<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Tuesday, August 31, 2010


مصاحبه با وبلاگ‌نویسان به مناسبت "روز جهانی وبلاگ"


- "آقای عزیزیان، شما وبلاگ‌نویس شناخته شده‌ای هستید دیگه نه؟"

- "قبلاً بودم."

- "شكسته نفسی میفرمایید، یعنی الان شناخته شده نیستید؟"

- "نخیر آقا، منظورم این بود كه قبلاً وبلاگنویس بودم و الان نیستم."

- "یعنی پس سال گذشته رو تو اون بزن بكش جنبش سبز، وبلاگنویسی نكردید؟"

- "نه! به جاش صبح به صبح عین كارمندها ساعت هشت در شبكه های اجتماعی بودم تا ده شب و نبض جامعه مجازی دست من بود"

- "خوب پس الان وبلاگنویسی نمیكنید؟"

- "گفتم كه نه!"

- "دهه، پس اصلاً از وبلاگ‌نویسی خوشتان نمی‌آید؟"

- "شما مثل اینكه منو با یكی از این بلاگرهایی كه همینطور ریخته عوضی گرفتی. من یك ژورنالیست تحلیلگر سطح بالا هستم. وبلاگ‌نویسی هم شد كار؟ غیر علاف بازی چی داره؟"

- "پس میتونم بپرسم چرا در ماجرای پرونده وبلاگ‌نویسان شما رو گرفتند؟"

- "اون كه مال اون وقتها بود، تازه چراش رو چرا از من میپرسی؟"

- "پس از كی بپرسم؟"

- "از خودم كه تحلیلگر هستم بپرس!"

- "من كه گیج شدم، بگذریم، پس شما با وبلاگ نویسی میانه خوبی ندارید؟"

- "یكبار دیگه اسم وبلاگ و وبلاگ‌نویسی رو بیاری ها ..."

- "آقا، خیلی ببخشید ها. پس چرا حاضر شدید كه در روز جهانی وبلاگ در این مورد با شما مصاحبه كنیم؟"

- "من چه میدونم؟ شما خودت اصرار كردی كه با من مصاحبه كنی. در ثانی گفتم حالا كه شما اصرار میكنی بیام نصیحت كنم عوام رو. دلم سوخت به حال وبلاگنویسانی علاف كه رو به احتضار هم افتاده اند و وبلاگ‌نویسی داره نابود میشه، خواستم زودتر این رو با تحلیلهایی كه دارم به یك اشاره عقلایی و خردمندانه اعلام كنم، این بدبخت بیچاره های بلاگر باقیمونده دست از علافی بردارند و بیایند به آّغوش پرمهر شبكه‌های اجتماعی"

- "پس شما هم تحت تاثیر تحلیلگران رسانه‌ای در سطح جهانی، معتقدید كه در وبلاگستان ركوده؟"

- "شدید، نرخ بیكاری هم خیلی بالاست و تورم هم هست و فرار مغزها شده به شبكه های اجتماعی. شما به تحلیلهایی كه من در این مورد در استتوس شخصی خودم نوشتم و بین جمعی از علاقمندان گودری ارائه كردم، مراجعه كنید. الان دیگه نون و آب تو وبلاگ نوشتن نیست."

- "بسیار خوب، اما ما از این نوشته های تحلیلی شما خبر نداشتیم. اما حتماً استفاده خواهیم كرد اگه بهشون دسترسی داشته باشیم و از اندیشه های شما استفاده خواهیم برد در مورد وبلاگ‌نویسی. خیلی ممنون كه با ما مصاحبه كردید و جشن روز جهانی وبلاگ و روز وبلاگنویسی فارسی برشما خیلی خیلی مبارك باشه!"

- " حالا هرچند وقت مارو گرفتید بابت این چیزهای چیپ اما ممنون كه به یاد ما بودید. عكس را درشت بیندازید اون وسط لطفاً. امیدوارم كه شما هم به راه راست هدایت شوید كه نون تو اینكار وبلاگنویسی نیست، یك سكوی پرتاب خوبیه برای نشون دادن خود و گرفتن كار اصلی."

