توضیحات نو
|
دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بینام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنتگیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بینام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد.
در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.
|
|
بلاگچرخان
|
بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک دادهاند (یا هردو):
|
|
|
آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو
ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk
© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است
| |
 
Monday, October 26, 2009
|
نيکآهنگ چهل ساله شد! نيکآهنگ بالاخره وارد ايام چلچلی گرديد! او خیلی چیزها شد، موفق هم هست در آن کارها، اما ظاهراً هنوز دوست دارد چیزهای دیگری هم بشود و این پیکان کار چهل و هشتی هنوز تخت گاز میرود و هرچند شاسی او کمی تاب برداشته اما موتور سالم است با این وجود گهگاه ریپ میزند! نیکان هفتساله را در وبلاگش مشاهده میکنید که البته هروقت شیطنت میکند حتی در چهل سالگی، همین شکلی میشود!
خارج از شوخی، تولد چهل سالگی نیکآهنگ کوثر عزیز را به دوست کارتونیست و روزنامهنگار فعال و خستگیناپذیر، تبریک عرض میکنم. شاد و تندرست باشد همیشه! پشتکار و پرکاری نيکان واقعاً نمونه است.
Labels: تبريک
2 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Saturday, October 24, 2009
|
چنین گفتند برادران لاریجانی خسته _________________ س.ع. دشمنشناس
امروز روز لاریجانیها بود. محمد جواد اردشیر لابیجانی که جداً به قول خودش یک "عبد فانی" و بامزه است، فرموده: "موسوی بر امام عادل خروج کرده است". راست هم میگوید عدالت دقیق و مو-از-ماست-کش آقامون سیدعلی همین است که بین دو برادر هیچ فرقی نمیگذارد، یک قوه به این یکی میدهد یک قوه هم به اون یکی که دلش نشکند. به محمدجوادشون هم یک قوه ری-او-واک میدهد که با نیک براون در "قعر جهنم" هم که شده، با چراغ قوه مذاکره کند (صدایی از غیب: طیب الله انفاسکم آقا جواد! بنده از اول هم نظرم این بود که با انگلیس خبیث، جز در قعر جهنم نباید مذاکره کرد. حالا ببینند آقایون).
توضیح علمی: در قعر جهنم فعلاً به مقدار کافی سانتریفوژ نصب نشده و فعلاً از همان سوخت نفت سیاه استفاده میکنند و همه جا تاریک است.
البته علی آقای اردشیر لاریجانی معروف به "دکتر فیلسوف عارف" هم بیکار ننشستند و ایشان هم به عنوان سخنگوی مجلس، اظهار فضلهای در سیاست خارجی و مذاکرات مربوط به اورانیم رآکتور و آب رادیاتور و سوخت تراکتور فرمودند. بالاخره بوستان بدون "برادران لاریجانی" و سرخر و سردار فیروزآبادی معروف به بشکه گلاب که نمیشود. معلوم شد غربیها دوباره میخواستند ما را فریب بدهند که ما شستمان خبردار شد و رفت توی چشم چپمان.
خوب در چنین نظام عادلانه و باحساب کتابی، معلوم است که مونتسکیو هم باباکرم میرقصد و گهگاه بم و پنجهای هم برسر آقا صادق میزند که عمامه قاضی القضاتی حضرت ملا، قشنگ پایینتر برود و خدای نکرده نیافتد، یکوقت زبانم لال آبروی نظام و "امام عادل" در خطر نیافتد. گاهی آدم فکر میکنه این قاضی همیشه راضی، محمد جوادشونه که دور از جان علی آقاشون، احمقتر شده و شده آقا صادق یا گاهی فکر میکنه آقا صادق لباس شخصی شده بدون اینکه چماق و زنجیری رو کسی بکشه "دست و بازوی انصار رو میبوسه". جسارت نباشد و دور از جان اخوان سوییت هارت و فانی لاریجانی و ملت شریف، آدم بهتر است که زودتر بر امام عادل خروج کند قبل از اینکه امام عادل ناغافل بر آدم دخول!
نکته سیاحتگرانه: امان از این اماکن متبرکه و امامزادههای آمل که هر از چندگاه امت همیشه در صحنه به یکی از آنها دخیل میبندند.
