<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Sunday, February 27, 2011


سكوت به نشانه اعتراض

گاهی نوشته آدم بوی تلخ‌كامی و ناكامی میدهد، امروز هم از آن روزهاست و عملاً با اینكه سعی كردم كمتر تلخ بنویسم، اما تصمیمی به اعتراض گرفته‌ام كه خواهم گفت.

آدم گاهی مرتب امیدوار است كه خلاف همه بیمها و پیش‌بینهای خود قبلی خود، پیش‌آمد واقع‌شده، چیز دیگری از آب دربیاید یا دست كم به نتیجه خوشی منجر شود، اما متاسفانه نمیشود. من با راهپیمایی بیست و پنج بهمن مخالف بودم و از زاویه استراتژِیك آنرا مضر میدیدم. بحث هایی كه با دوستان در فیس بوك داشتیم هم از همین زاویه بود. البته اشتباه میكردم كه حضور فعال مردم را در آن روز به آن وسعت پیش‌بینی نمیكردم و از این بابت به اشتباه خود اعتراف كردم، با این همه اصل داستان همچنان به یك نتیجه منجر شد: ناامیدی بیشتر مردم، توحش و حمله‌ور شدن بیش از پیش ماشین سركوب نظام و بی‌عملی و بی‌فكری فعالان سیاسی خارج از كشور (همینطور داخل در درجه بعدی).

كام همه‌مان تلخ است، موسوی را حتی اگر خونین و مالین به جای دیگری نبرده باشند، كروبی را اگر در گونی داخل صندوق عقب ماشینی نیانداخته باشند (كه ظاهراً شایعات مربوط به انتقال دادنشان دارد بیشتر قوت میگیرد و باید بر این حال گریست)، همینقدر كه در حصر كامل هستند و در خانه خود به اتفاق همسرانشان زندانی، باید بر این وضع اسفبار اعتراض همه جانبه و هماهنگ كرد. افسوس و صد افسوس كه ما ایرانیان جز به آنارشی‌بازی و شور و شعارسازی بی‌پایه و گریز از كاری گروهی ولو حداقلی و هماهنگ (درحد شعار ساده: موسوی و كروبی آزاد باید گردند، همین و لاغیر!) و دفع هرنوع همفكری و در عین حال تخریب و حاشیه سازی و جروبحث برسر آن حاشیه ها و لجبازی و رقابت‌جویی
و دعوا برسر تقسیم غنائم در گیرودار جنگی كه مغلوبه هم شده، هیچ كار دیگری بلد نیستیم و عملاً كار سیاست را به بدترین وجهی در جهت ویرانی به كار میگیریم. سیاست‌ورزی اینچنین مخرب و بد نیست كه در جامعه ما ویرانگر و اهریمنی به نظر میرسد، همه این مصیبتهای سیاست ایرانی را از چشم جمهوری اسلامی تنها نمیشود دید.

متاسفانه فعالان سیاسی خارج از كشور به هر دلیل و علت، به جای ائتلاف و همفكری و یافتن راهی هماهنگ برای حمایت از رهبران جنبش، راهی جز سكوت، بیخیالی و جنگ و جدل حاشیه‌ای بین همدیگر تا كنون برنگزیده‌اند. بهترین كار برای مقابله در همین چند روز تحصن و بست نشستن شبانه روزی جلوی سازمان ملل در نیویورك و ژنو و نیز مقر اتحادیه اروپا در بروكسل و دیوان لاهه "می‌بود" با چادر زدن شبانه روزی، با اعتصاب غذا و حضور چند ده هزار نفره و فقط خواستار آزادی موسوی و كروبی شدن. اما متاسفانه چه گویم كه ناگفتنم بهتر است. باعرض معذرت واقعاً آدمهای مسخره‌ای هستیم!

در فیس‌بوك مدتی است روی اعصاب دوستان اندك شبكه خود رژه میروم (كه آنها هم چون من چندان تقصیری ندارند، هرچند تعدادی از آنها حرفهایشان برد بسیار زیادی نسبت به بنده دارد و متاسفانه آنها هم با سكوت خود یا جدی نگرفتن، كم‌كاری كردند) ، میپرسم پس این همه تدبیر و عقل و خردمندی فعالان سیاسی خارج از كشور، كسانی كه یك‌ عمر هیاهو میكنند و حرفهای خوب میزنند، امروز كه روز آزمون آزادیخواهی، دموكراسی‌طلبی و دفاع از حقوق بشر است، اینها كجا هستند؟ تك تك این فعالان خارج از كشور كه همه را در ایران شیر میكنند جلوی گلوله و باتون بروند اما خودشان حاضر نیستد در این حد "فداكاری" (!) كنند كه زیر یك سقف با رقیب سیاسی خود چند جمله حرف بزنند و حول مشتركاتی برای یكماه هم شده به تفاهم موقت برسند، اینها به چه دردی میخورند؟
نه واقعاً به چه دردی میخورند؟ ما صدهزار خارج كشوری كه داد كشیدیم: "موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه" ، به چه دردی میخوریم؟

مساله امروز ما مساله موسوی و كروبی تنها نیست، كه آن هم هست. مساله مساله زنده بگور كردن نوزاد نحیف آزادیخواهی است و خواهیم دید كه با سكوت خود در این چند روز تا سالها باید هزینه بدهیم متاسفانه.