- "ممنون حواسم هست. به هر حال خیلی ممنون از اینكه دعوت ما رو پذیرفتید و مبارك باشه این روز بر شما"

- "باز شروع كردید كه. كدوم روز؟ كلاس كار رو نیار پایین عزیز جان، یك كاری كنید این بچه های علاف هم همه برن شبكه های اجتماعی جذب بشن و نهایتاً تعدادیشون هم فن ما بشن و ما بتونیم ركورد تعدادی از دوستان رو بزنیم، بیكارید شماها؟؟"

- "باز هم ممنون و چقدر درست گفتید در مورد ركورد ببخشید منظورم ركود بود! واقعاً دست مریزاد. این حرف جهانی بود."

خوب دوستان این بود جشن امروز ما در مورد روز جهانی وبلاگ. خوب و خوش باشید و دلتون شاد باشه و سرحال و خندان بیایید هی در وبلاگهایتان بنویسید و ما هم باز با نمایندگان شما وبلاگ‌نویسان، خصوصاً كسانی كه سال گذشته خیلی در وبلاگهایشان زحمت كشیدند، هی مصاحبه كنیم مستقل از اینكه نون در كجا هست یا نیست و كجا قرض میدن.

Labels: , , , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, August 29, 2010


روم به شهر خود و شهریار خود باشم!

به مناسبت نزدیكی روز وبلاگ‌نویسی فارسی

هیچ جا، هیچ جا وبلاگ خود آدم نمیشود كه چاركلمه حرف بزنیم و بحثی مانند یك شاگرد ابتدایی و كوچك مكتب سقراط كنیم و نقد بشنویم و برویم دنبال كار و زندگی‌مان. به قول سعدی: "به دریا در منافع بیشمار است (كه البته با این حرص و طمعی كه بنده میبینم و این منابع محدود و این بدگمانیها و بدفهمیها و رقابتجویی و استبدادورزی فراوان در بیشمار بودنش شك دارم)، اگر خواهی سلامت بركنار است" بنده گرچه عاشق داستان پیرمرد و دریای همینگوی هستم اما ساحل آرام و صاف را با چیز دیگری عوض نخواهم كرد. مروارید برای كسانی كه دارند زیرآبی میروند و غواصی میكنند.

سالها تجربه كار جمعی دارم و كسانی كه از نزدیك میشناسندم میدانند كه با نظم و انضباط در حد خودم با جمع همراه هستم و كار هدفمند میكنم و می‌آموزم. با كله گنده‌های خطرناك رسانه‌ای كه سردواندن و حیله‌گری‌های حرفه‌ای و زبان بازی و توپ رفتن و برگ زدن به وقت مناسب را خوب بلد هستند و ابزار كارشان است و كسانی كه بیش از پیش می‌خواهند دیگران را یا همراه خود كنند یا كنار بزنند و خودشان سرنخ رسانه های جمعی كوچك و بزرگ را در دست بگیرند، كاری ندارم. بجد آموختم كه با نام و نان مردم اصلاً نمیشود شوخی كرد و بزرگترین ایمانها و عقیده‌ها در مقابل ایندو چیز هیچ است. مسوولیت و وكالتی هم از جانب قوم و دسته ای بدست من نداده اند كه با این آدمها هی بجنگم. خلایق هرچه لایق. كسانی دوست دارند اسمشان جایی مطرح شود به هرطریقی شده، بنده آدم اینكار نیستم، دوست هم ندارم. چیز میز خودم را می‌نویسم و ادعایی هم ندارم، این جماعت هستند كه میخواهند ملتی را آزاد كنند. خوب بكنند! این دكانهای رسانه‌ای دیگر برای من هیچ ارزشی ندارند. به حكم تجربه با اعماق وجود هم فهمیده‌ام كه هیچ ارزشی ندارند و عدالت و آزادی ورای همه این شامورتی بازیها باید دنبال شود.

شاگرد كوچكی هستم كه دوست دارم هرروز چیزی از علم و حقیقت بیاموزم و در این راه از نقد و داوری و نكته گیری و آموزندگی دیگران هم حتماً و حتماً استقبال میكنم. بقیه اش مال همه مدعیان كه اگر رییس جمهور نمی توانند بشوند، اگر پا بدهد دوست دارند همشهری كین یا دست كم یك سلبریتی رسانه‌ای شوند. خوب بشوند! مباركشان باشد و بنده هم نه توان و رمقش را دارم نه وقت عزیز خودم را دیگر حاضرم برای این شعبده بازیهای این چنین صرف كنم.