Labels: طنز قهوهای
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
|
حسین درخشان را آزاد کنید
در مورد اینکه حسین درخشان چقدر بیاخلاقی کرده و تعیین حدوحدود آن به حد کافی همه نوشتهایم و خواندهایم. اما جداً آدم میماند در کار این حکومت. حسین بیچاره با زرنگی و در واقع حماقت خودش میخواست خود را یک تحلیلگر درجه یک نسل جوان و منتقد غرب و به قول خودش نظام سلطه نئو کلونياليسم جا بزند، با هزار امید رفت به ایران پیش احمدی نژاد که به قول خودش جلوی غرب یک تنه ایستاده بود. هودر، احمدینژاد را فرزند برومند "خمینی کبیر" میدید که قرار بود به همه آزادیخواهان جهان پیام رهایی از یوغ بندگی زورمندان و زرپرستان بدهد!! زهی زرشک!
یکسال است که تنها دوبار هربار چند دقیقه موفق به ملاقات با خانوادهاش شده. افسوس که زیر فشار و انواع شکنجه سفید (و شاید هم غيرسفيد) از او انواع اعترافات گرفتهاند. یکسال است در بیخبری، بدون داشتن وکیل و عدم تفهیم اتهام، در زندان عمومی و انفرادی نامعلومی بسر میبرد. خوب این هم از برکات بازگشت جان و دلی به آغوش حکومت "امام عادل" است دیگر! واقعاً آدم متحیر میماند که این دیگر چه حکومتی است در این عصر و زمانه. این کدام حکومتی است که به هوادار خودش هم که برگشته رحم نميکند و بعد از يکسال نتوانسته به اين جمع بندی برسد که اتهاماتی که بايد به او در بيدادگاه مضحک انقلاب اسلامی بزند چيست؟
واقعاً اين نظام برای جهانيان چه پيامی و چه بشارتی ميتواند داشته باشد؟
پینوشت: از امروز به مدت يک هفته آزادی حسين درخشان را به نام وبلاگ خود خواهم افزود. از دوستان بلاگدار هرکس صلاح میداند به این حرکت بپیوندد. لطف کنید به بنده هم خبری بدهید.
پینوشت دو: گمان نکنم این حرکت دیگر حرکتی باشد که دوستان نیاز به کارت دعوت داشته باشند برای پیوستن. هرکس هرطور که صلاح میداند از حقوق شهروندی حسین درخشان حمایت کند. به هر حال هرحرکتی اگر جمعی باشد تاثیر خیلی بیشتری خواهد داشت. امثال ما هم ازمان گذشته برای جذب خواننده و جلب توجه دست به این کارها بزنیم. دوستان کار جمعی دیگری راه بیندازند، درخدمت هستم و مشارکت خواهم کرد غیر از اینکه بیانیه بدون امضاء به عنوان مبهم "جمعی از وبلاگنویسان" در وبلاگ خود نخواهم گذاشت. اگر کسی بیانیه دفاع از حقوق حسین میخواهد بدهد حتماً باید امضاء حامیان پای آن باشد و بنده هم امضاء خواهم کرد. از دوستان عزیزی هم که به حرکت "حسين درخشان را آزاد کنيد" پيوستهاند، سپاسگزارم.
مرتبط: مصاحبه خوب نیکآهنگ با حامد درخشان (*)
مطالب دوستان:
ف.م.سخن (*) علی فانوس آزاد (*) سامالدين ضيايی (*)
Labels: بلاگسپهر, حقوق بشر
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Wednesday, October 21, 2009
|
نقدی به کشکول به بهانه صدمین شماره کشکول ف.م.سخن
صدمين شماره کشکول ف.م.سخن هم درآمد. به اين دوست نویسنده عزيز ناديده و ناشناخته تبريک ميگويم. کشکولهای سخن خواندنی هستند و نشان دهنده اينکه نويسنده دو خصلت خوب و کمیاب دارد. اول رعایت دقت و وسواس و انصاف چه در روايتگری، چه در نقد و داوری سیاسی، ادبی و فرهنگی است. دوم استمرار و انضباط و نظم در کار. سخن غیر از چندماهی که بیخبر کناره گرفته بود، هرهفته کشکول خود را که طولانی و پرمایه هم هست بیوقفه منتشر کرده است و جداً جای تقدیر دارد.
