فرهنگ در حیوانات
گروهی از دانشمندان علم شناخت پستانداران اولیه[۱] بر طبق نتایج آزمایشها و مطالعات میدانی بر روی گونههای مختلف معتقدند که بعضی از حيوانات میتوانند پذیرای فرهنگ باشند.
فرهنگ چیست؟ بسیار کار عجیب و غریبی خواهد شد که الان روی معنا یا مفهوم "فرهنگ" بخواهیم دعوا و مرافعه فرهنگی(!) راه بیندازیم اما چه چاره که بالاخره باید تعریفی از آن بدست بدهیم. شاید یک تعریف حداقلی و مورد توافق چنین باشد: "فرهنگ در یک اجتماع از موجودات زنده به معنی رفتاری گسترده و شایع است که از طریق آموزش و نه وراثت و ژنتیک منتقل و منتشر میگردد"[۳]. البته بعضی از دانشمندان یعنی همان پرایماتولوژیستها ترجیح میدهند این را تعریفی حداقلی از فرهنگ بدانند و با احتیاط آنرا فرهنگ اولیه[۲] بنامند. به هرحال اصل داستان این است که در یک جامعه (انسانی یا حیوانی، اندازه جامعه کوچک یا بزرگ هم فعلاً محل بحث نیست) اگر رفتاری به هر سبب و علت توسط یکی یا تعدادی از اعضا شناسایی یا فراگرفته شد و به تدریج از طریق آموزش در درون آن جامعه (و نه با دخالت خارج) گسترش پیدا کرد و دوام یافت ، آن رفتار به یک فرهنگ در درون آن جامعه تبدیل شده است.
با در نظر گرفتن آنچه که به عنوان تعریف و توضیح در پاراگراف قبلی آمد، سوال این است که آیا فرهنگ در جوامع حیوانی دیده شده است؟ پاسخ مثبت است. بارها دیده شده است که شامپانزهها نحوه استفاده از ابزارها را از همدیگر یاد میگیرند. اول بار به طور علمی پدیده فرهنگ بین میمونها در دهه ۱۹۵۰ دیده شد: در میان تعدادی از میمونهای تحت مطالعه در جزیره کوشیمای ژاپن، میمونی ماده به نام ایمو دو رفتار خلاقانه از خود نشان داد، او در سال ۱۹۵۳ از یک کشاورز آموخت که سیبزمینی را قبل از خوردن در رودخانه بشوید. مادر ایمو و تعدادی از دیگر از میمونها که که ارتباط نزدیکی با او داشتند به تدریج شروع به انجام چنین کاری کردند و نهایتاً این کار رویهای بین اعضای مجموعه میمونها شد و تنها تعدادی اندک از میمونهای نر از انجام اینکار سرباز زدند. به تدریج میمونها اینکار را به جای رودخانه در دریا انجام دادند و جالب اینجاست تا امروز هم آنها و نسل های بعدی آنها همچنان چنین میکنند اگرچه که سیبزمینیهایی که به میمونها داده میشود از فروشگاه خریداری شده و همه تمیز هستند. ایمو در سال ۱۹۵۶ یک کار خلاقانه دیگر انجام داد، او یاد گرفت چطور می توان دانه های گندم پراکنده شده در ساحل را که با شن مخلوط شده با ریختنشان در آب از دانههای شن زدود و دانههای گندم را نوش جان کرد. این رفتار هم به طور خودجوش بین بقیه میمونها گسترش پیدا کرد. .
این یادگیریها چندان ربطی به گونه و نژاد میمونها ندارند، گاه در یک اجتماع کوچک (قبیله) رفتاری دیده میشود که در همان گونه جانوری یا گونه نزدیک به آن در اجتماع دیگر در همان منطقه نیست یا متفاوت است. مثلاً نحوه بهکار بردن سنگ برای شکستن نارگیل یا میوههای دیگر در قبایل مختلف اما نزدیک به هم تفاوتهایی دیده میشود یا مثلاً اورانگوتانهای برونئی نوعی بازی بین خودشان دارند که با دست به درخت خشکی که افتاده است میکوبند، اما این بازی نامعلوم و مبهم را اورانگوتانهای سوماترا انجام نمیدهند. موضوع وقتی جالب میشود که بدانیم این رفتارهای فرهنگی در درون یک قبیله، تمایز اجتماعی ایجاد میکنند، مثلاً در گونهای از میمونهای بونوبو، جنگ بین قبایل مختلف برسر تصاحب غذا یا قلمرو بسیار کمتر بوده در مقابل سکص (نه لزوماً جفتگیری به منظور زادوولد) در درون آن قبیله بیش از سایر گروههاست. جالب اینجاست که بونوبوهای ماده در آن قبیله از آزادی عمل زیادی در انتخاب جفتهای مختلف و انتخاب نحوه انجام عملیات جنسی برخوردار هستند. این رفتار نوعی فمینیسم در فرهنگ آن قبیله نامیده شده است. [۴]
اگر در اینترنت جستجو کنیم مقالات جالب زیادی در این مورد خواهیم یافت. آن را به خوانندگان عزیز وامیگذارم. باز لازم به یادآوری است که این نوشته با اینکه تا حد معقولی دقیق تنظیم شده، یک مقاله علمی نیست. البته هرنوع نظر دوستداران موضوعاتی این چنین یا اشخاص صاحبنظر و متخصص، قطعاً در بهبود کیفی و اصلاح این نوشته کمک خواهد کرد. در این حولوحوش سعی خواهم کرد نوشته های دیگری در آینده گردآوری کنم. [۵]
______________________________________________________
۱. منظور همان Primatologist است، اگر معادل فارسی دارد، لطفاً خبر بدهید.
۲. Protoculture برای توضيح بيشتر رجوع کنيد به اينجا
۳. برگرفته از کتاب "نوع بشر، تاریخی مختصر" Humankind, A brief history نوشته فلیپه فرناندز آرمنستو Felipe Fernandez Armesto انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۰۴چاپ اول
۴. بدیهی است که موضوع مورد بحث، در عالم انسانی نیست. امیدوارم برای فمينيستها سوتفاهم ایجاد نشده باشد. جدای این یادآوری بدیهی، این تکه را خود جسارتاً اضافه میکنم که باید ارتباط بین صلحطلبی و فمینیسم جالب باشد.
۵. در حال مطالعه کتاب فوقالذکر بودم که خبر بیبیسی فارسی همسو با کتاب در آمد، وگرنه مطلب دیگری در دست نوشتن داشتم که آنرا به بعد موکول کردهام.
Labels: تکامل, رفتارشناسی جانوری, فرهنگ, فرهنگ در حیوانات