<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Saturday, April 30, 2005


کشکول هفتگى*

الف) فرودگاه امام افتتاح شد. ميگ و سوخوئى هم به پرواز درنيامد و سردار فلانى هم با يک کاميون آدم جانم بسيج نگفت و روى باند عربده نکشيد. بريتانيا و کانادا هم به شهروندانشان توصيه کردند که به اين فرودگاه نروند. (يعنى چى؟) البته از سالها پيش در مورد ملاحظات «ايمنى» فرودگاه (‌و نه «امنيتى» به قول بى‌بى‌سى) حرف و حديث جدى و البته از جانب اهل فن، زياد بوده است. طبق معمول اين خبرهاى مرتبط با جان انسان ها پشت خبرهاى داغ انتخابات مضحک گم مى شود. کاش خبرنگاران ما در اين حوزه‌ها بيشتر مى پرداختند و بحث‌هاى بى‌نتيجه انتخابات را دور مى‌انداختند.

ب) انتخابات بى‌معنى امسال اگر هيچ حسنى نداشته باشد، يک خوبى دارد و آن هم اين است که بالاخره رييس جمهور جامعه مدنى و شهردار آبادگر متوجه شدند که تهران ترافيک خيلى سنگين دارد! بايد شکر کرد و از همه مسوولين نظام پاسخگو قدردانى. همين هم ميتوانست نباشد! عجب مسوولين نازنينى داريم ما و چه مردم پيگيرى واقعاً. آقا مظنه ۲۰۶ چنده؟ يکى بخرم آلبالويى چشم همکاران از کاسه دربياد.

ج) درختان شهر ما با اينکه هوا يکماه بود که گرم شده بود خيلى سبز نشده بودند گويى منتظر واقعه‌اى بودند و اين عجيب بود. ديروز که برف باريد فهميديم که حق با درختان بود که هزاران سال است اينجا هستند و هواى موذى اينجا را بهتر از من و تو ميشناسند.

د) روز کارگر هم در راه است و بنده و جنابعالى هم کارگريم و سالهاى سال است که بيل مى زنيم و به زور بازو و فکر نان مى خوريم. روزمان مبارک! اگر اين چپيها و آرمانهاى چپ نبودند سرمايه‌داران خوش اشتها همه انسانها را تا حالا يا چپ کرده بودند يا يک لقمه چپ! سرمايه‌دارى بى‌حيايى که به صغير و کبير هم رحم نمى کند و همه را اجير خود کرده است. درود بر چپ و آرمانهاى زيباى چپ.

* بالاخره گمشده نوشتارى خودم را پيدا کردم. هر هفته يکبار گذرى و نظرى. کمى پيش برويم تا ببينيم که چه مى‌شود.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, April 27, 2005


کشکول امروز (۱)

الف) حسين درخشان در مسافرت است همه ميدانيم. مطلبى هم به روز نمى کند، لينکى هم نميگذارد. ولى روزى چهار هزار نفر مى روند زيارت آنجا. ما که بخيل نيستيم شمارنده‌اى هم نداريم. خدا شمار خوانندگان «سردبير: خودم» را زيادتر کناد ولى اين موضوع عجيبى است و قابل توجه تحليلگران امور صنفى وبلاگستان مى‌تواند باشد.

ب)‌ ناصر خالديان نقطه ته خط از دست کامنت نويس‌هاى بى‌فرهنگ به ستوه آمد و با عصبى‌نويسى خاص خودش اعلام کرد که در کامنت‌گير خود را گل گرفته است. من البته بزنم به تخته از اين چيزها اينجا ندارم و واقعاً‌ در حاشيه بودن و خوانندگان خاص داشتن هم نعمتى است. البته من دوستان عصبى شده از کامنت‌هاى افراد جنجال ساز و فحاش را کاملاً‌ درک مى کنم و واقعاً راه حلى هم براى اينکار نيست. چون اصولاً‌ ما ايرانى ها براى زندگى جمعى ساخته نشده‌ايم مگر در زمانهاى پزدادن. حالا بماند. ولى کاش روزى مى شد که همه ما اين شمارنده‌هاى مسخره را هم دور مى‌انداختيم. اگر کامنت گير دو سه عيب و ايراد دارد، شمارنده و کانتر صدها عيب دارد و اين عجوزه هزارداماد همه را از زيست معمولى بازداشته است. شمارنده‌ها را برداريد دوستان.

ج)‌ عباس معروفى عزيز يک جمله اى در مطلب زيباى آخرش نوشته است که سخت عميق است: «تمام اين صد سال به نام روشنفکرها بود و به کام لات‌ها». اين جمله چکيده و عصاره تاريخ معاصر است! درود بر عباس معروفى عزيز.