اما جسارتاً و برمبنای دوستی، دو نکته به نظرم در کار ایشان هست که باید بجد در فکر حل آنها باشد. اول مستعارنویسی او در میان تدابیر شدید امنیتی (!) است بطوریکه به قول خودش اعضای خانوادهاش هم خبر ندارند، شخصیت ف.م.سخن کیست! این بنظرم یک مشکل است، دست کم این گفتنی است که سخن از جایگاهی کاملاً اختصاصی که برای خود ایجاد کرده است در مورد دیگران یا عقاید آنها داوری میکند و البته آدم منصفی هم هست اما جایگاهی که صحبت میکند نهایتاً روی حرف او از دید مخاطبین تاحدی تاثیر منفی میگذارد. انصافی که سخن سعی میکند بادقت و وسواس آن را در سخن خود بکارگیرد، میتواند اندکی غیرطبیعی بنظر برسد و از ارزش آن کم کند. نهایتاً بین سخن و مخاطب او همیشه دیواری هست که از حدی آنورتر مطلقاً نمیشود رفت. یکی هم در این میان مشرب سیاسی خود سخن است که نمیدانم چرا آنرا شفاف بیان نمیکند. کارنامه سیاسی و سیر تحول فکری نویسندگان هم مهم هستند، خصوصاً سیاسینویسها. امیدوارم این چند جمله موجب سوءتفاهم نشده باشد. نويسنده خصوصاً در دنیای اطلاعات و در این اتاقهای شیشهای عصر سرعت و ارتباطات، بايد در مورد خودش هم بنويسد و گرنه همه ابعاد ايدهها و انديشه هايش شناخته شده نخواهند بود.
نکته ديگر طولانینويسیهای سخن در کشکول است. در اين عصرپرشتاب که دوستانی با توييت کردن و قصارنویسی، پيام و سخن خودشان را میرسانند، ف.م.سخن ظاهراً قصد کوتاه آمدن هم ندارد و مرتب بر طول و عرض و ارتفاع نوشتههای طولانی خود میافزايد و هربار احتمال اينکه خوانندگان نوشته های سخن، مطالب او را سرسری بخوانند یا از نیمه راه رها کنند، بيشتر و بيشتر ميشود. به نظرم دقت نویسندهای مثل عطاالله مهاجرانی در عرصه مجازی و رعايت ايجاز در نوشته و "نگه داشتن اندازه" عالی است و میتواند حد و حدود یک نوشته جذاب منتشر شده در بلاگسپهر یا دنیای مجازی را بهتر تعیین کند.
ضمن عرض تبریک مجدد، موفقیت و تندرستی سخن را آرزومندم و امیدوارم که همیشه از نوشتههای خوب ایشان بهرهمند باشیم.
پینوشت: پاسخ ف.م.سخن عزيز به اين نوشته (*)
Labels: بلاگسپهر, رسانه, کشکول, وبلاگ
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Saturday, October 17, 2009
|
نگاه و نظر
مصاحبه با شادی صدر (*)، اندیآر لينک از وبلاگ زنانهها. مصاحبهای بسيار خوب که توصیه میشود از دستش ندهید
جایزه به دلبر توکلی (*) بیبیسی فارسی گفتهاند جایزه به وبلاگنویسان ایرانی است برای تلاشهایشان در پوشش خبری در شرایط سخت بعد از انتخابات. اول اینکه خانم توکلی یک روزنامهنگار هستند و تلاشهای ایشان هم که در زمینه کار حرفهای خودشان مشخص و معلوم است. در این زمینه بحثی نیست. دوم اینکه وبلاگ دلبر توکلی به نام "خانه دلبر" وبلاگی سوت و کور و ناشناخته است و به طور متوسط هردو ماه یکبار یک مطلب پست کردهاند و آخرین مطلب ایشان مربوط است به سوت و کور بودن تحریریه روزنامه سرمایه در تاریخ بیست و پنج فروردین یعنی زمانی که بحث انتخابات کمکم جدی شد و تلاشهای همگانی اندک اندک بالا گرفت. سوم اینکه در متن جایزه تنها نام خانم توکلی آمده است. نه ذکری به تلاشهای وبلاگنویسان رفته و نه اشارهای به نماینده افتخاری بودن خانم دلبر توکلی به عنوان یک بلاگدار. جان کلام اینکه قابل درک نيست که چرا هرازچندگاه پای وبلاگنويسان را به این طریق ميکشند وسط!
وبلاگ میخوانم، درد میکشم (*) نیما نامداری، ساز مخالف در میان بلاگنویسان جدید، سیاسینویس جدی، تحلیلگر و واقعبین خیلی کم شده. نسل جدید بیحوصله، ميخواهد با توييت کردن در بلاگ و لابی لینک و امتیاز کار را تمام کند؟!
Labels: نگاه و نظر
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Thursday, October 15, 2009
|
نگاه و نظر
جایزه هلمن همت برای آرش سیگارچی (*) مصاحبه با صدای آمریکا مبارک باشد! آرش گزارشهای خوب و حرفهای و روان در صدای آمریکا تهیه میکند و از کلیشه بدور است. مزد زحمات و رنجهایی است که از سالها پیش کشیده.
گزارشی ديگر در مورد زير فشار بودن حسين درخشان (*) مهشيد راستي، زنانهها چرا حکومت در مورد حسین درخشان خبری نمیدهد؟ حق داريم نگران باشيم از وضعيت او. هرچه هست شفافیت در این ماجرا نیست و باید دقیقاً و فعلاً روی این نقطه انگشت گذاشت از دیدگاه حقوق بشری.