(از اینجا به بعد را در صفحه فیس بوك خود آورده بودم كه آنرا اندكی جرح و تعدیل كرده‌ام. سپاس)

خوشبختانه نهایتاً هرگونه تكلیف و احساس مسوولیت نسبت به جامعه ایرانی و كاری جمعی هدفمند و دموكراتیك و توام با انضباط و همدلی برای آگاه‌سازی یا كمك به جامعه ایرانی و پا پیش گذاشتن برای شروع كاری با توجه به تجربه بیست ساله بنده، از دوش بنده برداشته شد به قطعیت و یقینی بالاتر از احساس موجود بودن خودم هم برداشته شد!

همین گوشه كنارها برای خودم كتاب میخوانم و نت میخوانم و گهگاه چیز میزی مینویسم و حال دنیا را میبرم. هنر برای هنر، نقاشی برای نقاشی، موسیقی برای موسیقی، لذت بردن برای لذت بردن، كار برای كار، خواندن برای خواندن، دوستی ورزیدن برای دوستی ورزیدن ...و گپ زدن برای گپ زدن در محفلی و با چارتا آدمی كه بشود ازشان چیز آموخت چه آنلاین چه آفلاین. به جان همه تان وقتی كاری نشود كرد و كسی پایه نباشد، هیچ كار واجب تر از زندگی كردن نیست. دیگر چه كنم؟ خودم را دار بزنم كه ایران و ایرانی خوشبخت شود بعد هم صد برچسب بخورم و پشت چشمهای نازك شده زیارت كنم؟‌

واقعاً خسته شدم، بعد از بیست سال تعهد و دنبال آدمها دویدن كه بیایید كاری جمعی بكنیم. به ما چیزهای مهمی را آموزش نداده اند یكی اینكه در كودكستان و مهدكودك دور یك میز بنشینیم و با لگو و خانه سازی كار جمعی كنیم، نكرده ایم و نمیكنیم و بلد نیستیم و هركدام هم خودمان را یكپا ولتر و روسو و لاك و هیوم و هابز و میل میدانیم.

با این همه این احساسی گری و لجبازی و رقابت‌جویی و تنبلی و ویرانگری و بخل و بدبینی و جان كلام نبودن تجربه نشستن دور میز خانه سازی در زمان كودكی، كاری واقعاً نمیشود كرد یا خیلی خیلی سخت میشود كرد. به هر حال من همیشه آنكال هستم. هركاری باشد كه ببینم میتوانم سودمند باشم یا اگر دوستانی دور هم جمع شدند كه كاری غیر انتفاعی و نه بیزینس و كلاً هرنوع فعالیت جمعی آگاه سازانه كه بیشتر بیاموزیم و بعد هم بیاموزانیم، شروع كنند،لطف كنند و اگر صلاح دیدند به من هم خبر بدهند كه ببینم واقعاً میتوانم بدرد بخورم یا نه كه زمینه همكاری ببینیم در چارچوب درست و اصولی و بعد از جنگ و دعواهای صریح اولیه و صادقانه (كه از صلح آخر ایرانی خیلی بهتر است) ببینیم میشود بنده هم گوشه كاری را بگیرم یا نه (به خاطر اینكه اخلاقاً هنوز راه درست را در كار جمعی هدفمند توام با انضباط و قانون مدارانه میبینم)، میتوانم بیایم و بحث و نقد نموده، بلافاصله همه مذاكرات را مكتوب و مصوب كنیم و زیرش نزنیم و جریمه زدن زیر مصوبات را هم همانجا تعیین كنیم و بنا را بر به رسمیت شناختن بی‌اعتمادی ببینیم و ببینیم چطور میشود برای یك كار جمعی این چنین و در شرایطی واقع گرایانه در جامعه ایرانی برنامه‌ریزی كرد و یك گوشه كار را میشود گرفت یا نه. اگر نه كه از شر بنده راحت هستید و همین گوشه و كنار در وبلاگم كار خودم را میكنم در ساحل آرامش و كناره گیری. شاهد هم بود كه بارها و بارها خواستم و سعی كردم و ایرانیت ما و ایرانیت خود بنده نگذاشت. دیگر كناره گیری میكنم. حوصله هیچ زد و بند و گول زدن خود و دیگران را هم ندارم. كاری كه میكنم در همین وبلاگ خود سعی میكنم بیاموزم و به دیگران هم اندكی بیاموزانم. صادقانه هم میگویم و حالم هم از دروغگویی ایرانی و خواندن بین خطوط و چیزی گفتن و چیز دیگری را مدنظر داشتن، دارد واقعاً بهم میخورد. بی تعارف و بدون اینكه بخواهم دروغ بگویم.