د) اعتدالگراى مآل انديش چند سال هياهو ها به‌پا ساخت که گنجى تندروى کرد، سر تندروى و کندروى نمى خواهم بحث کنم که هر کس خودش را محور مختصات عالم و مجسمه اعتدال مى پندارد، اما مى پرسم عاقبت اعتدال اين آقايان به کجا رسيد؟ پايين بودن «دز اصلاحات» و عمل به «منطق اصلاح‌طلبى» نتيجه‌اش کو؟

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, April 25, 2005


لينک

کسانی که برای آزادی اکبر گنجی مطلب نوشته‌اند يا اسم وبلاگ‌شان را تغيير داده‌اند
(به نقل از خبرچين)
[+]

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


به ياد گنجى (۱)

روشنفکر اگر نقد قدرت و سنت نکند، دغدغه ايندو را نداشته باشد و تنها و تنها نقد روشنفکران ديگر کند - حتى اگر اين نقدها منصفانه و خردمندانه باشد - روشنفکر نيست، چه او ديرى نمى پايد که بازيچه دست قدرت مى‌شود.
گنجى قطعاً‌ از اين دسته نبود و مستقيماً با قدرت در پيچيد و به تنهايى «چون شير به خود سپه‌شکن» شد. گنجى به دکانداران موسوم به اعتدال گرا درس پايدارى و پايمردى داد و اصلاح‌طلبان قلابى را رسوا کرد.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, April 24, 2005


اکبر گنجى را آزاد کنيد

من معتقدم که پيشنهاد افسون فسرده و ف.م.سخن عزيز براى تغيير نام وبلاگ ها در حمايت از اکبر گنجى دلير و مظلوم اقدامى پسنديده است. اما گمان کنم که بعد از تجربه «امروز» شدن وبلاگ‌ها مقدارى بدبينى نسبت به تغيير نام وبلاگها وجود دارد. هم از نظر مشکلات ناشى از تغيير هويت وبلاگها به واسطه اين تغيير دادن در نامشان و هم از نظر هزينه اى که هر کس بايد بپردازد که حداقل آن فيلتر شدن ميتواند باشد. براى بعضيها تعداد خواننده هنوز در راس امور است.

فضا فضاى سنگينى است و هر کسى هم حاضر به پرداخت هر هزينه‌اى نيست. شخصاً‌ نمى‌توانم «حکم حکومتى» مبارزه براى ديگران صادر کنم اما اين يک کار را بلدم که به يک حرکت جمعى که ممکن است موجبات آزادى يک مبارز سياسى را فراهم آورد، بپيوندم. گرچه که اعتقاد دارم از اين حرکت استقبال نخواهد شد و همه به نحو پرشتابى به فکر در بردن خود از معرکه هستند اما به هر حال ما کار خودمان را مى کنيم و هرکس هم لابد دلايل خودش را دارد و پيش وجدان خود راضى است.

شخصاً ديدم نميتوانم به اين حرکت نپيوندم. من هم يک هفته همراه با دوستان عنوان وبلاگم را به «اکبر گنجى را آزاد کنيد» تغيير خواهم داد.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, April 23, 2005


تذکر ضرورى

اگر در جواب دادن به ايميلها و مشارکت کردن به موقع اينجانب در فعاليتهاى اجتماعى در فضاى سايبر اختلالاتى مشاهده مى کنيد به خاطر عمليات کابل برگردان اينجانب است که مى خواهم بروم ماهى پنجاه هزار تومان خودم را از کروبى بگيرم، بالاخره هر دوسال يکبار مى توانم با اين پول به خرج سفره پر برکت آقاى کروبى به ايران بروم و بد هم نيست. درود بر پدر اصلاحات!

خلاصه شرمنده، بى ادبى نيست که موجب اين تاخير در جواب دادن ها مى شود. پارسا بعضى وقتها انقدر غرق در مطالب گوناگون و خواندنى خود وبلاگ شهر ميشود که يادش مى رود ايميلش را چک کند گاهى سه يا چهار روز اين موضوع طول مى کشد. (ضمناً نامبرده دچار اختلال حواس هم هست و براى جشن سعدى به جاى گلستان مى نويسد بوستان!)

عرضى نيست.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, April 22, 2005


به مناسبت روز سعدى (قسمت چهارم و آخر)

اشاره: پرداختن به آثار سعدى نه کار کسى چون من است نه با يک هفته و دوهفته وبلاگ نويسى به سامان مى‌رسد. با اميد به اينکه همه ما حتى اگر تظاهر به حفظ اخلاق و ناصح بودن مى‌کنيم، حرمت قلم خود را داشته باشيم و زياده ننويسيم و بدى‌ها را گسترش ندهيم و خوبيها و زيباييها را هم ببينيم، اين چند گفتار يادبود سعدى بزرگ را با نگاهى به گلستان هميشه خرمش به پايان مى برم:

از يكى از بزرگان پرسيدند: با اينكه دست راست داراى چندين فضيلت و كمال است ، چرا بعضى انگشتر را در دست چپ مى كنند؟
او در پاسخ گفت : ندانی كه پيوسته اهل فضلا، از نعمتهاى دنيا محروم شوند ؟!
آنكه حظ آفريد و روزى داد
يا فضيلت همى دهد يا بخت

* * *
حكيم فرزانه اى را پرسيدند: چندين درخت نامور که خدای عزوجل آفريده است و برومند ، هيچ يک را آزاد نخوانده اند مگر سرو را که ثمره ای ندارد . درين چه حکمت است ؟ گفت: هردرختی ثمره معين است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آيد و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هيچ ازين نيست و همه وقتی خوش است و اين صفت آزادگان است .
به آنچه مى گذرد دل منه كه دجله بسى
پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآيد، چو نخل باش كريم
ورت ز دست نيايد، چو سرو باش آزاد

* * *
به سرو گفت کسى ميوه‌اى نمى آرى / جواب داد که آزادگان تهيدست‌اند

* * *
به پايان آمد اين دفتر / حکايت همچنان باقى
به صد دفتر نشايد گفت / حسب الحال مشتاقى

پى نوشت: اين بى مقدار نام خود و وبلاگش را به سعدى بزرگ گره زده است و اکنون يکسال از آغاز به کار اين وبلاگ گذشت. صد سال ديگر آيا خبرى از ما هست؟ چيزى از ما مى ماند آيا؟
«غرض نقشى است کز ما بازماند / که هستى را نمى بينم بقايى.»