محسن مخملباف در مصاحبه با دخترش (*) روز آنلاین بر روزنامهنگاران و ژورنالیستهای خارج از کشور است که از جناب مخملباف بخواهند که در مورد خبرهایی چنین جزئی، خالهزنکی(یا به قول فمینیستها عمومردکی) و عجیب که از بیت علی خامنهای و هاشمی و خاتمی بدستش رسیده است، توضیحات بیشتری بدهد. اینها از کجا بدست مخملباف رسیده؟ نشود داستان آن نامه قلابی محصولی به خامنهای که کارگردان شهیر ما در پارلمان اروپا آنرا به عنوان سند رسمی تقلب در انتخابات قرائت کرد!
Labels: نگاه و نظر
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Monday, October 12, 2009
|
آسیبشناسی جنبش سبز
تا کنون هرآنچه بوده، تعريف و تمجيد و خوشبينی و مثبتنگری صرف به جنبش سبز بوده است. خيلی کم ديده شده يا حداقل من کم ديدهام که نقدهايی جدی و آسيبشناسانه حول و حوش جنبش سبز وارد شده باشد. همين خوشبينی بيش از حد به گمانم خطرناک است. نشستهايم و تماشا میکنيم که باید صبور بود و در بدترین حالت تا ده پانزده سال ديگر اوضاع حتماً عوض خواهد شد. آيا واقعاً چنين است یا حتماً چنین خواهد شد؟ نگرش دیگری هم شاید باشد که این طفل نوپای جنبش را باید دستگیری کرد و جز به زبان ستایش و تشویق با او حرف نزد که ممکن است از پا بیافتد. آیا به جنبش سبز اینگونه نگاه باید کرد؟
الف) جنبش نیازمند موتور محرکه است. آیا جنبش سبز جداً و جدای همه تعارفات و تبلیغات موجود به مبارزه بیخشونتی به عنوان اولویت اول میاندیشد؟ الگوی این مبارزات کجا هستند؟ رهبران این حرکت چقدر به بیخشونتی معتقدند؟ چه گامهای عملی در نقد خود و عملکرد گذشته خود برداشتهاند؟ واقعاً موتور محرکه جنبش سبز در کجاست؟ انگیزه های به خیابان آمدن مردم خصوصاً نسل نو چه چیزهایی هستند؟ دغدغه هایی که مردم حاضرند برای آنها هزینه بدهند کدامها هستند؟ سقف هزینه ها کجاست؟ قصد یک کاسه کردن و تعمیم دادن ندارم و با طیف وسیعی از مطالبات روبرو هستیم اما با مقاومت استبداد دینی و پیچ و تاب خوردنهای اژدهای حکومت تزویر و دروغ جلوی روی مردم، مطالبات عملی و قابل دستیابی حول و حوش چه چیزهایی همگرا شده است؟ این سوالات را معمولاً کسی پاسخ نمیدهد. همه به دنبال دیدن کلیپهای یوتیوبی و فیسبوکی و دیگر نشئهجات شبکههای اجتماعی روان هستند! از روشنفکران هم جز خوشبینی به جنبه های مثبت جنبش مانند بیخشونتی، ایده و فکری جدی و ویژنی شفاف و عملی از آینده، چندان دیده نشده است.
ب) میگویند بیخشونتی در جوانان و نسل نو نهادینه شده است. آیا واقعاً چنین است؟ مرزهای این بیخشونتی تا کجا گسترده شده است به فرض اگر کل دانشگاهها را سرکوب کردند و جمع زیادی از دانشجويان معترض را اخراج کردند، آيا بيخشونتی به عصيانگری و خشونت تبديل خواهد شد يا به ياس و نااميدی کامل منجر خواهد شد یا اینکه بیخشونتی از طرق مسالمتآمیز دیگر شکوفه خواهد زد؟ آیا توان سازماندهی و کار جمعی سیستماتیک و گروهی در چارچوب گفتمان بیخشونتی هست یا نه؟
ج) نسل نو هیچ مرجعیتی از جمله مرجعیت فکری را برنمیتابد. دانش و اندیشههای این نسل اگر هم گسترهتر بوده باشد عمیقتر نبوده است. خود تشخیص میدهد چه باید بکند، خودجوش شعار میسازد و حرکت میکند و شبکه درست میکند و پیش میرود. بعضی همه اینها را حسن میبینند. نسل نو تا اینجا پیش آمده و همه را شگفت زده کرده است. آیا روان شدن به دنبال نسل نو و بدون انتقال تجربه به آنها و نقد کارشان، لزوماً با کامیابی توام خواهد بود؟ آیا نسل نو به کار جمعی ضابطهمند اعتقاد دارد؟ فردای نیکوی دموکراسی ایران و پسفردای کامیاب سازندگی در یک سیستم سیاسی دموکراتیک، تنها به کار جمعی و ضابطهمند و برنامهریزی شده میسر خواهد بود. آیا تمرین میکنیم؟
چه در نظرات روشنفکران چه الیت سیاسی چه روزنامهنگاران نوعی ستایش مبالغهآمیز در مورد جنبش سبز دیده میشود. یا به نوعی آرمانخواهی لایت و امروزی و مدرن در سر هست که روی نسل نو پروجکت میکنیم و شاید بیشتر چیزی در آن نسل میبینیم که دوست داریم ببینیم. واقعاً جای خالی نقد و نظر و آسیبشناسی خالی است. تجربه دوران اصلاحات به ما آموخت که نقد را باید در دوران شکوفایی و کامیابی مطرح کرد چرا که در زمان ناکامی همه زبان به انتقاد - که دیر و بیثمر هم هست - خواهند گشود.
