<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Monday, May 30, 2005


گنجى نبايد به زندان برگردد - همه زندانيان سياسى را آزاد کنيد


گنجى آن «شير آهنکوه مرد» آمد. ما از آب گل آلود انتخابات ماهى آزادى گرفتيم و باز هم بايد از اين فرصت در جهت آزادى زندانيان سياسى ديگر استفاده کنيم.
نه اينکه دچار خود فريبى شده، گمان کنيم که وبلاگ‌نويسان گنجى را از زندان به مرخصى آوردند اما مطمئن باشيد که داد و بيداد همه ما و پژواک صداهايمان در دنياى اطلاع رسانى بى‌تاثير نبوده است. عوامل مهمى دخالت داشتند و حرکت‌هاى دنياى سايبر هم به کمک آمد.

درود بر همه دوستان و خسته نباشيد. اين حمايت‌هاى حقوق بشرى خودش يک انگيزه مهمى است (يا شايد هم يکى از انگيزه‌ها) که هنوز بعضى از ما را به ماندن در دنياى مجازى ترغيب مى‌کند. پاينده باشيد.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, May 29, 2005


بيانيه کانون وبلاگ‌نويسان

«بيانيه‌ی کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ برای آزادی فوری و بدون قيد و شرط اکبر گنجی

اکبر گنجی روزنامه‌نگار ایرانی از دوم ارديبهشت 1379 تا کنون در زندان بسر می‌برد. گنجي به ناروا و به خاطر افشای بخشی از رازهای مگوی قتل‌های زنجيره‌‌ای و نقش مقامات بالای جمهوری اسلامی در اين قتل‌ها دربند است. گنجی در اعتراض به شرايط بد زندان و دسترسی نداشتن به خدمات درمانی در بيرون از زندان دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است. وضعيت جسمی گنجي که طی بيش از پنج سال زندان به وخامت گراييده است بسيار نگران كننده است تمام اعضای کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ و ساير وب‌لاگ‌نويسان رابه اعتراض منظم و سازمان‌ يافته برای آزادی اکبر گنجی فرا می‌خوانيم و هم‌گام با سازمان گزارش‌گران بدون مرز و ساير نهادهای مدافع آزادی بيان، آزادی بی‌قيد و شرط وبی‌درنگ اکبر گنجی را خواستاريم. به مقامات جمهوری اسلامی نيزهشدار می‌دهيم مسئول مستقيم هرگونه اتفاق ناگواری هستند که برای اين روزنامه‌نگار و ساير روزنامه‌نگاران و زندانيان سياسی رخ دهد.
آزادی بيان بنيادی‌ترين حق انسان‌ها است در دفاع از اکبر گنجی اين حق بنيادی را مطالبه کنيم.
شوراى دبيران کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران-پن‌لاگ»

[لينک به بيانيه در وبلاگ کانون]

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, May 28, 2005


کار معين تمام شد

بياييد انتزاعى و تخيلى و احساساتى بحث نکنيم. يک سناريوى محتمل را بر مبناى آنچه که تجربياتى که در گذشته پيش آمده و اوضاع کلى کشور تشريح کنيم و ببينيم که وقايع آينده چقدر به اين سناريو نزديک خواهد بود. اگر دوستان سناريوى بهترى مى‌بينند بيان بفرمايند.

۱. اقتدارگرايان فعلاً تا روز انتخابات به معين کارى ندارند و اشتباه دوم خرداد را تکرار نمى‌کنند. هر چه معين وعده و وعيد و قول‌هاى بسيار سنگين مى‌دهد آنها هم ساکت مانده و گوش مى‌دهند. البته از گوشه و کنار زمزمه‌هايى برخواهد خاست که شوراى نگهبان نظارت استصوابى‌اش هميشه هست و تنفيذ حکم توسط رهبرى مشروط خواهد بود (‌تنفيذ اول رهبر را به خاتمى به ياد داشته باشيد) اينها فعلاً اهرمهاى بازى انتخابات خواهد بود، بسته به اين که ببينند چقدر معين در نظرسنجى‌ها جلو است با احتياط و به آرامى بدون اينکه مردم را به لجبازى بيندازند، براى دلسرد کردن حاميان معين از اين اهرم ها گاهى استفاده خواهند کرد. اما هدف اصلى شرکت هرچه بيشتر مردم در انتخابات است و بر خلاف چيزى که نشان مى دهند از راى آوردن هاشمى چندان هم نگران نيستند. هاشمى هميشه اهل معامله بوده است. چه کسى بهتر از هاشمى مى تواند هم براى نظام مشروعيت صورى بياورد و چند تا اتو کشيده به صورت دکور به کشور برگردند و در اين حال رهبر هر چند وقت يکبار داد بزند که اين ليبرال ها را نگذاريد تکان بخورند که ما هر چه مى‌کشيم از دست اينها است. به بيان دقيقتر هاشمى بحران مشروعيت و کارآمدى را هر چند نسبى ولى توامان حل مى کند. پس هاشمى گزينه اول نظام است و هيچ در اين شک نکنيد.

۲. فرداى انتخابات (‌اگر معين راى بياورد که من به جد شک دارم) فشارها شروع مى شود. اشخاص تندرو بالاى منابر مى روند و گربه‌کشى دم حجله شروع خواهد شد. روز تنفيذ گوش معين را مى‌برند. فشارهاى پنهان شروع مى شود. بعضى از لات و لوت هاى مجلس هفتم براى کابينه خط و نشان مى کشند. مستقل‌ها به عنوان مرغ عروسى و عزا و گوشت دم توپ سر بريده مى شوند. هر دو سه هفته يک نفر (‌در اين چند سال «دز اصلاحات» اگر دقيق بدست نيامده باشد دز استبداد به خوبى و به طور کاملا تجربى به دست آمده است!) دستگير و به سلول انفرادى هدايت مى شوند و هر دو سه ماه يکى آزاد مى شود و «فعالان سياسى» هم مشغول و خوشحال از تلاش پسينى و واکنش گرايانه براى بيرون آوردن دوست و همکار خود. همه هم راضى و خوشحال. دو سه عدد شورش کور هم راه مى‌اندازند و انرژى پتانسيل جامعه را تخليه مى‌کنند و اصلاح‌طلبان عاشق امام را مى‌ترسانند که نظام (‌از ديد خط امامى‌ها کاردستى امام) در خطر است. کابينه معين مجبور است از افراد ميانه رو و بى خطر تشکيل شود. چون مجلس هفتم راى نمى دهد و با عرض معذرت کله خرابتر از اين حرفها هستند. (‌اگر معين دنبال آدم هاى تندرو و رد صلاحيت شده در کابينه اش مى گردد، بايد براى تک تک آنها حکم حکومتى بگيرد.)‌ معين هميشه زير دين آقا خواهد بود. جالب اينجا است که از همين الان زمزمه اين را شروع کرده اند که خود آقا رهبرى اصلاحات را در دست بگيرد. اصلاحات توسط رهبر به يک طنز بيشتر شبيه است چون رهبر و نهادهاى منتسبش به هيچ وجه آمادگى و ظرفيت اصلاحات را ندارند.