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, April 21, 2005


پيوند به نوشته‌هايى در زمينه روز سعدى در وبلاگ‌شهر:

ارديبهشت، سعدی و شيراز
خسرو ناقد[+]

بزرگداشت سعدى شيرازى
سام ضيايى[+]

زاد روز سعدی استاد سخن
الهه مهر[+]

جشن سعدى
روزنوشته مجيد زهرى[+]

ف.م.سخن عزيز هم لينک داده[+]‌

به مناسبت روز بزرگداشت سعدی
آليوس ماکسيموس، فانوس
[+]

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


به مناسبت روز سعدى (۳)

از گلستان:

سه چيز پايدار نماند : مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سياست.

* * *
آورده اند که نوشيروان عادل را در شکارگاهى صيد کباب کردند و نمک نبود. غلامى به روستا رفت تا نمک آرد. نوشيروان گفت: نمک به قيمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند ازين قدر چه خلل آيد؟ گفت: بنياد ظلم در جهان اول اندکی بوده است هرکه آمد بر او مزيدی کرده تا بدين غايت رسيده.

اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبى / برآورند غلامان او درخت از بيخ
به پنج بيضه كه سلطان ستم روا دارد / زنند لشكريانش هزار مرغ به سيخ

* * *
يکی از ملوک بی‌انصاف، پارسايی را پرسيد: از عبادتها کدام فاضل‌تر است ؟ گفت: تو را خواب نيمروز تا در آن يک‌ نفس خلق را نيازاری.

ظالمى را خفته ديدم نيمروز / گفتم اين فتنه است خوابش برده به
و آنكه خوابش بهتر از بيدارى است / آن چنان بد زندگانى، مرده به

* * *
مردم آزاری را حکايت کنند که سنگی بر سر صالحی زد. درويش را مجال انتقام نبود سنگ را نگاه همی داشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد و درچاه کرد. درويش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت. گفتا: تو کيستى و مرا اين سنگ چرا زدی؟ گفت: من فلانم و اين همان سنگ است که در فلان تاريخ بر سر من زدی. گفت: چندين روزگار کجا بودى؟ گفت: از جاهت انديشه همی کردم، اکنون که در چاهت ديدم فرصت غنيمت دانستم.

* * *
نصيحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بيم سر ندارد يا اميد زر.

موحد چه در پای ريزد زرش
چه شمشير هندی نهی بر سرش
اميد و هراسش نباشد ز کس
بر اين است بنياد توحيد و بس

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, April 20, 2005


به مناسبت روز سعدى (۲)

اشاره: «اول ارديبهشت ماه جلالى» روز سعدى است. اين گفتنى است که در وبلاگ‌شهر کمتر به آثار اين بزرگ و فخر فرهنگى ما پرداخته مى شود. افسوس که زمانه هم زمانه ديگرى است و به احتمال قريب به يقين، سعدى ديگرى نخواهد آمد. همانطور که چشمه بزرگان ادبيات و مفاخر معاصر ما رو به خشکى است. پس به ياد سعدى و عاشقى و نظربازى و خوشباشى و نوع‌دوستى او غزلياتى «سهل و ممتنع» را از او با هم مى خوانيم:

غزليات:

شب فراق که داند که تا سحر چندست/ مگر کسی که به زندان عشق دربندست
گرفتم از غم دل راه بوستان گيرم/ کدام سرو به بالای دوست مانندست
پيام من که رساند به یار مهرگسل/ که برشکستی و ما را هنوز پیوندست
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست/ به خاک پای تو وان هم عظیم سوگندست
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل/ هنوز دیده به دیدارت آرزومندست
بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست/ به جای خاک که در زیر پایت افکند‌ست
خيال روی تو بیخ امید بنشاندست/ بلای عشق تو بنیاد صبر برکندست
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی/ به زیر هر خم مویت دلی پراکندست
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی/ گمان برند که پیراهنت گل آکندست
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا/ چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوندست
فراق يار که پیش تو کاه برگی نیست/ بیا و بر دل من بین که کوه الوندست
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق/ گمان برند که سعدی ز دوست خرسندست

* * *
آب حیات منست خاک سر کوی دوست/ گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست
ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار/ فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست
داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار/ مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست
دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا/ گوش من و تا به حشر حلقه هندوی دوست
گر متفرق شود خاک من اندر جهان/ باد نیارد ربود گرد من از کوی دوست
گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل/ روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست
هر غزلم نامه‌ایست صورت حالی در او/ نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست
لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحرگیر/ سحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست

* * *
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم/ چشم بد از روی تو دور ای صنم
روی مپوشان که بهشتی بود/ هر که ببیند چو تو حور ای صنم
حور خطا گفتم اگر خواندمت/ ترک ادب رفت و قصور ای صنم
تا به کرم خرده نگیری که من/ غایبم از ذوق حضور ای صنم
روی تو بر پشت زمین خلق را/ موجب فتنه‌ست و فتور ای صنم
این همه دلبندی و خوبی تو را/ موضع نازست و غرور ای صنم
سروبنی خاسته چون قامتت/ تا ننشینیم صبور ای صنم
این همه طوفان به سرم می‌رود/ از جگری همچو تنور ای صنم
سعدی از این چشمه حیوان که خورد/ سیر نگردد به مرور ای صنم

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, April 19, 2005


به مناسبت روز سعدى (۱)

از امروز به مدت هفت روز يادى از سعدى بزرگ مى کنيم.
با تشکر از مجيد زهرى عزيز با آن کتابخانه نفيس و ذى قيمت مخصوصاً براى ماها که همه کتابهاى خود را در ايران گذاشته ايم و آمده‌ايم.

