند که شکست خورده اند و اشتباه کرده اند يا نه؟ در مورد نظر جناب علوى تبار در باب «روشنفکرى دينى» بزودى چند سطرى خواهم نوشت.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


اسم مستعار و شخصيت فوق مجازى


اينکه يک نفر با اسم مستعار بنويسه، در شرايط فعلى جامعه ما شايد زياد عجيب نباشه. اين خودش موضوعى است که بعدا به آن خواهم پرداخت. در هر حال اين فرد چيز هايى بدست مياره و چيز هايى هم از دست ميده. مثلا يک هويت مجازى براى خودش پيدا مى کنه . ( اين هويت واقعى است البته ولى در دنياى مجازى. ) ولى اينکه يک فرد با هويتى مجازى که کسب کرده و کمابيش با نوشته هايش شناخته ميشه، بياد و با يک اسم مستعار در مستعار و يک هويت فوق مجازى ناشناخته کامنت بگذاره ، اين يکى ديگه خيلى عجيبه. اين فرد به هويت و شخصيت مجازى خود احترام نميگذاره به نظر من. ميخواد غير مسوولانه چيزى بگه و بره. معمولا هم کارش با عصبيت توام ميشه. با کامنت نويس ها و فحاش ها يا کسايى که ممکنه ناگهانى عصبى شده باشند و عصبى نويسى کنند و کامنت بگذارند کارى ندارم. روى سخن من با کسانى است که خودشان را اهل فرهنگ و نظر هم ميدانند. اين شخص فوق مجازى معمولا با چيزى مخالفت ميکنه که خودش توش شک داره! يا اينکه طورى کامنت رو نوشته که نميخواد به هويت مجازيش صدمه اى بزنه. اين کار البته کار عجيبى است.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


چند نکته حاشيه اى

الف) اين سرويس مستضعفين بلاگر گاهى وقت ها قاط ميزنه. ما هم مى خواستيم يک جورى از شر اين تابلوى مسخره بلاگ اسپات (‌يعنى همين موجودى که بالاى سر اين وبلاگ هست و همه دوستان با آن آشنا هستند!)‌ يا به عبرت بهتر جواز کسبمان راحت بشيم، تگ انتهاى head رو برداشتيم. اما فکر کنم کار اصوليى نباشه و وبلاگ مثل خودمون قاط بزنه! لذا اون رو دوباره برگردانديم . خلاصه با اين فونت ها هم هر چى ور رفتيم به يونيکد استاندارد معقول و رايج بين علما ( ‌يعنى همان UTF-8 ) نرسيديم. شايد اين هم مثل راه دشوار مردمسالارى دينى باشه که هفتاد سال ديگه جواب ميده!! در هر حال خواستم به آبچينوس عزيز از همين تريبون مقدس وبلاگ اعلام کنم که از کامنت شما بسيار سپاسگزارم. همکاران هم به شدت در تلاشند که مشکل فنى رو درست کنند! ممنون ميشوم اگر دقيقا بفرماييد که اين مشکلات فونت چطورى هست. چون خودم که همه چيز را خوب و بهشتى ميبينم (‌البته حورى و پرى و اينها در کار نيست!) و البته فرودگاه قلب بمى ما پذيراى هر گونه کمک فنى و راهنمايى دوستان خواهد بود!

ب) معقول اينه که وقتى چيزى در «فانوس» مينويسم، اگر خواستم در اينجا فقط بهش لينک بدهم. مثل کارى که بهنود انجام ميده و در وبلاگش به مطلبى که در بى‌بى‌سى مينويسه لينک ميده . اما بنده با اجازه از حضرات آيات، علما، جمعى از ائمه جمعه و جماعات و مقامات لشکرى و کشورى هميشه اين کار رو نميکنم چون اولا بنده نه بهنود هستم نه ف.م.سخن و نه به گرد پاى اونها ميرسم!‌ ضمنا «فانوس» هم بى‌بى‌سى نيست! ثانيا چون در اينجا يک کم محفل خودمونى تره و نيازى هم به ژست و قيافه روشنفکرى گرفتن نيست، ممکنه که گاهى مطلب رو خودمونى تر بنويسم يا شاخ برگى بهش بدم يا چيزى ازش کم کنم. (‌ مثل همين مطلب آخر به نام « ديدار برندگان صلح نوبل » ) لذا اگر تکرار يک مطلب که در فانوس نوشته بودم کمى متفاوت بود، آنرا در اينجا نيز مى آورم و گرنه که با لينک به « فانوس » در خدمتتان هستيم.