جان کلام: موج انتخابات خيلى سريع فروکش خواهد کرد و اميد کاذب مردم که فراگير هم نيست سريع ميرا خواهد شد. قول هاى معين هيچکدام عملى نيست و ايشان حداکثر کارى که مى تواند بکند استعفا است. در کارنامه فعلى معين نقدى از گذشته و فهم اينکه چرا خاتمى‌چى‌ها شکست خوردند، نيست. حتى حرفى از دولايحه حداقلى اختيارات رييس جمهور ديده نمى شود و برنامه مشخصى براى تحقق وعده‌ها نيست. با قول و وعده وعيد نميشود کار را پيش برد. متاسفم براى آقاى معين که تحت تاثير جوانان احساساتى و کسانى که ميخواهند به هر طريق که شده کارى بکنند و ظرافت هاى کار سياسى در ايران را نميدانند، قرار گرفت.

راه حل بنده چيست؟ (‌بارها گفته‌ام و باز تکرار مى‌کنم) پيش به سوى تشکيل حرکتهاى مستقل با گام هاى کوچک و کوتاه و عملى و ترجيحاً غير سياسى: ترافيک تهران، آلودگى هوا، تمرکززدايى از پايتخت، شفاف‌سازى ماليات، حرکت‌هاى فمينيستى، جنبش کاهش تصادفات بين جاده‌اى، چالش با نيروى انتظامى، پيگيرى بزهکاريها و احکام ناعادلانه قضايى و اقداماتى از اين دست که در وبلاگستان به خوبى نمود دارد و در دنياى واقعى مى تواند در قالب گروه‌هاى اجتماعى حضورى پررنگ تر از پيش داشته باشد. متاسفانه تجربه نشان داده که بدلايل مختلف بازى انتخابات مانع و ترمز اين فعاليتها بوده است و جامعه جوان ما وقت و انرژى خود را صرف «معجزه صندوق» - که همان زاييدن موش از کوه باشد - چه در جهت حمايت چه در جهت تحريم کرده است و بعد در نيم پريود نااميدى افتاده است. هرچند خود «تحريم‌چى» هستم ولى از انتخابات اين چنينى دستاورد زيادى نصيب حاميان و تحريم کنندگان نخواهد شد. (فرداى انتخابات يک اتفاق عجيب خواهد افتاد، خورشيد از شرق طلوع خواهد کرد!) بايد به اين بازى پايان داده شود. چه اين نظام ضعيف باشد چه مقتدر چه باشد چه نباشد. بياييد چيزى بسازيم که در اين سرزمين طوفان و بلا و آب و هواى سياسى متغير و منطقه پر از بحران و آشوب و اين جامعه احساساتى و متغير الاحوال پايدارتر و ماندنى‌تر باشد. بياييد يک ده را فعلاً آباد کنيم و ضد زلزله هم بسازيمش.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, May 27, 2005


اکبر گنجى را آزاد کنيد

مگر مى‌شود گنجى را فراموش کرد؟ حرکتى جمعى در حمايت از اکبر گنجى شروع شده است و بنده هم همراه با دوستان هستم. (هر چند که اين اقدامات ‌کافى نيست. اعتراضات در وبلاگستان بايد هماهنگ باشد و وبلاگ‌هاى گروهى و انجمن‌ها و وبلاگداران پرخواننده بايد تا مى‌توانند دامنه اعتراضات را بالا ببرند.)

متن نامه به ارگان‌ها، مقامات و رسانه‌های بين‌المللی:

«اکبر گنجی قديمی‌ترين روزنامه‌نگار ايرانی‌ست که تنها به دليل ابراز عقيده و دفاع از آزادی و حقوق حرفه‌ی روزنامه‌نگاری، زندانی است. وی به بهانه‌ی انتقاد از مقامات دولتی و روشنگری در قتل‌های زنجيره‌ای روشنفکران و سياسيون ايرانی داخل و خارج از کشور به دست بالاترين مقامات جمهوری اسلامی، محكوم شده است و تا اين لحظه بيش از ٦١ ماه است كه در زندان به‌سر می‌برد. او در طول اسارتش به انتشار "مانيفست جمهوری‌خواهی" -اثری که به قصد ارائه راه کار برای رسيدن به جامعه‌ی باز و دموکرات نگاشته شده است- و دعوت مردم به نافرمانی مدنی مبادرت ورزيده است و از همين‌رو به سختی مورد خشم و کينه‌ی حاکمان و تروريست‌های دولتی قرار گرفته است که از طريق مافيای قدرت سعی در خاموش ساختن صدای وی دارند، به‌طوری که حتی دکتر ناصر زرافشان وکيل مدافع گنجی نيز هم‌اکنون در زندان به‌سر می‌برد. اكبر گنجی در اعتراض به برخورد ناعادلانه و غير قانونی با وی و عدم برخورداری از مرخصی استعلاجی، از ساعت ‌١٩ پنجشنبه ‌٢٩ ارديبهشت ‌٨٤ اعتصاب غذای نامحدودی را آغاز کرده است و اين در حالی‌ست که وی به‌شدت بيمار است. ما روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نويسان ايرانی نگران سلامتی گنجی هستيم و به دليل خودداری مسوولين قوه قضائيه از آزادی و درمان وی، خواهان اقدام فوری نهادهای حقوق بشری برای تحت فشار گذاشتن قوه قضائيه ايران برای آزادی و درمان وی می‌باشيم. تحت شرايط فعلی، مسووليت جان اکبر گنجی با نهادهای بين‌المللی حقوق بشر و آزاديخواهان جهان است.»

وبلاگ «آزادى براى اکبر گنجى»

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, May 26, 2005


توضيحى بر زوگزوانگ


اصل کلمه Zugzwang آلمانى است به معناى «اکراه داشتن در حرکت». البته معانى ديگرى نزديک به اين معنى هم دارد که مدنظر نيست. براى روشن‌تر توضيح دادن مساله ساده‌ترين نوع زوگزوانگ را آورده‌ام.