اگر زدست بلا بر فلک رود بدخوی
زدست خوی بد خويش در بلا باشد
* * *
خبرى که دانی که دلی بيازارد تو خاموش تا ديگری بيارد.
بلبلا مژده بهار بيار
خبر بد به بوم باز گذار
* * *
متکلم را تا کسی عيب نگيرد ، سخنش صلاح نپذيرد .
مشو غره بر حسن گفتار خويش
به تحسين نادان و پندار خويش
* * *
کارها به صبر برآيد و مستعجل بسر درآيد .
به چشم خويش ديدم در بيابان
که آهسته سبق برد از شتابان
سمند بادپای از تک فرو ماند
شتربان همچنان آهسته می راند
* * *
شبانى با پدر گفت اى خردمند
مرا تعليم ده پيرانه يك چند
بگفتا: نيك مردى كن نه چندان
كه گردد خيره ، گرگ تيزدندان

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, April 18, 2005


ميوه جديد مردمسالارى دينى

تشويق به راى ندادن هم مصداق براندازى شد. مردمسالارى دينى است ديگر. قابل توجه علاقمندان و شيفتگان نظام مقدس اسلامى خصوصاً‌ آقاى خاتمى و دولت کريمه ايشان و وزارت سالم و پاک و پاسخگوى اطلاعات مربوطه.

هيچ بعيد نيست که سياسى نويسى در وبلاگستان هم به زودى اتهام به براندازى بشود و همه اينها در زمان دولت آقاى خاتمى دارد اتفاق مى افتد.

با اين حال برويد و راى بدهيد. به هر کس که دوست داريد. چون ما آخوند ها را عزيزتر از جان دوست داريم. اگر روحانيت نبود ما الان از بورکينافاسو هم عقبتر بوديم. برويد برويد به هر کس که دوست داريد راى دهيد و از خود او چاره بجوييد.

موفق باشيد.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, April 13, 2005


شطرنج بازان هم

امير باقرى يکى از دو استاد بزرگ شطرنج تاريخ ما با ريتينگ ۲۵۰۰ و نفر ۶۴۰ جدول جهانى، تبعه فرانسه شد. دستش درد نکند. دليل آن هم واضح است. وقتى حکومت و جامعه براى شطرنج باز تره هم خرد نمى کند و فدراسيون بودجه ندارد که چهار شطرنج باز را به دوبى بفرستد(!)، چه انتظارى داريد؟ نه! اشتباه نکنيد شطرنج ورزشى نيست که بتوان آن را همه گير و فراگير کرد. حتى اين اتفاق در شوروى هم نيفتاد. اما اوضاع فعلى ايران نشان مى دهد که ورزش و سرگرمى روشنفکران و تحصيل کردگان ما هم مانند خود آنها در حاشيه جامعه است و مطرود.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, April 12, 2005


سردار قاليباف و تفکرات مدرن

محمد باقر قاليباف، خلبان اسبق سپاه و فرمانده سابق نيروى انتظامى همانى که فرد اصلح بعضى از دوستان شده است، فرمودند:
«افتخار ايران اين است که بعد از انقلاب رشد زيادي در حوزه مطبوعات داشته ايم.» وى مطبوعات و رسانه ها را در برخي کشورهاي وابسته به حکومت يا مرتبط با آن دانست و اين مساله را عامل توقيف نشدن نشريات در اين کشورها عنوان کرد و افزود: «مسدود شدن سايتها نيز نشان از فضاى باز کشور دارد.»

شما واقعا انتظار داريد اين سردار محترم خلبان سپاهى - انتظامى‌چى با اين طرز فکر چه گلى به سر همه‌مان بزند؟

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, April 10, 2005


تحليل پولکى الپر

الپر مى‌نويسد: « ستاد هاشمي به شدت با مخالفان انتخابات و جماعت تحريمي پيوند خورده. بر و بچه‌هاي تحليلي هاشمي (هم اتاق فكر، هم كميته سياسي) به اين نتيجه رسيده‌اند كه آراي هاشمي رقم ثابتيه كه زياد هم تغيير نمي‌كنه. اين رو خود هاشمي هم قبول داره و همه‌جا ميگه: من نياز به معرفي ندارم. مردم من رو مي‌شناسند و خوب و بدم رو مي‌دونند. آمارها هم نشون ميده كه درصد آراي هاشمي در سراسر كشور حدود 26 بوده كه تا آخر سال قبل به 24 رسيده بوده. تحليلگرانش پيش‌بيني‌شون اينه كه در نهايت بين 20 تا 25 درصد كل آرا مال هاشمي خواهد بود. لذا به اين نتيجه رسيده‌اند كه بهترين راه اينه كه به جاي تلاش بيهوده براي بالا بردن آراي هاشمي (يعني صورت كسر) سعي كنند مخرج كسر، يعني رقم كل آرا رو برسونند به زير پنجاه درصد و كمتر از دو برابر آراي هاشمي. اگه مثلا هاشمي 23 درصد كل واجدين رو داشته باشه، بايد حداكثر 46 درصد شركت كنند تا هاشمي بتونه توي همون دور اول انتخاب بشه... لذا اگر كسي از بر و بچه‌هاي رفراندومي اين روزها يهو وضعش خوب شد يا كسي از زندانيان مطبوعاتي در ستاد هاشمي ديده شد يا مرتب مقاله‌هاي مخالفت با انتخابات و سرد كردن فضا و غيره رو ديديد و حس كرديد... بدونيد ماجرا از كجا آب مي‌خوره.»