ج) ‌اينجا سعى من بر اين است که هر دو روز يک مطلب بگذارم. گاهى هم هر روز . شما فعلا يک پريود متوسط يک و نيم روزه براى خودتان منظور بفرماييد. البته قدم شما بر روى چشمان ما. هر وقت دوست داشتيد تشريف بياوريد!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, April 20, 2004


ديدار برندگان صلح نوبل

چند روز پيش نوشته بودم که دالايى لاما و اسقف توتو و شيرين عبادى قرار است در دانشگاه SFU شهر ونکوور ديدارى داشته باشند. ظاهرا اين ديدار در دانشگاه UBC انجام شده و به دالايى لاما دکتراى افتخارى داده شده است . آنگونه که از پيگيرى رسانه اى بر ميايد ، حضور خانم عبادى تحت الشعاع حضور پر رنگ دالايى لاما قرار گرفته و رسانه هاى بى جنبه آمريکاى شمالى که فقط مشترى گرايى صرف را سرلوحه کارهاى خود قرار داده اند، از حضور شيرين عبادى و اسقف توتو تنها براى زينت المجلس هواداران دالايى لاما (جامعه چينيان و تبتى ها) استفاده کرده اند. لااقل تا اين لحظه که چنين بوده است و در هر آيتم خبرى چند دقيقه شرح فعاليت ها و سوابق و شوخ طبعى هاى دالايى لاما را به همراه ديدار هاى عمومى ايشان ( شوخى: با شعار هاى ‌صل على محمد نايب بودا آمد!! ) نشان ميدهند، چند ثانيه هم اسقف توتو را نشان ميدهند و اگر دوست داشتند در آخر يک اشاره اى هم به طور شفاهى به حضور شيرين عبادى مى کنند ، گويا که سال گذشته مقام معظم دالايى لاما بوده که جايزه صلح نوبل گرفته است! خدا را شکر تجليل به سبک کانادايى را هم ديديم.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, April 19, 2004


گند کارى نبوى و عذر بدتر از گناه


اين ابراهيم نبوى هم ديگه شورش رو در آورد. شوخى شوخى با شريعتى هم شوخى؟ شوخى که چه عرض کنم. هجو! اصلا کار درستى نکرد. عذر بدتر از گناهش هم که واقعا يک گند به تمام معنا بود . شريعتيست ها و کسانى مثل ف.م.سخن حسابى حالش رو گرفتند خوشم آمد. من که از روز اول به خودم ميپيچيدم. پنج دفعه دست به کيبرد شدم چيزى در فانوس بنويسم. گفتم دوباره بروبچز خودى و خوانندگان شاکى ميشن که باز اين بابا به يکى گير داد تا خودش رو مطرح کنه. باز آنارشى بازى در آورد. چند وقت پيش يکى کامنت داده بود فلانى پس کلا راه حل شما چيست؟!! بابا دم اون کامنت نويس عزيز گرم!‌ راه حل چيست به جز خواندن و نوشتن و خواندن و نوشتن و به قول دوستى همديگر را تصحيح کردن.
حالا بريم سراغ نبوى که چرا از اينکه حالش گرفته شد خوشم اومد. آخه باباجون کدام طنز نويسى رو سراغ داريد که اينهمه کار کنه و اينهمه لودگى کنه بعد ادعاى روشنفکرى و تفلسف هم داشته باشه؟ هادى خرسندى نمونه خوبى هستش . منتها آدم موضعش نسبت به اين آدم آنارشيست روشنه. اون به همه گير ميده و خودش هم اظهار نظر هاى جنجالى روشنفکرى نميکنه. (‌دمش گرم) بدبختى اينجا است که اين وسط نبوى تنها به دليل اينکه خوره کتاب هستش و آدم پر کاريه خودش رو صاحب نظر هم ميدونه. من خودم البته اين رو هم بگم که نسبت به شريعتى ارادت ندارم، اون بنده خدا گاه گاه درى ورى هم گفته بود ، به دليل پرکارى و نداشتن فرصت نتونست بعضى از حرفهاشو منسجم بکنه ولى وقتى يکى بياد به شريعتى بگه کم سواد اونهم آدم لوده بى هويتى به نام نبوى اين ديگه خيلى سوزش داره. شيرينکارى هم حدى داره، با استعداد هستى، تحليلگر هم هستى ولى وقتى در جايى چيزى نميدونى زرت و پرت المه. ما مگه چند تا مثل شريعتى داريم. اينکه ديناميت بذاريم پاى بناى يادبود هر کدوم از اين بزرگان و منفجرشون کنيم و ادرار کنيم به هيکلشون، به نفع کيه؟ اگه اون نقده شريعتيه اين هم نقد نبويه!
خلاصه مدتى است که از انگليس و آلمان و بلژيک بوى کباب مى آد!‌ خدا آخر و عاقبت همه مارو به خير بکنه.
البته اميدوارم اين وبلاگ هم مثل آنتى لاريجانى نشه که همش افشاگرانه عصبى نويسى کنه!
ولى خيلى خوبه اينطورى نوشتن. فکر نکنيد که ترمز بروندم ها. حواسم جمعه که چى دارم مى نويسم. کامنت نويس بياد وسط خودم حسابش رو ميرسم! (‌شوخى!‌ حالا با کى؟ معلوم نيست!‌ قاط زدى پارسا. برو يک کم استراحت کن)