اگر نوبت حرکت با سفيد باشد هر حرکتى بکند بازى را پات کرده و از پياده رونده خود نمى تواند در جهت برد استفاده کند و بازى برده را پات (مساوى) مى‌کند. پس سفيد در حرکت اکراهى يا همان زوگزوانگ است.

در عين حال اگر نوبت حرکت با سياه باشد، اينبار سياه در حرکت اکراهى است و بايد از آخرين خانه دفاعى بيرون بيايد‌‌ و سفيد شاه خود را جلو خواهد برد و پياده وزير خواهد شد. لذا سياه هم در حرکت اکراهى و زوگزووانگ است و اگر ميشد نوبت حرکت خود را به سفيد بدهد مى‌توانست بازى را مساوى کند اما اکنون خودش به دست خودش مجبور است ببازد. اين نکته روح حرکت اکراهى است: «اى کاش نوبت حرکت با من نبود! چون هر کار کنم به ضرر خودم تمام مى شود»

نکته ۱: هر چند اين اتود بسيار ساده بود اما اين يک حالت خاص (يک زوگزوانگ دوسويه) است، و لزوما مى تواند چنين نباشد و حرکت اکراهى يک سويه هم ميتواند باشد و يکى به دست خود و اجباراً خودش را در تهلکه بيندازد.

نکته ۲: آچمز بودن مفهومى کاملاً متفاوت است و ميخکوبى يک پياده يا سوار را به خاطر خطر کيش (‌آچمز شدن اجبارى) و يا خطر از دست رفتن يک سوار با ارزشتر (‌آچمز شدن اختيارى) آچمز شدن مى گويند و آن مهره را آچمز مى‌نامند. اين کلمه ترکى است.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, May 25, 2005


معين در زوگزوانگ

در شطرنج اصطلاحى هست که اهل‌فن به‌خوبى با آن آشنايند و آن هنگامى کاربرد دارد که يک بازيکن که نوبت حرکت با او است در وضعيتى قرار گرفته است که هرحرکتى از گزينه‌هاى پيش رو انجام دهد آشکارا به ضررش تمام مى‌شود. شطرنج باز در اين شرايط آرزو مى کند اى کاش نوبت حرکت با او نبود. به اين وضعيت زوگزوانگ گفته مى‌شود و در محاسبات هر بازيکن هميشه قرار دادن حريف در زوگزوانگ يک گزينه اساسى است که از چندين حرکت قبل در نظر گرفته مى‌شود. زوگزوانگ معمولاً‌ در آخربازى endgame اتفاق مى افتد.

دکتر معين بينوا عيناً‌ در همين وضعيت گير افتاده است. بدون اينکه اسير احساسات بشويم بايد بگوييم که کار معين در هر شرايط در اين بازى تمام شده است و اميدى به او نيست. يک شطرنج باز خوب در پوزيسيون کاملاً‌ بازنده روحش را سوهان نمى‌کشد و تسليم مى‌شود.

متاسفانه جمهورى اسلامى يعنى همين. گر تو نمى‌پسندى تغيير ده قضا را. اين سيستم ظالمانه يک رهبر فرزانه دارد که هر وقت نياز باشد، طرف را با عرض معذرت سوسک مى‌کند و به هيچ کس هم پاسخگو نيست. بفرماييد تحويل بگيريد.

توضيح: استفاده از تمثيل شطرنج براى تقريب به ذهن بود وگرنه مى دانيم که شرايط طرفين نه برابر است و نه بازى عيناً‌ مانند شطرنج.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, May 24, 2005


حرف حساب کشکولى

توضيح: ما برگشتيم. هر کس فکر مى کند نوشته هايم مبتذل شده است. لطف کند و نخواند. ممنونم. دست خودم نيست. تحليلم نمى آيد. مملکتى که از روى باد معده و روده اداره مى‌شود، بيخود چرا فسفر بسوزانيم. آقا يک نفس اکسيژن بگير. يک چند تا کتاب بخوان. نخواندى هم مثل من نخواندى خيلى طورى نمى شود. تو فقط شلوغش نکن و بيخود جو نگيردت.

بيخود داغ نکن عمو جون، معين به قول لات ها مال اين حرفها نيست. هم چوب را مى خورد هم پياز را ! جنابعالى هم ميروى مثل يک دسته گل با موهاى شانه کرده راى مى‌دهى. (شرط ببنديم؟) پس آرام باش و بيخود شلوغش نکن. حالا يک عمامه بسر يا يک چفيه به گردنى رييس جمهور مى شود ديگر. بنده و جنابعالى هم توى هفت آسمان يک ستاره نداريم. چرا حالا تب کردى؟‌ شلوغش نکن. بيا عمو جون. بيا اين گل گاو زبون رو بخور براى قلب و اعصابت خوبه. برم نفت بگيرم؟

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, May 19, 2005


تلاش براى آزادى زندانيان سياسى

مختصر و مفيد بروم سر اصل مطلب. در کنار بحث واگذارى جايزه وبلاگ برگزيده مدافع آزادى بيان که توصيه خيلى خوبى است، پيشنهاد مى‌شود گروه‌ها و حلقه‌هاى وبلاگى و انجمن‌هاى وبلاگ‌نويس مانند پن‌لاگ، خبرچين، فانوس، دوستان جلسات پالتاک، حتى گروه‌هاى وبلاگى دوستان خبرنگار و روزنامه‌نگار مانند هنوز و دبش و يا حتى حلقه ملکوت يا شرقيان و تريبون فمينيستى يا ساير گروه‌ها، پا پيش بگذارند و به عنوان چند نهاد نه چند شخص حقيقى وارد عمل شوند و متولى اين کار باشند و همه با هم مستقل از همه اختلاف نظرها سر يک موضوع ائتلاف کنند: اکبر گنجى و مجتبى سميع نژاد بايد آزاد شوند! دو هفته همه يکصدا در فضاى سايبر يک چيز را بگوييم و باصداى بلند داد بزنيم. به کسى از مقامات نظام نامه ننويسيم و بحث انتخابات را هم پيش نکشيم البته اگر کسى از دوستان طرفدار شرکت در انتخابات هم قصد همکارى داشت، سد راهش نشويم و بتواند وارد اين ائتلاف شود. شک ندارم که به آزادى سريع هر دو نفر کمک خواهيم کرد.