پاسخ کوتاه من به عنوان يکى از کوچکترين وبلاگ‌داران «جماعت تحريمى»:
با اين روشهايى که حسين شريعتمدارى ها از آن بهره ميگرفتند و ميگيرند، تنها مرغ پخته را به خنده وا مى داريد. چه «جماعت تحريمى» مى خواهند سر به تن هاشمى نباشد. چگونه يک تحريمى و رفراندومى مى تواند از هاشمى پول بگيرد که او رييس جمهور شود؟ اين کار چه حسنى براى تحريمى و رفراندومى دارد؟ مگر تحريمى و رفراندومى هميشه به دنبال پول هستند؟ چرا از ساده ترين روشهاى سياسى براى رسيدن به پول استفاده نمى کنند و جان خودشان را به خطر مى اندازند؟ به نظر مى رسد که پول گرفتن ولو چندرغاز از ستاد معين، الپر را پولکى کرده و همه چيز را با پول مى خواهد تحليل کند. اللهم ارزقنا من ستادک!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


آهنگى نيک

اصلاً اين نيک آهنگ کوثر صريح اللهجه وقتى مطلب مى نويسد، انگار حرف دل ميزند. ديگر ما چرا بنويسيم؟ درود بر نيک آهنگ!

بفرما آقاى نو مشارکتى، سوالات نيک آهنگ پايانى برايش هست؟ نکند سوال پرسيدن خوب نيست و الان وقت اين حرفها نيست و همه به اتفاق برويم به معين راى بدهيم؟!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, April 09, 2005


هلى‌کوپتر بى‌تربيت

اشاره: حرف مشترک ما ايرانى ها شده سياست. در مورد گل و بلبل هم چيزى بخواهى بنويسى يک طورى به سياست ربط پيدا مى کند. چطور بنويسيم که خدا را خوش بيايد و بعضى ها هم از دست ما ناراحت نشوند؟

خوشبختانه مقصر اصلى فاجعه استاديوم آزادى هم معلوم شد. يک فروند هلى کوپتر خودسر که بدون اجازه از مقامات رفته بود دم در غربى نشسته بود مقصر شناخته شد. مى‌ترسم اين هلى کوپتر نيروى انتظامى هم تبرئه و گلباران شود و بعدش هم به کار گلباران سردار قاليباف مشغول شود. اما خدا را شکر سازمان تربيت بدنى با توزيع سريع ديه بين بازماندگان رحمت اسلامى و پاسخگويى مسئولان را نشان داد. به هر حال بازى اشکنک داره سرشکستنک و دنده خرد شدنک هم داره.

خيلى سعى کردم سياسى نشه، نميدانم شد يا نشد؟ به هر حال شرمنده دست خودم نيست و توى ترک هستم. چکار کنم که گاهى داخل خود من هم عناصر خودسر و عوامل بيگانه رخنه کرده اند! آدم آلت دست دشمن مى شود و خودش هم خبر ندارد ها!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


بال و پر بگشاييد،
شعارهاى معين هم درآمد.

«معين شعارهاى كليدى خويش را شهروند توانمند، توسعه دانايى محور و تشكيل دولت دموكراتيك توسعه‌گرا اعلام كرد.» به نقل از روزنامه شرق

عجالتاً از مشارکتى هاى عزيز و حزبى عاجزانه خواهشمنديم اين شعارها را براى ما آدمهاى کم سواد تشريح و تبيين بفرمايند. اصلاً «برنامه» هم نخواستيم معنا و مفهوم همين شعارها را بدانيم و بفهميم کلاهمان را مى اندازيم هوا. قول مى دهم که روز انتخابات من با قاطر هم شده خودم را به اتاوا برسانم!

گفتنى‌ها قبلاً بارها و بارها به بينات گوناگون و توسط اشخاص مختلف گفته شده و بعضى ها گويا تازه از خواب خرگوشى بيدار شده اند و دوبند قرمز را پوشيده و رفته اند روى تشک و هى داد مى زنند حريف نبود؟! نه دوست عزيز حريف نبود! موفق باشيد.

من ترجيح مى دهم دنبال کارهاى اساسى يا به قول اين دوستان قهر و انفعال باشم و براى سازمان مجاهدين و مشارکتى هاى عزيز هم آرزوى موفقيت ميکنم اما شريک هيچ جنايت و کلاهبردارى تاريخى و شارلاتان بازى نخواهم شد.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, April 08, 2005


يکى از دو يزدى دروغ مى گويد!