گروهی متاسفانه معتقدند که جنبش سبز به رهبری نامتمرکز نسل نو خودش خودجوش دارد پیش میرود و باید تنها تشویق نمود و تماشا کرد! (نه وقتی به کاری جمعی میگذارند، نه هزینهای حتی در حد چند ده دلار حاضرند بدهند، واقعاً این شبکههای اجتماعی از این جنبه نوعی استغنای کاذب ایجاد کرده که نیاز به کار جمعی و گروهی نیست و هرکس خودش همه کاره است و "آتش به اختیار" است!).
برای سبز ماندن باید صادق بود. دغدغه اساسی این است که در جنبش سبز به خودمان دروغ نباید بگوییم وگرنه ناخواسته هممسلک احمدینژاد و رهبر هستیم. برای کار کردن در جنبش سبز هم باید جدی، دقیق، مصمم، منضبط و وقتشناس بود و هم کار عملی و موثر و به همین سبب کار جمعی کرد. اینها در عین حال منافاتی با آسیبشناسی و نقد جنبش ندارند.
نوشته جسته گریخته و پراکنده شد. در یک نوشته بلاگی جز این هم انتظاری نباید باشد. بلاگداران دغدغهها را مطرح و قدری آنها را پالایش میکنند. باید در این مورد در فرصتهای بعدی باز نوشت.
پینوشت: توضيح اينکه مشکلی با شبکههای اجتماعی مانند فيس بوک نيست و حتماً وجودشان لازم است و حتماً بخشی از بار جنبش بردوش همین پیگیریها و به اشتراک گذاشتنهای پیامها و سیماوا ها و دیگر محصولات فرهنگی در این شبکهها است. مشکل از جايی شروع ميشود که فعاليت را تنها در اين شبکهها منحصر بدانيم يا اکثر وقت خود را آنجا صرف کنيم و در حاليکه امکان تلاش و فعاليت برای راه انداختن حرکتی جمعی داريم نامسوولانه و منزهمآبانه کنار بايستيم. "همراه شو عزیز" را با کلیپهای مختلف هر چند روز یکبار در فیس بوک گوش بدهیم یا تماشا کنیم و به اشتراک بگذاریم بدون اینکه به پیام بسیار مهم این سرود توجه کرده باشیم. "رزم مشترک" که هیچ، سعی مشترک هم نمیکنیم. باور کنید کسی چون بنده هم میفهمد که ما ایرانیان سابقه خوبی در کارهای دستهجمعی نداریم. دست کم از سالها پیش در این زمینه به حد کافی و وافی غر یا نق زدهام و صفت رقابتجو را مهمترین و مناسبترین صفت برای ما ایرانیان دانستهام. فیدبک و موعظه و نصیحت و نقد همیشه مورد نیاز است و الان وقتی است که باید تلاش کرد و با صبر و حوصله و مدارا و نیز تحمل عقاید مخالفین یا تحمل رفتارهایی که مورد پسند یا همسو با سلیقه های ما نیستند کار را پیش برد. چند بار هم اگر زمین بخوریم، باز باید تلاش کرد برای پا گرفتن کارهای جمعی در چارچوبی شفاف و تا حد امکان دموکراتیک (هرچند که فقط برای تمرین دموکراسی نباید دور همدیگر جمع شویم و باید هدفمند باشیم. کارهای جمعی موازی در گروههای دیگر هم اگر همگان یک کار انجام میدهند نیز مطلوب نیست). در این زمینه هم گفتنی زیاد است که به آنها بیشتر خواهیم رسید. جان کلام اینکه بدون آن تلاش مشترک جمعی و همگانی که مبتنی بر انضباط، تعهد اخلاقی به کار جمعی و هدفمند باشد، خیلی بعید است که ما به آزادی و عدالت برسیم.