اين البته يک پيشنهاد خام است و از همه تقاضامندم که به اين پيشنهاد فکر کنند و آن را پخته‌تر کنند.
بياييد بالاغيرتاً ما هم از اين آب گل آلود انتخابات، ماهى آزادى زندانيان سياسى بگيريم. شما اشکالى مى‌بينيد؟ بنده چند روزى در مسافرت هستم و متاسفانه يا خوشبختانه امکان حضور در اين بحث‌ها را ندارم. همه شما هم خوب مى دانيد که از اين نمد کلاهى براى خودم نمى خواهم درست کنم و وبلاگم هم شمارنده ندارد و از فانوس هم بيرون آمده ام و باقى قضايا … حالا خود دانيد.

پى‌نوشت: آقا اصلاً در مطالب خود لطفاً اسمى از بنده به عنوان پيشنهاد دهنده نبريد و حرف خودتان را بزنيد به انتخابات هم کارى نداشته باشيد. موضوع اين پست اصلاً انتخابات نيست. همه برو بچه هاى انتخاباتچى و ستادى موفق باشند. تحريم چى ها هم همينطور. طرفداران مارکس و لنين و مصدق و خمينى و حاج احمد آقا و صدام و طالبان و طالبانى و آشيخ حسين انصاريان و مير حسين موسوى و مستوفى الممالک و همه و همه رو چشم بنده جا دارند، بياييد يک فکرى به حال مجتبى سميع نژاد و گنجى بکنيم.

من مى گويم اين حرکتها اثر دارد. پايمردى مجتبى سميع نژاد و تصميم به اعتصاب غذاى گنجى نشان مى دهد که خبرها به درون زندان رسيده و آنها روحيه اى گرفته اند. حداقل به اين عزيزان روحيه که مى دهيم که. حالا اگر شما هستيد بفرماييد پا پيش بگذاريد.
نشد هم نشد. حرکتى نگرفت هم نگرفت. دعوا نداريم که. هر کس هم نيامد و مخالفت کرد براى باز کردن اين بحث يا پيوستن به حرکت، باز روى چشم بنده حقير جا دارد. (‌خط کشى نکنيم و همديگر را آماج حملات قرار ندهيم) من فقط مى‌گويم از اين زمان يکماهه و اين شرايط خاص استفاده کنيد. همين. اصلاً هرکس ساز خودش را بزند. چطوره؟‌

پى‌نوشت دو: چقدر استقبال شد از اين پيشنهاد! به هر حال گفتيم شايد اين روش موثرتر باشد که به جاى اينکه هر روز يک پيشنهاد از گوشه‌اى سر در بياورد، نمايندگان محافل وبلاگى با هم چند اى ميل رد و بدل کنند و به طور هماهنگ همه يک خواسته واحد داشته باشند. اين خواسته را در دو سه جمله بيان کرده و همه آن را در وبلاگشان بياورند و روى آن بايستند و به انتخابات و بحران هسته‌اى و صعود تيم ملى به جام جهانى و خطبه هاى نماز جمعه اروميه هم در اين مورد کارى نداشته باشند. گنجى و سميعى نژاد، بايد هر چه زودتر آزاد شوند. نمى‌دانم آيا حرف خيلى بد و نامربوطى زده شد؟ به هر حال به نظر بنده راهش اين است و عملى هم هست. به اين اميد که بتوانيم روزى روى خواسته هاى حقوق بشرى با همديگر اتحاد داشته باشيم براى همه وبلاگ‌نويسان و وبلاگ‌داران آرزوى موفقيت و سلامت مى‌کنم.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, May 18, 2005


کشکول -
بهم راى بده، با هيچى هم کارت نباشه

اشاره: به دليل گرفتارى، از اين به بعد فکر کنم که در حد همان هفته‌اى يک کشکول در خدمت باشم. شايد هم يک چند وقتى کرکره را کشيديم پايين. شما دوستان عزيز هم عادت داريد به اين رويه ما. (و البته لطف زياد هم داريد.)

الف) وبلاگ‌دارى: هر چيزى که دوست داريم بنويسيم، اما چيزى ننويسيم که زود پشيمان بشويم و عذرخواهى کنيم.

ب) ‌بهداشت وبلاگ‌خوانى: از ما گفتن، مراقب سلامت خود باشيد. آهاى دوست عزيز، شما همين يک ربع پيش گويا نيوز را ريفرش کردى. فکر مى کنى در اين فاصله کسى سرطان گرفت و مرد و مملکت بهشت شد و فرشاد گويا نيوز هم بلافاصله لينکش را گذاشت؟! ها؟

ج)‌ ايرانى‌بازى: چون من با خط بريتيش ارويز دارم مى‌روم، بريتيش ارويز بهترين خط دنيا است. برگشتم البته از آمستردامه و چون فرودگاهش رو بابا جونم برام ساخته بهت اجازه مى‌دهم که چند دقيقه‌اى در مورد اين فرودگاه حرف بزنى و نظر من رو تاييد کنى.

د) سياست: بعضى‌ها که در نکته‌دانى و مچ‌گيرى و توهم‌شناسى شهره بودند، اين روزها پارانويا گرفته‌اند انگار. فکر مى‌کنند که همه قصد دارند کانديداى مورد نظرشان را خراب کنند. حتى ميگويند که وب‌سايت اين کانديداى عزيز هم به عمد، مکش مرگ ما طراحى شده. از آن طرف داشته باشيد که خود کانديداى محترم با سخنان گهربار خويش بدجور مشغول خراب کردن خودش است. (جسارتاً بويش بلند شد!) نکند به قول مش قاسم «پندارى آقا را چيزخورشان کرده‌اند؟»

ه) اقتصاد: هيچ کانديدايى در مورد ماليات حرف نمى‌زند. چرا؟ مزاياى ماليات نيازى به گفتن ندارد، حتى اگر دولت ناکارآمد باشد و آن را خرج اتيناى خود کند. راه آينده ايران تنها از ماليات مى‌گذرد. چيزى که آخوندها از آن گريزان هستند و گربه‌رقصانى‌ها و بحران سازيهاشان براى فرار از همين چيزها است. در عجبم که اقتصادنويس‌هاى ما در مورد همه چيز و همه‌جا مى‌نويسند و با همه چيز کار دارند جز ماليات، چرا؟