آيا واقعا اين تصوير ساختگى است؟ خيلى بعيد مى دانم. رنگبندى و جهت سايه ها واقعى بودن تصوير را نشان مى دهد. البته باز در مورد مونتاژ اهل فن بايد نظر بدهند. فرض را بر اين بگيريم که اين تصوير آسوشيتدپرس واقعى است. (در حاشيه: ‌مکانيسم آخوندى را ببين که عکاس بيچاره بايد به هر طريقى که شده ثابت کند عکسى که گرفته واقعى است!!) بين خاتمى و کاتساو يک راه پله و دو صندلى ديگر فاصله بوده و اکنون پادشاه اردن که جايش در رديف پايين تر بوده از راه پله بالا آمده و با خاتمى و رييس جمهور اسراييل خوش و بشى کرده و به نظر مى رسد که دست دادن و چاق سلامتى بين دو رييس جمهور در اين لحظه انجام گرفته باشد. به هر حال ملک عبدالله چندين بار قبلاً در مورد ميانجى گرى بين ايران و آمريکا فعاليت هايى از خود نشان داده بوده است. (‌دايى جان: کار کار اين انگليسيها است)

Image hosted by Photobucket.com


Image hosted by Photobucket.com

به قول مجيد زهرى «به هر رو»، برگرديم به داستان ملاقات روساى جمهور ايران و اسراييل، تا اينجاى کار بشار اسد هم اعتراف کرده که دست داده و آن را کم اهميت نشان داده است. پس نيمى از ادعاى رييس جمهور اسراييل درست بوده. سوال اينجا است که چه دليلى وجود دارد که رييس جمهور اسراييل بخواهد در مورد ايران دروغ بگويد؟ چرا اصرارى هست که اسراييل خودش را به ايران بچسباند؟ در صورت دروغ گفتن اسراييلى ها و صحنه سازى آسوشيتد پرس(!) چه نفعى از نظر سياسى نصيب اسراييل مى شود؟ چه ضررى به خاتمى که در حال خداحافظى با صندلى رياست جمهورى است از طرف اسراييل خواهد رسيد؟ تا اينجاى کار به نظر مى رسد خاتمى دروغ مى گويد مگر اينکه شواهد ديگرى بدست بيايد.

پى‌نوشت: گفته مى شود که اين ديدار بعد از اتمام مراسم و هنگامى که سران کشورها در حال ترک جايگاه خود بوده اند انجام شده است. (به نقل از راديو فردا)

پى‌نوشت ۲: ابطحى مشاور خاتمى در پست آخر خود تلويحاً به اين دست دادن و خوش و بش صحه گذاشت. خدا پدرش را بيامرزد. قرار هم نبود اتفاق خاصى بيافتد. البته سياسى نويسان دوم خردادى (چه نويسندگان شهير چه وبلاگ نويسها) همه به اتفاق رفته اند در مراسم عزادارى آخر ماه صفر شرکت کنند. کافه وبلاگ شهر تا اطلاع ثانوى تعطيل است! اگر به فرض بيل کلينتون با مادر زنش مشکل پيدا کرده بود، لااقل دو سه تا پست قوى مى گذاشتند و توى بوق مى کردند. به هر حال بعضى چيزهاى خيلى مهم، چندان هم مهم نيستند. کول باشيد و به شيخ اصلاحات راى دهيد!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


حالا تحريم کردى بعدش چى؟
سولوشن تو چيست؟

سولوشن من همين است که در غربت دارم چهل درصد ماليات به پل مارتين عزيز مى دهم و چشم و فسفر مى سوزانم ولى دارم به ايران هم فکر مى کنم و به اندازه چند ده هزار نفرى جور ايرانيان عزيز تنبل را مى کشم و مطالعه مى کنم و به اندازه يک چند صد نفرى دوباره جور مى کشم و مطلب مى نويسم. حالا آن برگ راى را به نام مبارک معين يا قاليباف يا هر خر ديگر پر نکنم نمى شود؟

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


خوش و بشى غاصبانه

رييس جمهور عزيز تکذيب کرد!!
ممد چاخان است ديگر. ديگر آخرهاى بازى شده روباز بازى مى کند. روباز دست مى دهد روباز خوش و بش مى کند روباز هم تکذيب مى کند. چه باک؟
واکنشها از جاهاى مختلف بسيار جالب خواهد بود. البته بعضى ها ترجيح مى دهند سرى به شلوغ ترين کوچه دنيا بزنند اين چند روز. ولى من ميگم حالا که اينطور شد بريم همه به معين راى بديم و جلوى اقتدارگرايان بايستيم! [و بگيم ما مخلص شما هم هستيم!]

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, April 06, 2005


موفقيت ديگرى براى فانوس

در بين خبرها خواندم که «گزارشگران بدون مرز»، فانوس را هم جزو وبلاگ هاى برگزيده مدافع آزادى بيان انتخاب کرده است. خبر بسيار خوبى بود و از نظر شخصى احساس کردم که - اگر حمل بر خودستايى نمى کنيد - زحماتى که در اين چند ساله کشيده بودم، بالاخره ثمر داد.

قصه جدايى من از فانوس، حکايت غريبى است که از جنس نفرت و دوست نداشتن نيست. شايد در فرصتى مناسب اشاره اى به آن بکنم. اينکه چرا مدتى است که مطلبى براى فانوس نمى نويسم آن هم حکايتى ديگر است که هر چه نگاه مى کنم از جنس کينه و کدورت نيست. من از صميم قلب خوشحالم که وبلاگى گروهى که به همت دوستان و هميارى همه بزرگواران پا گرفت، به جايگاهى خوبى رسيد و خوشحالتر مى شوم که دوستان عزيز بيش از پيش در حفظ اعتبار بدست آمده بکوشند.

فانوس خانه سوت و کور من بود و با کمال رغبت مهمانانى به آنجا دعوت کردم که از جان عزيزتر بودند، به اين مناسبت بود که آن خانه رونق گرفت و فانوسى فروزان شد. مهمانان در اصل صاحب‌خانه بودند و موجب ابتهاج و مباهات مهمانى کوچک که کم‌کم بار مى بست. هدف همين بود و بيش از اين راه طولانى تا موفقيت جمعى چيز ديگرى در بين نبود. مهمان به آرامى کنار کشيد و رفت تا بيش از پيش تجربه کند و گهگاه بنويسد و صد چندان بخواند و فروتن باشد.