Labels: جامعه, جنبش سبز, سیاست
1 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Saturday, October 10, 2009
|
جایزه به اوباما در عصر انفجار اطلاعات
جایزه صلح نوبل را هم بر مبنای آییننامه و هم وصیتنامه حقوقی آلفرد نوبل به دستاوردها و ثمرات و میوه های چیده شده و ملموس - هرچه که هست و در هر زمینه ای مرتبط با صلح جهانی است - میدهند نه به حرفهای خوب قدرتمندترین فرد دنیا که این حرفها هنوز پالیسی هم نشده، به فرمول مشخصی هم نرسیدهاند، چه برسد به اینکه دستاوردی در برداشته باشند. این ایرادی جدی است و حرفهای زیادی هست از مخالفین یا موافقین این حرکت.
اما مساله را به نظرم باید از زاویه دیگری هم دید. اوباما بیش از هرچیز زاده عصر ارتباطات و سرعت دیوانهوار گردش اطلاعات و نفوذ شبکههای اجتماعی است. اوباما را رسانهها و شبکههای اجتماعی اوباما کردند. شتاب، نوآوری، نفوذ و دینامیک رسانهای در دنیای امروز دیگر برکسی پوشیده نیست. در عرصه بسیار پرشتاب رسانهها "همین الان خیلی دیر است". برای همین است که تمایل شدیدی برای جا نماندن همه جا را گرفته. او انتخاب میشود چون اگر انتخاب نشود، خیلی دیر شده است! او انتخاب میشود چون انتخاب شدنش جنجال رسانهای به پا خواهد کرد و به جهت جلب توجه افکار عمومی جهان کمکی خواهد بود برای رسیدن به دستاوردهایی در آن زمینهها. دنیای رسانه بسیار قدرتمند شده است و راه میگشاید. برای همین است که قبل از اينکه طرف کاری برای صلح بکند، بهش جایزه صلح نوبل میدهند.
همگرایی انواع و اقسام رسانهها و شبکه های اجتماعی حول اوباما و خانواده اوباما بیش از هرچیز تمایل به تغییرات سریع را نشان میدهد. اوبامایی که زاده عصر نو است خود الگویی است برای نسل نو. عرصه نت و رسانه مرتب در حال تغییر و کنش و واکنشاست. این روند سرسام آور تغییر، بشر را بیش از حد خوشبین کرده است که شتاب لزوماً مترادف با بهتر شدن است. ابزارهای جدید دنیا را کوچک و دغدغهها را مشترک کرده است. به عبارت بهتر دغدغهها هم در حال تغییر و بازسازی و به بیان دقیقتر کوچک شدن هستند به دغدغههای ملموستر. جایزه را به ایده میدهند نه به دستاورد. این خود یک ایده بسیار نو و برخاسته از این عصر پرشتاب است. آزادی و عدالت و اخلاق در چنین فضایی در حال تغییر و دگردیسی هستند. (مثال: آزادی نوشتن یا کامنت گذاشتن داشته باشیم، انگار که آزاد هستیم. ملموس است و تاثیرگذار). وسوسه تاثیرگذاری بر جامعه یا بر نت یا بر دنیا همه به هم پیچیده شده و هم سرنوشت شدهاند. همانطور که اشاره شد در عصر اطلاعات، دادن ایده بسیار مهمتر از اقدام عملی برای به ثمر رساندن همان ایده شده است. سرعت و نرخ دادن ایده، عامل مهم و تاثیرگذار است و موجب قدرتمندی میشود.
اما سوال مهم این است که آیا واقعیات دنیا را میتوان با تغییرات شگرف فضای مجازی و رسانهای و نمایشگاه دائمی نوآوریها تغییر داد؟ آیا دنیای رسانه و شبکه های اجتماعی میتوانند افغانستان را دگرگون کنند؟ میتوانند فقر را، تعصب مذهبی را، بیسوادی و بیعدالتی را، سرکوب و نقض حقوق بشر را کم کنند؟ حتی نمیخواهیم به همان سرعت چنین کنند اما آیا انسانهای دیگر خارج از قلمرو قدرتمندی رسانهای، مورد توجه هستند یا حتی دیده میشوند؟
بشر سلبریتیساز هم هست!