و) شخصى: آدم به سرش ميزند که از اين دلقک بازار انتخابات - هر چه که جلوى خودش را ميگيرد که مداخله نکند - گهگاه يک چيزى بنويسد. پست قبلى بنده هم در همين راستا بود. اصلاً مساله، مساله ما نيست، به ما «منفعلين سياسى» چه مربوط؟ لابد مردم خودشان بهتر مصلحت خود را مى دانند. به اين فيلم‌ها هم کارى نداشته باشيم. دشمن شناس بدبخت هى گفته بود که براى انتخابات خيلى اتفاق‌هاى عجيب و غريب خواهد افتاد و هى شما خنديديد بهش! (در حاشيه: اگر ديديد که حاجى بخشى و دکتر هوشنگ امير احمدى هم با هم سالسا رقصيدند هيچ تعجب نکنيد! هر چند که شما از اينکه من مى گويم تعجب نکنيد، تعجب مى‌کنيد! چون اصلاً‌ جايى براى تعجب نگذاشتند اينها)

ز)‌ فيلم: اگر وقت کرديد به جاى فيلم Interpreter و ديدن قامت رعناى خانم نيکول کيدمن و ژست هاى شش در چهار شون پن، فيلم Sideways را که از کارگردان فيلم «درباره اشميت» است، ببينيد و با زندگى عجيب و غريب آمريکايى بيشتر آشنا شويد.

اين کشکول ما هم مثل فيلمهاى هاليوودى happy end شد! شاد باشيد.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, May 17, 2005


طنز تصويرى رئال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس


Image hosted by Photobucket.com

«آخه اين چه حرکتيه؟ اين چه کاريه؟ ملچ [آب دهانش را جمع مى کند] خوب بياييد شما هم مثل اين دو جوان اروپايى مسلک حرفتون رو بزنيد. [خارش دماغ، پرتاب دست به سمت کنار، چشم ها تنگ مى شود، اخم به همراه لبخند ژوکوند] هر نظرى داريد در برگ راى بنويسيد، مطمئن باشيد ما همه اونها رو مى خونيم» [در حاشيه: اين جمله آخر را خود هاشمى در ديدارشان از ستاد انتخابات کشور در انتخابات مجلس چهارم بيان فرمودند و شبکه اول سيما هم مستقيم آن را پخش کرد. مرجع: صحيفه نوغ جلد سى‌ام، صفحه ۱۳۷۸]

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, May 14, 2005


کشکول -
بادبادک سالارى

الف) ديروز در شرکت خبر آمد که دو همکار عزيز سنيور، (‌سنشان حدوداً‌ بالاى شصت مى خورد) قصد ازدواج باهم را دارند و بساط شادى و طرب هم دو سه ماه ديگر برگزار خواهد شد و يک همکار ديگر هم نامردى نکرده و يک برنامه پاتلاک براى تبريک گفتن به ايندو در شرکت راه انداخته و عالم و آدم را خبر کرده، (‌راستى پاتلاک درست بود يا پالتاک؟‌!). اين چيزهاى غربى‌ها خوب است، بر خلاف ما که از هر فرصتى براى دق کردن و غصه خوردن و يا نمايش استفاده مى کنيم، آنها از هر فرصتى براى شادى (‌و نه جلف بازى و از شور بدر بردن همه چيز)‌ استفاده مى کنند. ضمن اينکه زندگى همچنان ادامه دارد و واقعاً چه اشکال دارد. اگه ما بوديم که تا حالا دوسه بار رفته بوديم توى قبر دراز کشيده بوديم. البته اگر واقعاً‌ مرده بوديم، چند تا دوست هم که بيست سالى بود ازشان هيچ خبرى نداشتيم، پيدايشان مى‌شد و چند تا بيل خاک رويمان مى ريختند و يک reunion خوبى بين خودشان برگزار مى‌کردند و عده‌اى از آنها هم در همان روز بين خودشان بيزينس مى‌ورزيدند. واقعاً چه موجوداتى هستيم ما ايرانى‌ها.

ب) هر دو روز يکبار مى‌نويسد: «من کارم خيلى درسته! چون با بزرگان (يا به عبارت بهتر سلبريتى‌هاى دنياى نوشتارى) مى‌پرم. خودم هم سلبريتى شدم نه؟». حرفم کلى است البته. من و نوام چامسکى رو کجا مى بريد؟!

ج) هاله هم خداحافظى کرد. دستش درد نکنه. کاش يک نفر مى آمد ما را هم با فرقون جمع مى‌کرد و مى‌برد. هيچ دقت کرده‌ايد اين ساحل بادبادک (‌وبلاگ شهر را مى گويم)‌ مدتى است از رونق افتاده و شور و حال پيشين نيست؟

د) بهداشت چشم: آقا جان! کوتاه بنويس. فکر چشم‌هاى ما را هم بکن. حالا حتماً ضرورت داره که همه را دريبل بزنى مثل على کريمى؟ عمو جان شوتت رو بزن ببينيم چى ميشه. مهدى فنونى‌زاده هم هافبک بود، بد بازى مى‌کرد مگر؟‌

ه) يک وقت فکر نکنيد اينجا در کانادا دور از جون شما و ما حلوا خيرات مى‌کنند ها! اگر مى‌توانيد آخوندها و سيستم ايرانى‌بازى و برادر‌‌ وار دست توى جيب هم داشتن را هنوز تحمل کنيد، بمانيد و بيخودى خودتان را به گرفتارى نيندازيد. مهاجرت ميدانى يعنى چه؟ ميدانى چکار دارى مى‌کنى اصلاً؟ مهاجرت نه خوب است نه بد، فقط پوست کرگدن مى‌خواهد! دنبال دکترا و پاسپورت و اينها نباش. زندگيتو بکن. آزاد باش هر جا که هستى.

و)‌ هزاران سال است که مى‌گويند فلانى آدم خوبى است دور و برى‌هايش بدند. عجب گيرى کرديم ‌ها.

ز) اين دلقک‌ها با کاسه گدايى به دست، سوژه بارانمان کرده‌اند. حيف که حوصله طنز سياسى را ندارم و به هر کدام که گير بدهى، يکى ديگر خوش به حالش مى‌شود. مرده‌شور ريخت همه‌تان را ببرند. ملخص کلام.