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


شور و شوق بچگانه ما و شارون!

نميدانيم اين وبلاگ لاکردار چه خاصيتى دارد که وقتى در يک وبلاگ جديد شروع به نوشتن ميکنى شور و شوق عجيبى مى گيردت. پاک معتاد شديم رفت و به قول دوستى بد کوفتى است اين وبلاگ! در هر حال ميخواهم يک مدتى لااقل اينجا بى تکلفتر بنويسم. مردم از بس در فانوس مطلب بالا و پايين کردم و درز گرفتم و دوختم و خط زدم و اضافه کردم و بزک کردم و ...
اما چيزى که مى خواستم به بهانه آن يک صفاى دوباره به وبلاگم بدهم اين بود که رييس جديد حماس هم تعيين شد ولى اينبار قرار شد که فعلا آقاى رييس مدتى آفتابى نشوند که اشتهاى شارون براى خين و خينريزى بيش از اين حرف ها است. اين قصاب صبرا و شتيلا هم واقعا نشان داد که کله خرابتر و دلگنده تر از اين حرف ها است. اميدوارم زودتر يک تير غيبى هم نصيب خودش بشه که آخر سر ممکنه کل منطقه رو به آشوب بکشه. اما خودمونيم ها سر ترور احمد ياسين اين همه هواداران و دوستداران شيخ گلو پاره کردند و هم قسم شدند که انتقام سختى بگيرند، اما- خوشبختانه البته- خبرى نشد. مثل اينکه تروريست هاى اونورى دستشون رو شده و چمدان ريال و تومان و دينار ديگه کم شده، يک خورده فتيله عمليات اشتشهادى اومده پايين. دليلش هم شرايط منطقه است. شارون هم شايد به همين دليله که دلير شده و کار رو ميخواد به زعم خودش يکسره کنه. اميدوارم يکى بالاخره جلوى اين ديوانه رو بگيره يا اينکه همون تير غيب ... !

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


«ذکر جميل سعدى»

« اول ارديبهشت ماه جلالى/ بلبل گوينده بر منابر قضبان »
« برگل سرخ از نم اوفتاده لآلى/ همچو عرق بر عذار شاهد غضبان »

اول ارديبهشت روز سعدى، صلح دوست ترين حکيم و استاد شعر و نثر و ادب فارسى است.
باشد که دمى دور از اين دنياى سياه و آلوده و وحشى سرى به دنياى زيبا و سرسبز و لطيف حکمت سعدى زنيم:

« اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبى/ برآورند غلامان او درخت از بيخ »
« به پنج بيضه كه سلطان ستم روا دارد / زنند لشكريانش هزار مرغ به سيخ »

« آهنى را كه موريانه بخورد / نتوان برد از او به صيقل زنگ »
« به سيه دل چه سود خواندن وعظ / نرود ميخ آهنين بر سنگ »

« يكى يهود و مسلمان نزاع مى كردند / چنانكه خنده گرفت از حديث ايشانم »
« به طيره گفت مسلمان : گرين قباله من / درست نيست خدايا يهود ميرانم »
« يهود گفت : به تورات مى خورم سوگند / وگر خلاف كنم ، همچو تو مسلمانم »

« به آنچه مى گذرد دل منه كه دجله بسى / پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد »
« گرت ز دست برآيد، چو نخل باش كريم / ورت ز دست نيايد، چو سرو باش آزاد »