Labels: رسانه, سیاست, علم و تکنولوژی
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
|
نگاه و نظر
این کارت دعوت شماست (*) مهدی جامی، سیبستان ویکی سبز را جدی باید گرفت. امید داریم به کارهای جمعی و هماهنگ
حسین درخشان همچنان زیر فشار است (*) نیکآهنگ کوثر، رادیو زمانه
دلیل فیلتر شدن ما هم از "گرداب سپاه" معلوم شد (*) کریم پورحمزاوی، آینده ما ای کریمی که از خزانه عکس/ گبر و پارسا وظیفهخور داری دشمنشناس را کجا کنی محروم/ تو که با رهبر این نظر داری
مجید زمانی (*) نیما نامداری، ساز مخالف درباره یکی از دستگیر شدگان در ستاد میرحسین موسوی. این حکومت دروغ نه به امثال حسین درخشان رحم میکند نه به مجید زمانی، بعد به جایش امثال بیژن نوباوه و مهدی کلهر بنگی را میفرستد تلویزیون که: بشتابید، آغوش نظام برای مهر و محبت باز است (لابد از نوع کهریزکیاش).
Labels: نگاه و نظر
1 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Wednesday, October 07, 2009
|
کنفرانس Towards the Dignity of Difference در ادمونتون
گزارش چکیده:
کنفرانس فوق با شعار "نه تقابل بين تمدنها، نه پايان تاريخ" در دانشگاه آلبرتا از تاریخ دوم تا چهارم اکتبر با حضور تعدادی از استادان دانشگاهها و محققان برگزار شد. از ميان چهرههای آشنا دکتر حميد دباشی استاد دانشگاه کلمبيا، دکتر رامين جهانبگلو استاد دانشگاه تورنتو، دکتر مجتبی مهدوی استاد دانشگاه آلبرتا، دکتر پیمان وهابزاده استاد دانشگاه ویکتوریا و اکبر گنجی روزنامه نگار و فعال سياسی در اين کنفرانس شرکت کرده بودند.
روز يکشنبه میزگردی با حضور دباشي، جهانبگلو و مهدوی پيرامون وقايع اخير ايران و جنبش سبز برگزار شد. در اين ميزگرد که به زبان انگلیسی بود حميد دباشی ضمن اشاره به وقوع جابجايی معرفتشناسانه در عرصه اجتماعی ايران با نماد تغيير شعار "تفنگ من کو؟" به "رای من کو؟" افزود بتدريج نتايج اين شيفت معرفتی در جامعه بيشتر متبلور خواهد شد. چه جنبش ضد استعماري، چه سوسياليسم جهان سومی و چه اسلام خشونتگرا هیچکدام در جنبش سبز نقشی ندارند و اساساً این جنبش بدون سر، فاقد رهبری کاریزماتیک، فاقد دلبستگی ایدئولوژیک و فاقد جبهه بندی و پیشداوری سیاسی است. وی همچنین گفت جمهوری اسلامی در بحران اخلاقی است و در تناقضهایی گرفتار شده که حتی گفتن الله اکبر را نیز به عنوان سمبل اسلام سیاسی یا حتی غیرسیاسی برنمیتابد.
رامین جهانبگلو در سخنان خود ضمن اشاره به اینکه جامعه مدنی ایران در تحولات اخیر راهی بیخشونت برای بدست آوردن مشروعیت سیاسی با تعریف خود یافته است، افزود که شهروندان ایرانی اکنون نسبت به دروغگویی و بیاخلاقی در سیاست حساس شدهاند و پالایش عرصه سیاسی از دروغ را یک ضرورت میبینند. شهروندان ایرانی کمکم یافتهاند چگونه میشود جامعه مبتنی بر راستی و صداقت و در عین حال زیبا ساخت و اين حرکت بیخشونت الهام گرفته از نهضت گاندی دستاوردهايی بسيار بزرگ در اين عرصهها دارد و نبايد آن را محدود به مقابله فرضی عملگرايان با آرمانخواهان يا مواجهه اصلاح طلبان يا موسوی با اقتدارگرايان يا جناح استبداد يا احمدی نژاد و تحلیلهایی فرودست از این قبیل ديد. جهانبگلو افزود مردم حق دستيابی به حقایق را همچون حق آزادی پاس میدارند و این ثمره شیرین جنبش، هم مسوولیت اخلاقی را در جامعه مدنی بالا میبرد و هم بر اساس تز "فراموش نکردن و بخشیدن"، پایههای فرهنگ بیخشونتی را در سیاست قويتر ميسازد.