ح) ‌فرخ نگهدار، هميشه بهترين تحليل هاى سياسى را ارائه مى کرده اما لزوماً تحليل سياسى خوب دادن، به عمل سياسى درست منجر نمى‌شود. حتماً ديده‌ايد که اتحاد جمهورى‌خواهان چه دسته گلى به آب داده‌اند. تا حالا کجا بوديد استادان محترم؟! حالا اونهم درست شب امتحان؟

ط) شب بخير روز خوش، خدمتتان نرسيده بوديم قبلاً! شما به ما تذکر مى دهيد که براى آزادى مجتبى سميع نژاد چرا کارى نکرده‌ايم؟ عجب رويى دارى تو پسر. بيخود نيست که من چند وقت است به اين نتيجه رسيده‌ام که وبلاگ‌دارى يک چيزى مثل بادبادک هوا کردن است. اما بعضى‌ها مى‌خواهند کنار ساحل کايت هوا کنند يک چند نفر را هم سوار آن نمايند! ايرانى‌بازى است ديگر. شاد باشيد.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, May 10, 2005


نام مستعار به‌جاى کشکول

بحث نام مستعار دوباره داغ شده است. نظرات دوستانى مثل مجيد زهرى جامع است و متين. شخصى نيست، دغدغه هايشان را هم درک مى‌شود کرد. ‌امروز ناصر خالديان را ديدم که حکم به افشاى نامها و از پرده به‌در‌آمدن به همه مستعار نويسان مى‌داد. اين پيشنهاد البته عجيب بود. گمان کنم ناصر عزيز - که بر خلاف خيلى از سياسى نويسهاى وبلاگشهر که هى يکى‌درميان يا درحال غش‌کردن و يا ماندن در خمارى هستند، ديد سياسى خيلى خوبى هم دارد، هر چند که خود زياد سياسى‌نويس نيست - گويا پيامدهاى پيشنهاد خودش را در نظر نگرفته. بگذاريد بحث را شخصى نکنيم ولى حتم بدانيد که کسانى که خودتان مى دانيد که‌ها هستند فعلاً‌ اين چند روز به حکم مصلحت بيکار و مشغول دست زدن براى رقاصى‌هاى کانديداها هستند، هر کس که رييس جمهور شود - هر که مى خواهد باشد - اينها بعد از انتخابات يک حالگيرى اساسى از سياسى‌نويسان وبلاگ‌شهر خواهند کرد. چطور ممکن است که وقتى کسى مانند حنيف مزروعى که وبلاگ نداشته، به جرم سياسى‌نويسى در وبلاگ(!) زندانى شود و آنوقت انتظار داريد که ما صاحبان اسامى مستعار با اين حجم از مطالبى که «خدمتگزاران مردم» را هيچ خوش نمى آيد، از پرده به درآييم! ناصرجان شوخى مى‌کنى؟! باور کنيد با اين کارها ايران سوييس نمى شود. تنها گوشت را گذاشته‌ايد جلوى گربه که نه بلکه دم توپ!

اين درددل هميشگى را باز تکرار کنم که ما مستعارنويسان جاى کسى را تنگ نکرده‌ايم. شرايط ما هم نابرابر است. (مجيد زهرى در پى‌نوشت مطلب دوم خود به خوبى به اين مطلب اشاره کرده است.) اگر چيزى گير شما نيامده، گير ما هم نيامده. ليکن آن شهرت و پپسى بازکردنها و به جشنواره دعوت شدنها و هواى خنک الوند خوردن هم نصيبمان نشده. ما برج‌عاج ‌نشين نيستيم. ما هم به دستگيرى و بازداشت و اينها فکر مى‌کنيم و مطمئن باشيد که بيشتر از شما دلهره داريم. (‌اين را از من قبول کنيد.) اگر خارج نشين نيستيد و فکر مى کنيد که خارج‌نشين دارد کنار راين و دانوب آبجو مى‌خورد و با دوستان کافه‌نشين عشق و صفا مى‌کند و دختران بلندقد موطلايى و زيبارو را ديد مى‌زند، سخت در اشتباهيد. آرى بلايى است اين مستعار‌‌نويسى. همان معصيت بى‌لذت يا من ميگويم حمالى مفت و پاچه‌خارى رايگان و دشمن‌تراشى بى دليل. شما اگر دنبال راه‌حل مى‌گرديد من جايش را بلدم، به ميدان پاستور مراجعه نماييد و از کسانى که آنجا هستند بپرسيد که چرا اينهمه وبلاگ‌دار مستعار نويسند. شخصاً دوران روشنگرى و مبارزه فرهنگى و اينها براى من تمام شده - براى همينهم هست که ديگر در فانوس نمى‌نويسم و براى دوستان عزيزم هم در آنجا نوشته‌ام و هرکس هر فکرى که دوست دارد بکند، بنده مسوول فکر کردن‌هاى ديگران نيستم - بگذاريد براى رفع خستگى و گريز از احساس تنهايى و تهى‌شدن در فرنگ هم که شده گاهى چيزى بنويسيم - به قول نبوى هر کس نون و ماستش را بخورد و به ميز بغل‌دستى کارى نداشته باشد - و خوش باشيم و لبخندى بزنيم و برويم دنبال کار و زندگيمان.

نه! من نوعى مستعارنويس قهرمان نيستم و نون و ماست خودم را مى‌خورم. شما هم مطمئن باشيد که مستعارنويس هم کسانى دوروبر خود دارد که او را به هرترتيب چک مى کنند و اينطورها هم نيست که گربه‌اى لباس پلنگ بپوشد و حکم جهاد بدهد.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, May 07, 2005


کشکول بريتانيا رسيد

الف) دو سه هفته قبل از دوم خرداد معروف، تونى بلر چهل و چهار ساله و نسبتاً جوان براى نخست وزيرى، با يک فقره دوم خرداد سرکار آمد و حزبش بر جناح راست پيروز شد. چند روز بعد از آن در ايران سيد محمد خاتمى هم در ميان ناباورى خودش و همه مردم انتخاب شد. هشت سال گذشت. (بازگشت همه هم به سوى اوست.) دو روز پيش بود که تونى بلاير Blier (اسمى که مردم جزيره روى بلر گذاشته‌اند) به سختى در انتخابات پيروز شد و خيلى‌ها معتقدند که بلاير خوشتيپ (‌يعنى همان بلر چاخان) سال بعد خودش با زبان خوش کنار خواهد کشيد. عين ممد چاخان خودمان.