« منشين ترش از گردش ايام كه صبر / تلخ است وليكن بر شيرين دارد »

« به سرو گفت کسى ميوه اى نمى آرى / جواب داد که آزادگان تهيدست ‌اند »

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


بهنود ديگر

مصاحبه خواندنى آقاى مسعود بهنود در سايت قاصدک بازگو کننده مطالبى قابل بحث و بررسى فراوان است:

الف)در ماجراى نمايش تصوير آقاى خمينى از تلويزيون در شب هفده شهريور اثرى از نرم خويى و همه جانبه نگرى و ميانه روى هميشگى آقاى بهنود ديده نميشود، هر چه هست چريک بازى و چيزى بيش از يک فعاليت داغ ژورناليستى است. حرکتى که به واقع نقشى بسيار عمده در انقلاب ايفا کرده است. عجيب اينکه بهنود تاکنون روايتگر فعاليت هاى بسيار تند انقلابى خود نبوده و همواره از يک ديدگاه بى طرفانه و توام با سرگشتگى و حيرانى به حوادث تاريخى انقلاب ايران نگاه کرده است.

ب)‌در ماجراى باز شدن مطبوعات در زمان بختيار که يک مقطع بسيار حساس در تاريخ انقلاب است، آقاى بهنود باز نقشى مهم و کليدى ايفا کرده است گر چه که مايل است آن را کمرنگ جلوه بدهد. واقعا اگر آنگونه که بهنود ماجرا را روايت مى کند که تنها به عنوان شوخى به آقاى بهشتى اعلام ميکند که آقاى خمينى هم کوتاه بيايد و در آوردن روزنامه ها را تاييد کند، ديگر ماندن بهنود در منزل بهشتى و پى گيرى هاى بعد از اقامه نماز و متقاعد کردن ساير روزنامه نگاران اصلا يک شوخى نيست! اشتباه تاريخى روزنامه نگاران در چنان مقطعى عملا همچون اعلام يک ضربه پنالتى در دقيقه نود به نفع آقاى خمينى بوده است. نکته اينجا است که هر چقدر هم که آيت الله و اطرافيان در به پا کردن موج انقلاب و بهره گرفتن از احساسات غليان گرفته مردم از بقيه نيروها جلوتر بوده باشند اما نتيجه رقابت بين طيف انقلابيون توام با برترى مطلق نيرو هاى اسلامى تا قبل از آن مقطع نبود. همچنانکه خود آقاى بهنود در روايت خود به داستان درگيرى آقاى خمينى با روزنامه آيندگان بعد از پيروزى انقلاب ميپردازد و از آن به عنوان اولين شکست آقاى خمينى ياد مى کند. پس اگر آقاى خمينى را مى شد حتى در هنگام بعد از پيروزى انقلاب و در زمانى که ايشان سوار موج سهمگين احساسات مردمى بود شکست داد، چرا روزنامه نگاران روشنفکر ما - حتى به قول خود بهنود از نوع شاگردان «مکتب آيندگان» - چنان اشتباهى را مرتکب شدند و از ترس برخورد آيت الله با مطبوعات، فضا را براى يکه تازى ايشان آماده کردند به گونه اى که از آن مقطع به بعد سياسيون براى آب خوردن هم نياز به کسب جواز شرعى آيت الله فقيد داشتند و هر کس در اين خط نبود لاجرم بايد کنار ميرفت. خط کشى هاى يا با ما يا بر ما از همانجا شروع شد.

قصد من محاکمه آقاى بهنود نبود . اگر روشنگرى ، دليرى در به کار بردن فهم خويش است و اگر روشنفکرى دليرى در نقد سنت و قدرت است، بد نيست که همه بيش از پيش مراقب خود باشيم که اگر به قول بهنود « بزرگ شده ايم »‌ باز ممکن است که از چاله اى در آمده باشيم ليکن چاه ها و چاله هاى ديگر باز در راهند. اگر از مکتب جلال و شريعتى انتقاد مى کنيم از مکتب آيندگان هم انتقاد کنيم که در اولى به سنت چسبيده بودند و قدرت را نقد ميکردند و در دومى دقيقا بر عکس.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


« اول ارديبهشت ماه جلالى/ بلبل گوينده بر منابر قضبان »
« برگل سرخ از نم اوفتاده لآلى/ همچو عرق بر عذار شاهد غضبان »

با يادى از سعدى بزرگ و در روز اول ارديبهشت سال هشتاد و سه آغاز ميکنم.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________