مجتبی مهدوی در سخنرانی خود با اشاره به وقوع چهار دوره جمهوری در ايران (جمهوری خمينی در ده سال اول، جمهوری دوم يا عصر پساخمينی در هشت سال بعدی تا دوم خرداد، جمهوری اصلاحات و جمهوری چهارم يا دوران احمدی نژاد) ويژگيهای هريک از اين دوره ها، ارتباطشان به يکديگر و نیز چگونگی ظهور طبقه هوادار احمدی نژاد در ساخت سیاسی جمهوری اسلامی را در دوران جمهوری دوم که سپاه وارد عرصه سازندگی شد، برشمرد. او افزود که جامعه ایران به نقطه بدون بازگشت از نظر ترجیح تقویت جامعه مدنی بر سایر اولویتها رسیده است.
سخنرانی اکبر گنجی که بعدازظهر به زبان فارسی و با ترجمه همزمان سیاوش صفاری، انجام شد، با متن از پيش آماده شدهای که به زبان انگليسی بین مهمانان توزیع شده بود متفاوت بود. گنجی در سخنرانی خود به نبود پیش شرطهای دموکراسی در انقلاب سال پنجاه هفت به عنوان مهمترین عامل ناکامی آن انقلاب اشاره کرد و گفت گفتمان انقلاب اسلامی به سمت دموکراسی نبود، بلکه گفتمانی ایدئولوژیک و ضدمدرنیته بود و بر همین اساس به قرائت بنیادگرایانه اسلام (بنیادگرایی نه به مفهوم ژورنالیستی غربی) در نظامی سلطانی ختم شد. گنجی مطالبات مشترک همه گروههای سياسی را در فضای بوجود آمده از جنبش سبز، دموکراسی خواهی و حقوق بشر خواند و افزود قرائت مدرن از اسلام هيچ نوع ناسازگاری با دموکراسی و حتی سکولاريسم ندارد. گنجی همچنین در متن نوشتاری خود از گفتگوی بین دولت آمریکا و ایران به شرط آنکه شفاف بوده، محدود به موضوع پرونده اتمی ایران نباشد استقبال کرد و آن را به نفع جنبش دموکراسیخواهی ارزیابی کرد. وی تحریم اقتصادی و حمله نظامی را غیرقابل قبول دانسته، خواهان حمایت دولتهای غربی از طرح تشکیل دادگاه جنایت علیه بشریت در مورد رهبران ایران شد.
آنچه خواندید چکیدهای بود از سخنرانیها.
پینوشت: اين هم متن از پيش آماده شده سخنرانی گنجی در رادیو زمانه (*)
Labels: جامعه, جنبش سبز, سیاست, کنفرانس, گزارش
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
 
Thursday, October 01, 2009
|
بیضابطه، عبث و بیمعنی
در عجبم نه فقط به خاطر خود اين ماجرا که پارسانوشت را مسدود کردهاند و موجب آزار تعدادی از دوستان شدند که همیشه امکان استفاده از فیلترشکن را ندارند، بلکه واقعاً متحيرم که با چه آدمهایی طرف هستيم که حتی اعمال ظالمانهشان هم ضابطهمند نیست. بابت چیزی مجازات میکنند که مطلقاً طبق مقررات خود جمهوری اسلامی هیچ ایرادی ندارد. مگر اینکه سپاه را معادل دین و سرداران شکمگنده حریص را معادل صحابه نزدیک پیامبر بدانیم! بدون رای هیچ بیدادگاهی هر غلطی دلشان ميخواهد ميکنند و بعد هم ميگويند قوه قضاييه مستقل است! کدام قوه قضاييه؟ بر اساس کدام میزان شکمی، ایرانیان حق ندارند نوشتههای این وبلاگ را بخوانند؟ چرا اکنون که یک خط در مورد سپاه تک مضراب زدیم، باید چنین کنند؟ آیا این نشان نمیدهد که دعوا تنها برسر غارت کردن این کشور است و دشمن دشمن کردنها یک مشت حرف مفت بیشتر نیست. هلفتی بالا کشیدن مخابرات کشور هم کار نفوذی دشمنان این ملت بود؟ در حیرتم از چشمبندی حضرات. بگذریم. حالا این حکومت حقیقتاً مضحک، در این اوضاع هرکی هرکی بالاخره یکجوری باید نیشش را به ما میزد که زد. فدای یک تار موی پهلوان احمد زیدآبادی که امیدوارم بیش از این خودش را زجر ندهد و روسیاهی را به ذغال دل سیاه حاکمان بگذارد.
برای کسانی که اینجا و آنجا را فیلتر میکنند و البته در کار خودشان هم ناکام هستند، اندکی عقل سالم آرزومندم.
در خرمی سبز و در دریادلی آبی باشید. پیام این وبلاگ غیر از این نیست.
Labels: توضیحات بلاگدار, رفتارشناسی جانوری
4 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
|