یكبار دیگر یاد و خاطره شاه بابا، شاه شهیدی كه نیم قرن استبداد ورزید گرامی باد كه در یك جمله هنرمندانه همه ایرانیت ما را تعریف كرد: همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.

زنده باد وبلاگ‌نویسی برای وبلاگ‌نویسی و آموختن خود و آموزشی اندك به دیگران.

Labels: , , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, August 18, 2010



به یاد دكتر محمد مصدق كه دست كم اندازه سه نسل از زمانه خود جلوتر بود و اقسام سیاست‌ورزی را برای كسب استقلال، آزادی و حاكمیت ملی میخواست.





Labels: ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, August 13, 2010


مشاركت بلاگرها و شهروند روزنامه‌نگاران در رسانه‌های جمعی (۱)

مخاطب این نوشته بلاگرها و شهروند روزنامه نگاران هستند.

وبلاگ نویسانی كه تنها وبلاگ‌نویس هستید و شور و شوقی دارید به كار با حرفه‌ای های رسانه‌ها مخصوصاً كه الان داستان رسانه های جمعی هم روی صحنه آمده و داغ شده است. بدون اینكه بخواهم جمع ببندم و همه این عزیزان را غیرمنصفانه متهم كنم، به تفاوتهای دیدگاههای بین حرفه‌ای‌ها (كه اشكالی هم ندارد حرفه ای بودن) و ما كسانی كه نوشتن كار ذوقی و علاقه مان و ادای دینمان در حد و توان و محدودیتهای خودمان به جامعه ایرانی است، و وجود عنصر مهمی به نام ارتزاق و كار تمام وقتی كه دوستان دارند و ارتباطات و پالیتیكس ذاتی كارشان توجه كنید.

خیلی مواظب باشید كه به عشق كمك كردن به كار جمعی و جنبش سبز و كمك به رشد آگاهی جامعه و رسانه بازی مدروز، پدرتان را درنیاورند و ازتان سواستفاده نكنند.

مواظب حرفه‌ای‌ها باشید و كار را با آنها در همان شروع كار ببرید، قطعی كنید، به اندازه قدرت سازمانی شان ازشان سوال كنید و نگذارید از شما نردبانی درست كنند برای انحصار رسانه ای و گرفتن سنگرهای رسانه های جمعی و همگانی تر. رسانه همگانی كوچك و سایز متوسط را خود ما شهروند روزنامه نگاران با همین خرده رسانه ها هم میتوانیم بسازیم. هر پنج یا ده نفر از ما همفكرترها در كار سازمانی (همفكری عقیدتی چندان مهم نیست كه همفكری در كار سازمانی) میتوانند جمع شود و یك رسانه جدیتر جمعی تر بسازد، ما نیاز نداریم جزئی از گروه و دسته ای بزرگ باشیم كه تلویزیون قرار است بزنند اما همه چیز دست آنها و تعدادی آدم منفعت طلب باشد. تا زمانی كه اعتماد جمعی در میان ما ایرانیان نیست، شروع كارهای بزرگ تنها نردبانی خواهد شد برای آدمهای زرنگ و رند كه لزوماً هم البته ممكن است حرفه ای های اینكار نباشند. اما این میان كسی برنده خواهد شد كه طبیعتاً ارتباطات گسترده تری در پشت صحنه دارد و خوب لابی میكند و یا فرصتطلبانه لحظه را میشناسد و اسپانسورها هم همواره دنبال اینها هستند.