اينک در کنار يک فانوس پر نور، يک کبريت کوچک نيز به جنگ تاريکى ها رفته است.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, April 05, 2005


مجلس هفتم

به ياد شهيد آزاديخواه ميرزاده عشقى:

«اين مجلس هفتم به خدا ننگ بشر بود، ديدى چه خبر بود؟»
اسلام که نه باسن «زيدى» به خطر بود، ديدى چه خبر بود؟

روحانى دکتر به وين راه و سفر بود، ديدى چه خبر بود؟
گاهى به بروکسل و رم و مسکو نظر بود، ديدى چه خبر بود؟

آن سيد خندان به سخن شاه و قدر بود، ديدى چه خبر بود؟‌
در عالم فرصت تبه و باد و هدر بود، ديدى چه خبر بود؟

آن عالم ما جفت‌کن کفش پدر بود، ديدى چه خبر بود؟
ليکن به شبى در ره صد ساله سفر بود، ديدى چه خبر بود؟

اين مجلس آقا پى هر نقره و زر بود، ديدى چه خبر بود؟
سردار شکنجه ز پى حظ بصر بود، ديدى چه خبر بود؟

سردار سناتور به مثل اهل نظر بود، ديدى چه خبر بود؟
رهيافته ى لمپنى و فتنه و شر بود، ديدى چه خبر بود؟

شلاق‌زن دير مغان اهل اهر بود، ديدى چه خبر بود؟
و اين خرس سپاهى همه‌اش فکر کمر بود، ديدى چه خبر بود؟

آبادگرى در پى امحاى بشر بود، ديدى چه خبر بود؟
رهيافته‌اى طالب ساطور و تبر بود، ديدى چه خبر بود؟

رهيافته‌اى موهن هر قاطر و خر بود، ديدى چه خبر بود؟
مجلس پر هر اسب و شتر، راس و نفر بود، ديدى چه خبر بود؟

ديدى چه خبر بود؟ ديدى چه خبر بود؟

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, April 03, 2005


کار خطاى درخشان

حسين درخشان - که واقعا خودم هم نميدانم ايران است يا نه، و تنها از روى پيشداورى مطلب طنز «قلع و قمع در وبلاگستان» را نوشته بودم - با انتشار نامه کورش ضيابرى روزنامه نگار جوان و بعد تاختن به او کارى غير اخلاقى کرده است به دو دليل عمده:

الف) نامه خصوصى را هيچگاه پيراهن عثمان نمى کنند. اين کار به دور از شان نويسندگى و روزنامه‌نگارى و وب‌نگارى است. خصوصاً نامه نوجوانى که على رغم نبوغ خود، سرد و گرم روزگار را نچشيده است.
ب) تند شدن و متلک پراکنى به يک قلم بدست نوجوانى که قدرتى هم بدستش نيست، خلاف عقل و انصاف است. حسين آيا نقد قدرت مى کند يا از برج و باروى حصين خود با گرز گران بر سر بى‌قدرتان و ضعفا مى کوبد؟ اگر ما صاحبان قلم به صاحبان قدرت تند مى شويم و به آنها مى تازيم به خاطر اين است که قدرت مفسده آور است و اگر به آنها نقد صريح نکنيم، فرهنگ بادمجان دور قابچينى ما کار خودش را مى کند و غولى بر غول هاى اسطوره اى ديگر اضافه مى شود. سرنوشت ملتى به دست اينها است. اگر از ناحيه نقد تند و افراطى ما ظلمى هم به اينها برود به نظر من نامعقول نيست چرا که طرف ديگر قضيه - استبداد ورزى آنها ناشى از نقد نشدن- ظلمى است که هزاران برابر بدتر و فاحش تر است.
کوبيدن قلم بدستى نوجوان که بقولى دچار مشکل شده اما کدام کارى روشنگرانه است و کدام دليرى مى خواهد؟ شفافيت اينجا به چه درد مى خورد؟ نميشد خلاصه‌اى از درد دل اين نوجوان در وبلاگ «سردبير: خودم» مى آمد؟

چه گويم که ناگفتنم باز بهتر است.

دشمن شناس به پارسا:‌ مرد حسابى، قرار شد دير به دير آپديت کنى! برو دنبال کار و زندگى‌ات!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


اين آش خيلى شور است

قربان فرض کنيد بنده حقير سراپا تقصير به عنوان دارنده يک پاسپورت ايرانى - که ان شا الله خدايى به اسم مرتضوى آن را از کار نينداخته باشد! - پيشاپيش بليطم را هم براى روز انتخابات به سمت اتاوا و سفارت رزرو کرده ام و مى خواهم واقع بين باشم و در شرايط موجود به بهترين گزينه مطلوب راى بدهم و مشارکت کنم و از حق خود دفاع کنم و جلوى «خشک‌مغزها» و «صددرصدى ها» بايستم و موشک‌هاى بالستيک را که به سمت تهران نشانه رفته برگردانم و خطر جنگ را دور کنم و آزادى و قانون اساسى ثمره خون شهيدان و خيلى چيز هاى خوب ديگر را پاس بدارم (و نيز ساير استدلال هايى که مى توانيد به سخنرانى ها و مقالات و محاجات طرفداران پرو پاقرص انتخابات مراجعه فرماييد) سوال من اين است که بعد از اينکه همه اين خطر ها دور شد، تکليف آينده چار ساله اين مملکت چه مى شود؟ آيا بنده مى خواهم به ريخت و قيافه معين راى بدهم يا ظاهر خوشتيپ يزدى رد صلاحيت شده يا چهره چاق و تپل هاشمى يا قيافه کارگرى احمدى نژاد و ظاهر بنگى ولايتى يا بارانى لاريجانى يا چشمان سبز قاليباف يا چهره زيباى راى سفيد؟!