ب) يک خواهش از دوستان بى‌بى‌سى چى دارم - که بزنم به تخته روز به روز هم دارند بيشتر مى شوند - لطفاً به اين دست‌اندرکاران و مقامات معظم گرداننده سايت بى‌بى‌سى فارسى بگوييد، اخبار عراق را در صدر خبرهاى بى‌بى‌سى فارسى نياورند. درسته که منافع بريتانيا و پول نفت و اين‌چيزها در بين هستش ولى خدا وکيلى حوادث و اخبار دسته چندم عراق موضوع اول مورد علاقه ايرانيها و افغانيهاى عزيز و ساير فارسى زبانان نيست. هست؟

ج) در کانادا اوضاع قمر در عقرب شده، توى جلسات پارلمان علناً فحش به هم مى‌دهند. داستان بعد از ماجراى چند ساله رسوايى حمايت کنندگان مالى حزب ليبرال در زمان سردار سازندگى ژان کرتين، اينروزها کار دادگاه به جاهاى باريک کشيده و بعد از اعترافات نخست وزير سابق، پل مارتين و حزبش زير شديدترين فشارها هستند. نخست وزير مارتين هفته پيش در يک گفتگوى رودررو با مردم عذرخواهى کرد و قول داد به محض اعلام نتيجه دادگاه ظرف مدت يکماه انتخابات سراسرى را برگزار کند. (‌اين يعنى کش دادن قضيه تا کريسمس) محافظه‌کاران به رهبرى استيفن هارپر اينروزها چهار نعل دارند مى‌تازند و تقريباً‌ هر چه از دهنشان در آمدنى بوده بار ليبرالها کرده‌اند و تهديد به راى عدم اعتماد کرده‌اند و خواهان استعفاى سريع دولت و برگزارى انتخابات هستند خصوصاً به خاطر بحث بودجه بزن بزن زياد شده. (به قول صمد آقا هرجا هم که بزن بزنه پشتش بخور بخوره.) خوبه که خانم کلارکسون مقام محترم فرماندار کل کانادا و نماينده مقام معظم ملکه اليزابت دوم، اين معضل را «معضل کلى نظام که از طرق عادى قابل حل نباشد» نمى‌بيند و حکم حکومتى به انحلال مجلس نمى دهد (‌اين کار را قانوناً ميتواند انجام دهد) و کفن پوشان هم به سمت اتاوا حرکت نکرده‌اند!

تصحيح: ظاهراً تحقيقات هنوز در کميسيون ويژه در حال انجام است و کار به دادگاه نکشيده است.

د) اما امسال صدمين سال استان اعلام شدن آلبرتا و ساسکاچوان است و گفته مى شود که به مناسبت روز ويکتوريا (بيست و سوم ماه مى. اين نکته گفتنى است که هميشه اين روزها را طورى تنظيم مى کنند که روز دوشنبه تعطيل شود و يک لانگ ويکند اساسى تقديم امت هميشه در صحنه شود!) قرار است مقام معظم ملکه به اين ديار سفر کنند. اين روزها مردم با چراغانى و آذين بندى به استقبال ديدار تاريخى مقام معظم ملکه اليزابت رفته‌اند! شما را در جريان اين سفر مهم قرار خواهيم داد. «مطيع ملکه‌ايم»!

ه)‌ چارتا پيرمرد محترم کانون نويسندگان مى خواهند جمع شوند و مجمع ساليانه خود را برگزار کنند. وزارت اطلاعات دولت ممد آقاى پيرپکاجکى که «تميزترين»، «شفافترين» و «پاسخگوترين» دوران خود را مى گذراند، مى گويد: نچ! نمى شود، چون امنيت آن را ما نمى‌توانيم تامين کنيم! چقدر مقوله امنيت و جان شهروندان مهم شده ما خبر نداريم. بيخود نيست که ايران را براى همه ايرانيان مى خواهند. ضمناً وزارت اطلاعات دستور خود را در مورد ممنوع المنبر بودن تحکيمى‌ها و رفراندومى‌ها بعد از پنج روز سبک سنگين کردن تکذيب کرد. احتمالاً آن نامه را هم عمه جان ابراهيم نبوى با سربرگ وزارت اطلاعات نوشته بوده.

و) هيچ نگران نباشيد که به گفته وزارت اطلاعات آمار مشارکت مردم در انتخابات پنجاه درصد است! يک کم اين عدد رونده يعنى بيش از حد گرد و مشکوکه، نه؟

ز) به نظر شما آخرش چى ميشه؟ هيچى نميشه خيالت راحت! اگر هم وبلاگ مى‌نويسى کيفش رو ببر. دنبال «چى ميشه» و «چه خبر» نباش.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, May 04, 2005


کشکول آخر هفته ايران

اشاره: از اين به بعد دو تا کشکول در هفته خواهيم داشت يکى براى آخر هفته «ام القراى جهان اسلام» يکى براى آخر هفته «بلاد کفر جهانى» و «نظام سلطه». فعلاً در حد حرف بين خودمان باشد!

الف)‌ ميگويند انتخاباتى در ايران قرار است انجام شود. ما هم شنيده‌ايم. موفق باشند. ما را با سياست کارى نيست. اما يکى هم قرار است در کانادا برگزار شود. در مورد آن و نيز نزول اجلال مقام معظم ملکه بريتانيا، کانادا و استراليا و چند تا سرزمين ديگر به استان زرخيز آلبرتا و استان محروم ساسکاچوان در کشکول بعدى خواهم نوشت. «دسته گل ويکتوريا - اين دفعه بى فيليپ بيا.»

ب) خبرهاى ويژه: (نيمه پنهان) «مجيد زهرى» عنصر موساد و اشتاسى، توليد کننده شامپو و تقويت کننده موى سر و «نيک آهنگ کوثر» مهره سوخته اولترا اصلاح‌طلب و اين به اصطلاح کاريکاتوريست در يک قهوه خانه (بنا به اظهار کارشناس ما سردار دشمن شناس به نظر مى رسد لانه فساد «تيم هورتون» ملعون که با هاکى پول مسلمين را از جيب آنها در آورد و دونات و مافين خريد و خورد، باشد.) به طور مخفيانه‌اى جمع شده و با حضور دو سه نفر از عناصر معلوم الحال ضمن تقسيم پول چمدان دلار (‌بر اساس قاعده فقهى: «اين براى من، اين براى تو، اينهم براى مستضعف» )، قصد آشوب آفرينى و تشنج و بر هم زدن انتخابات پرشور و قريب الوقوع کانادا را داشته و دارند. «خدا لعنتت کنه ماسکى!» [ از فرمايشات گهربار سردار «معاون کلانتر» در نطق انتخاباتى اخير]

ج) فانوس جديد هم راه افتاد و يک تبريک به بچه هاى گرداننده، خصوصاً آليوس که مى دانم خيلى زحمت مى کشد. حمايت کنيد اين دوستان را و مطلب بفرستيد برايشان. (از ما که گذشت شما جوانان خودتان را بسازيد.) در مورد فانوس باز هم خواهم نوشت.