گول تلویزیون و ویدیوی آسان و اینها را نخورید. تلویزیون مدرن روی نت كه حسابش معلوم است و دستك و تنبك آنچنانی و تشكیلات نمیخواهد اگر محدود و جمع و جور باشد. نیازی به تلویزیون كلاسیك مثلاً با پخش ماهواره‌ای هم اگر باشد كه هست، نیازمند یك ساختار و سازوكاری ورای جمع چند هنرمند و تعدادی ژورنالیست است. اگر آنهایی كه پا پیش نهاده اند، حسن نیت دارند و ادعای طرح كردن صدای همگان را دارند، باید سازوكارشان و ساختارشان چنان شفاف و مشخص و قانونمند باشد كه هركس بتواند وارد مجموعه شود و در مدیریت به طریقی دموكراتیك مشاركت كند. هنرمندان و آدمهای خوشنام و شهیر اگر میخواهند مفید باشند باید نقش داور و هیات امنا را داشته باشند و از نظرات درون و برون مجموعه و انتقادات و سوال كردنها از مجریان و سردبیران و صحنه گردانان دریغ نكنند تا كم كم شفاف سازی به اعتماد سازی منجر شود. آدمهای ناآشنا به كار رسانه و یا گرفتار و پیر اگر به عنوان هیات امنا بیایند و كار را مانند بیت آیات عظام به دیگران حواله كنند، نابودی و فساد این رسانه ها از همین الان قطعی است. همه آدمهایی كه در چنین كاری وارد میشوند باید بدقت حواسشان به گامهای اولیه و هر فرآیند نهادسازی و پروسیجر نویسی باشد، وگرنه كه كسانی، خوب از باگهای داخل سیستم استفاده میكنند و خود سریع سوار كار میشوند. نباید گذاشت شبه دموكراسی بر اساس شمارش تعداد سر و تعداد رای و نه كیفیت آرا و نه مسوولیت برابر اعضا و نه بر اساس تعهد جمعی به گروه، درست شود و پیش برود.

هرشهروند خودش یك رسانه است. هركدام از ما بلاگرها كه جدیتر از سالها پیش در صحنه بوده ایم میتوانیم پنج نفر پنج نفر یا ده نفر ده نفر، یك رسانه جمعی كوچك در حد یك سایت همه منظوره داشته باشیم و ضریب تاثیرگذاری خودمان را صدچندان كنیم.

مواظب باشید دوستان وبلاگ نویس، اگر میخواهید بلاگر بمانید و نوشتن و تولید رادیویی یا ویدیویی از نوع ویدیوهای ساده بصورت كار ذوقی پاره وقت مدنظرتان هست، كارهای كوچك خوبی میشود كرد. اگر میخواهید ژورنالیست بشوید و حرفه ای به اینكار نگاه میكنید به این جمعهای اینچنینی كه از آدمهای حرفه ای دارد تشكیل میشود ، میتوانید بپیوندید به عنوان یك كارمند رسمی كه حق و حقوقی هم دارید ولی اگر میخواهید به عنوان آدم پاره وقت و بلاگر و شهروند روزنامه نگار به اینها بپیوندید كه در نهایت شما در جدال با حرفه ای ها كه اسپانسورهای بزرگ و وكلا هم پشتشان هستند، كاملاً بازنده خواهید بود. در جدال با اینها هیچ شانسی ندارید و اینها به خاطر قدرت زیادی كه دارند و منابع مالی كه میشناسند و ارتباطات گسترده ای كه دارند، شما را كنار خواهند زد. هرچقدر هم كه "سبحان الله برادر" گویان باشند و صوفی‌گری كنند و شعبده بازی نمایند، هرچقدر هم خودشان را پیگیر جنبش و جانب مردم و منافع ملی و عملاً پاپیولیست جا بزنند یا روشنفكرانه حرفهایی از رسانه های نو بزنند، نهایتاً خودشان محور خواهند شد و كنار هم نخواهند رفت و مجبور هستید به طریقی ایرونی و مبتذل به مدیریت اتوكرات آنها گردن بنهید و حتی عملاً به طور ولایی به آنها توكل كنید. مشكل آنها هستند. خود من و شما هم بیشتر از آنها هستیم كه سواری میدهیم. مگر اینكه بصورت محدود بخواهید با آنها در چارچوبی بسیار محدود همكاری كنید و مزدتان را بگیرید درهربار و از وجود شما و نام شما سو استفاده نكنند.