قربان مگر اصل قضيه را فراموش کرده ايد، آن هم اين است که برنامه تان کو؟‌ آقا جان آن برنامه لامصب را بياور. نکند مى خواهى شب امتحان جزوه ها را به من بدهى بخوانم؟ چطور مى شود چنين انتخاباتى به قول شما انقدر مهم باشد و به قولى مهمترين انتخابات جمهورى اسلامى ولى هيچکس برنامه خود را براى اداره قوه مجريه کشور در چهار سال آينده ارائه نکرده و همگان چون احمق ها - با عرض پوزش از حاميان کانديداهاى عزيز - در بدر به دنبال سايت زدن و وبلاگ زدن هستند. واقعا مملکت ما مسخره نيست؟! اين وبلاگ ها و سايت ها را در بهترين حالت هزار نفر هم نمى خوانند. مطمئن باشم که اوضاع مملکت به سامان است؟! بعد از بيست و شش سال هنوز اهميت برنامه را درک نکرده ايم و هنوز به دنبال چهره ها هستيم. واقعاً همه چيزمان بايد به همه چيزمان بيايد.

اين برنامه ها کى قرار است نقد بشوند ؟! راستى شمس الواعظين عزيز که قرار بود مقاله هاشمى خود را بعد از گذشت سه ماه جمع بندى کند اين روز ها کجا هستند؟ آجيل خوران تمام نشد؟!

تو بگير ايران همه اش براى من ايرانى. ما هم اصلاح طلب خيلى خودى ارزشى و درون نظام و مطيع رهبرى. اصلاً تو بگير که يک چفيه هم انداخته ايم به گردنمان. آقا جان برنامه ات کو؟ چگونه بفهمم کانديداى مطلوبم اصلاً کيست، کدام يک از گروه هاى سياسى از او حمايت مى کنند، برنامه هايش چيست، نقد خود کو؟ نقد کارنامه پيشين کجا است؟ نقد به برنامه ها کو؟ نقد نقد ها کجا هستند؟ شور و هيجان انتخابات کو؟ اليت کو؟ تحليل گر کو؟ روزنامه‌نگارها چى شدند؟ قلم بدست ها کجا هستند؟

نه اين آش خيلى شور است. فقط مى گويم، خيلى دير شده و بليط را پس خواهم داد. شرمنده از جناب تاج‌زاده.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, April 02, 2005


صفحه صداى شما

در سايت بى‌بى‌سى فارسى، صفحه صداى شما صفحه عجيب غريبى است. منتظر است که اتفاقى بيافتد و نظر مردم را در مورد موضوعى مرتبط با آن اتفاق بپرسد. به آخرين شاهکار اين صفحه توجه کنيد:

«آيا با اعطاى مرخصى به زندانيان موافق هستيد؟»
[پارسا از کانادا: خير مخالفم. زندانى بايد از بين برود!]

لابد همين فردا خواهند پرسيد:
« نظر شما در مورد مرگ پاپ چيست؟ » يا خوشمزه تر از آن: « آيا با مرگ پاپ موافق بوده‌ايد؟» اين هم بد نيست: « به نظر شما، پاپ جديد چه ويژگيهايى بايد داشته باشد؟»

بعد از تحرير: در سيستم قضايى ايران بر مبناى قوانين موجود به همه زندانيانى که مرتکب قتل نشده باشند، (‌متهمان به قتل عمد وگرنه محکومان به قتل عمد که تکليفشان معلوم است) به شرط حسن رفتار در زندان با قيد وثيقه مدت کوتاهى مرخصى داده مى شود. هر چند در عمل دست مقامات براى گزينشى عمل کردن و مرخصى ندادن به خيلى از زندانيان (‌غير سياسى منظور است، سياسى ها که جاى خود دارند) باز است. به مرخصى آمدن اين زندانيان تا کنون رويه‌اى معمول در ايران حتى بعد از استقرار سيستم قضايى اسلامى بوده و عقلانى و بديهى هم هست (مثلاً قاچاق فروش هم خانواده دارد و بايد به مرخصى بيايد و تا کنون هم چنين بوده) و محل بحث و نظر خواهى و نظر سنجى نيست. نکته اين است!

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 


شيخ اصلاحات در سرزمين اژدها



« دخترم، اون دستمال رو بده قربون دستت، من اين سر و هيکلم رو چرب و چيلى کردم آخه… اين گوشتش يک کم نپخته بود. ايشالا ذبحش هم اين آقاى رييس حزب کمونيست گفته که شرعى شرعيه. اما هى خدا فى مابين وخى يک فکرى هم به حال اين گيلاس بکن. اى بلانگرفته… »
« 缩新中国50年历程 国家新闻出版署重大选 »
«اى واى عکس گرفتن اين پدر آمرزيده ها. من يه توضيحى بايد بدم وگرنه اين جنتى چطور فلان شده هيش نميزاره برم ميان انتخابات. جواب فاطى رو کى ميده آخه؟! »

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________