د) يک ضرب المثل قديمى و مبتذل هست که ميگه «عروس تعريفى گوزو از آب در مياد»، (‌با عرض پوزش!) حالا حکايت اين سردار دکتر کاپيتان قاليباف خودمون شده. راستى قرار شد ما از انتخابات ننويسيم. ولى به هر حال اين نکته‌اش جالب بود. بعضى از دوستان که در حسن نيتشون شک نيست با عجله تخم‌مرغ هاشون رو توى سبد سردار گذاشته بودند ولى مثل اينکه سردار …

ه) آقا يکى اين ناصر خالديان عزيز رو از کامپيوتر جدا کنه، من مى‌فهمم که از توهين به کردها ناراحت شده ولى اين دوست ما هم ديگه خيلى جدى گرفته قضيه وبلاگ نويسى رو. بابا اگه قرار باشه انقدر حساسيت به هر نوشته‌اى داشته باشيم که روزگارمون ميشه آخرت يزيد. ولش کن ناصر جان. من خودم کوچيکتم! بابا دعواى ما دعواى قوميتى نيست. ما نزديک ترين دوستان خود را نمى توانيم تحمل کنيم و حسد و بخل و کينه و چشم هم چشمى و رقابت و نمايش و مانور و هزار نکبت و درد بيدرمان وجه مميزه ما ايرانيها در سراسر دنيا شده چه برسد که بخواهيم در مورد قومى سواى قوم خود نظر بدهيم. اينجورى هستيم ديگر. ايشالا خودت به زودى زود تشريف مياورى اينجا ميبينى که ما چه‌مان نيست! آنهم با آن طبع حساسى که تو دارى. ما که خودمان هرچه سنسور داشته‌ايم، سوزانده‌ايم و براى همين کشکول نويس شده‌ايم و در خدمت شما هستيم.

و) ‌وعده ما صبح روز شنبه ده و نيم به افق لس آنجلس، ميعادگاه عاشقان وبلاگ، بلاگيران. سخنران پيش از خطبه‌ها و نطق پيش از دستور نبود؟‌ دستور: بررسى مجدد لايحه چگونگى تجميع عوارض بر آگهى‌هاى وبلاگ‌ها، برگشتى از شوراى محترم نگهبان. مخبر کميسيون: پرستوى زن نوشت. رياست جلسه: حاج آقا تمدن؟ شک دارم. البته ناگفته نماند که خود عليرضا تمدن عزيز طنزى تصويرى در مورد کروبى درآورده که مى‌توانم بگويم يکى از زيباترين و بديع ترين طنزهاى تصويرى است که در چند ماه اخير ديده‌ام. عليرضا جان به اين طنزنويسى‌هايت ادامه بده!

پى‌نوشت کشکولى: فردا روزى است که به تاريخ ميلادى هر سه شماره روز و ماه و سال پنج مى‌شود. 05/05/05 فردا مواظب خودتان باشيد با سرپرستتان بگو مگو نکنيد، دور و بر استادتان زياد نپلکيد. قمر در عقرب است!

پى‌نوشت شماره دو: خوشبختانه اين وبلاگ شمارنده ندارد، بنابراين اگر اين دو خط را اضافه کنم و يک پينگ هم با اجازه شما بزنم، خيلى به کسى بر نمى خورد. در هر حال پوزش از دوستان. مى دانم که سرتان خيلى شلوغ است و به صدها جاى ديگر ميخواهيد سر بزنيد. اما اصل مطلب اينکه رياست جلسه پلتاک با آسمون است و نه عليرضا تمدن. ما هم نه سر پيازيم نه ته پياز. طبق معمول يک چيزى همينطورى و با شک نوشتيم لازم آمد که تصحيح کنيم. نکته ديگر اينکه اين ناخدا حميد عزيز دارد از تجربه عمرش در سفر به سراسر دنيا مى نويسد. اگر تا حالا به وبلاگش سرنزده بوديد، غفلت نکنيد که موجب پشيمانى است. درود بر ناخدا.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, May 02, 2005


گنجى‌ها را هيچگاه فراموش نمى‌کنيم

يک هفته گنجى شديم و گنجى مانديم. اين نه براى افزودن بر تعداد خواننده بود نه براى اينکه نشان بدهيم فردى آزاديخواه و کار بلد هستيم و اهل فضل و تفاخر، نه مى خواستيم چماقى بر سرکسانى که گنجى نشدند بکوبيم و نه خود گنجى از اين کار ما نفعى برد، الا اينکه ممکن است به گوشش رسانده باشند که تعدادى وبلاگ و سايت به احترامش ايستادند، کلاه از سر برداشتند و يادى از او کردند. به گمانم او اندکى خوشحال خواهد شد نه به خاطر خودش بلکه به خاطر اينکه هنوز کسانى هستند که لااقل به احترام آزادى بيان حاضرند حداقل کارى کم خطر انجام دهند.

اما چون گنجيها بسيارند. کسانى که از حبس سياسى به در آمده‌اند و به آرامى به کار خود مشغولند، زيدآبادى و عزت ملى مذهبى ها از اين دسته اند. عبدالله نورى حسرت گفتن يک آخ را بر دل دشمن کينه توز خود گذاشت، يوسفى اشکورى مردانه لباس تزوير و ريا را از تن کند، برادران محمدى و باطبى و چند تن ديگر هنوز در بندند، طبرزدى هنوز آنجاست، مرد آهنين عباس امير انتظام همچنان بلاتکليف بين زندان و بيمارستان و منزل تحت نظر، سه يار ملى مذهبى هنوز در حبس، سيامک پورزند از کار افتاده، مجتبى جوان وبلاگ نويسى که به ناجوانمردى تمام گرفتار آمده، خبرنگاران و فعالان اينترنتى سمپات با مشارکت هنوز بلاتکليف، و ده ها فرد ديگر تحت فشار هاى آشکار و پنهان قوه قهريه رژيم و با همکارى دولت کريمه سيد خندان. هزاران نفر ممنوع الخروج و صدها هزار نفر ممنوع الورود! نه اين سياهه پايانى برايش نيست. کرور کرور آدم دلسوز و علاقمند به کشور را اينها نابود کردند يا از کار انداختند.

نه ما فراموش نمى کنيم! مطمئن باشيد حتى اگر از سياست متنفر شده باشيم، يادمان نمى رود که چه بر سر نخبگان اين قوم رفت و چه بلايى بر سر اين مملکت آمد. امکان ندارد که فراموش کنيم.

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________