دیگر خود دانید. این تجربیات اصلاً آسان بدست نیامده است. گول جنبش سبز و رساندن پیام مردم ایران به مردم و این مزخرفات خررنگ كن را هم نخورید. امروز همه سبز هستند و همه دموكراسی خواه. در یك چارچوب نابرابر و تبعیض آمیز، غیرشفاف و همراه با لابی كردن آنهم توام با هزار كانفلیكت آو اینترست، ساختاری دموكراتیك كه منفعت جمعی به همراه داشته باشد و نهایتاً‌ یك رسانه همگانی (نه حتی ملی) ایجاد نخواهد شد. رسانه، خود و بخودی خود منبع قدرت عظیمی است در ساختن منابع قدرتی كه ناسالم بالا بیایند و ناسالم رشد كنند بیخودی شریك نباشید. قضیه اصلاً به این سادگی نیست و با صداقت و ساده دلی و توكل و سپردن كارها به اهل فن، اگر بازخواست و مشاركت جدی مسوولانه و برابر از جانب تك تك افراد گروه نباشد، پیش نخواهد رفت. بحث پول كلان كه به میان بیاید، حرفه ای ها بیش از همه - نه اینكه قصد سو دزدی داشته باشند - بیتابی خواهند كرد و كار را اگر به توكل به دست آنها سپرده باشید، به سمت دیگری خواهند كشاند. ماجرا اصلاً به این سادگی كه خوب پول خوب بیاید به میان، خوب است نیست. پول خوب دنبال خودش حرفه ای گری و پالیتكس می آورد. چه كار روزنامه نگاری باشد چه كار پرس كردن ورق فولاد باشد چه كار زدن یك دفتر خدمات توریستی. آماتورها و نیمه حرفه ای ها اگر نخواهند حرفه ای شوند بازنده خواهند بود و طرح به مسیر بیزینس خواهد افتاد و كسانی كار را عملاً پیش خواهند برد كه هم وقت میگذارند و هم كانكشن دارند. طبیعی هم هست و نهایتاً اكثریتی كه رسانه روی اسم آنها بنا شده و اعتماد عمومی را در ابتدا جلب كرده است، عملاً هیچكاره خواهد شد و تبدیل به نردبان بالا رفتن از قدرت دیگران، مگر اینكه آدمهای كاربلد سنگ به دل خودشان و خانوادهشان بسته باشند و دوست و دشمن را به یك چشم ببینند و فكر آینده خودشان هم نباشند كه این انتظارات عملاً غیرطبیعی و نشدنی است. بحث‌ این نیست كه چرا حرفه ای ها كار حرفه ای میكنند، آنها دارند كار خودشان را میكنند و زرنگهایشان هم البته از دیگران كولی مجانی میگیرند، بحث‌ این است كه بلاگرها و شهروندروزنامه‌نگاران و اهالی ساده دل همخوان (شئر كننده) در شبكه های اجتماعی مانند فیس بوك حواسشان را جمع كنند و در سازوكاری كه معلوم است به كجا منتهی خواهد شد مشاركت غیرحرفه‌ای نكنند و ایده رسانه همگانی یا ملی كه مالكیت همگانی هم داشته باشد عملاً به موانع دموكراسی در ایران برخواهد خورد و فریب این حرفها را نخورند. فراموش نكنیم راه گسترش دموكراسی در ایران دموكراسی از پایین است نه از بالا. دموكراتیك كردن فضای رسانه ای و ایجاد رسانه های دموكراتیك هم باید از شهروند روزنامه نگاران و نهادسازی های كوچك شروع شود نه از بالا.

مگر اینكه ساختار از پایه كاملاً همگانی یا برآمده از شهروند روزنامه نگاری باشد مثل بالاترین یا خودنویس كه آن هم نیازمند بازنگری و قائل شدن محدودیتهای جدی در ورود آدمهای غیرشناسنامه دار و مسوولیت پذیری در قبال تولید و سیستم نظردهی است. به هرحال چنین ساختارهایی به سازوكار دموكراتیك نزدیكترند و بحث پول هم درمیان نیست.

باز در این مورد حرف خواهیم زد.

Labels: , ,

8 Comments | | Permalink

_______________________________________________