باری واقعاً گیج و حیران هستم و اساساً تا مدتی به نشانه اعتراض به این همه بی‌مسوولیتی و بی‌عملی تك‌تك مان و پشت پا زدن به همفكری و انجام اكسیونی جمعی، چیزی نخواهم نوشت با اینكه ننوشتنم چه در اینجا یا فیس بوك كار سختی است و اینكار را به نشانه اعتراض به وضع نابسامان اقدام جمعی سیاسی تا هرزمان كه لازم باشد انجام خواهم داد. هركس هم هرطور كه دوست دارد تفسیر كند. باور كنید كه من بیچاره وبلاگ‌نویس برای برون رفت از این وضعیت اندازه توان بسیار محدودی كه داشتم كوشیدم و جز جدی نبودن و گریز و احساسی‌گری، چیز دیگری ندیدم.

امیدوارم كه این رقابتجویی‌ها در آینده كم‌كم روزی جای خود را به همكاری و همفكری دهند، امیدوارم كه كارهای جمعی و سازمانی كم‌كم پا بگیرند. امیدوارم كه همه ما حرف و عملمان با هم و در طول زمان هماهنگ باشد، شعارهای احساسی سرندهیم كه بعداً كاری نتوانیم در قبال آن شعارها انجام دهیم و دیگران را به مخمصه بیندازیم. امیدوارم بتوانیم از این شكستها درس بگیریم. امیدوارم بتوانیم با هم گفتگوی انتقادی همدلانه راه بیندازیم و از آنها پلی بزنیم به همفكری كردن و هماهنگی و نهایتاً انسجام و اتحاد بیشتر. امید به آینده است وقتی كه نوشتن از سیاست معنی بدهد. روزی كه كار حزبی و منسجم سیاسی مایه مضحكه نباشد، آنروز هرنتیجه ای كه از فعالیت مسالمت آمیز و مدنی سیاسی روی دهد، روز پیروزی همه ماست حتی پیروزی كسانی كه خودشان را حامی حكومت جمهوری اسلامی میدانند. آنروز روز جشن ملی همگانی خواهد بود. شاید چندسال یا چند دهه طول بكشد اما دیر یا زود به مسوولیت شهروندی خواهیم رسید در كنار گفتمان حقوق شهروندی.

باقی بقای شما.

Labels: ,

1 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, February 21, 2011


مبارزه پرابهام، بیم‌ها و امیدها (۱)

الف) فشارهای مختلف ناشی از خفقان سیاسی و سركوب بر مردم بسیار بالا است، به گونه‌ای كه به‌ شعارهای مردم در روز بیست و پنج بهمن مبنی بر خواست عمومی به بركناری علی خامنه‌ای انجامید و اساساً كسی با دولت احمدی‌نژاد و خود او كاری نداشت. نیاز به یادآوری نیست كه امواج برآمده از تحولات منطقه و تاثیرپذیری از قیامهای كشورهای عربی به وضوح در این حركتها دیده میشوند.

ب) حركت شجاعانه جمع قابل توجهی از مردم تهران در روز بیست و پنج بهمن و نیز حضور آرام مردم در روز اول اسفند، بار دیگر سوال اصلی را با توجه به حصر موسوی و كروبی به میان آورده است كه در شرایط فعلی چه باید كرد؟ خوب طبیعی است كه این سوال به سوال دیگری تحویل میشود كه اساساً چه میخواهیم؟ این سوال هنوز آنطور كه باید و شاید با اینكه در یكسال و نیم گذشته حول آن بحثهای فراوان شده، اما نهایتاً به اجماعی حول جوابها هم منجر نشده. طیف رنگارنگ جوابها از "براندازی كامل نظام جمهوری اسلامی" شروع میشود تا به "امكان حضور رقابتی تعدادی از اصلاح‌طلبان خودی در انتخابات سال آینده مجلس"، كسانی متاسفانه این طیف رنگارنگ را فقط زیبا میبینند و هنوز هم قصد ندارند با نگاهی انتقادی، انگیزه‌ای برای یافتن یك نقطه محل تفاهم و توافق تا حد امكان حداكثری میان نیروهای درون جنبش بیابند. حركت مردم در بیست و پنج بهمن مشمول غلو شد و عناصر هیجان و احساسات و تخلیه فشار در آن دیده نشد. اگر مردم واقعاً خواهان رفتن "سیدعلی" هستند كه خود میتواند یك مخرج مشترك بالقوه خوب و مورد توافق اكثریت نیروهای جنبش باشد، باید خود را برای دادن هزینه متناسب با این خواسته آماده كنند، طبیعی است كه چنین هزینه دادنی با اتحاد، برنامه‌ریزی و توافق همگانی (یا دست كم كسرمشترك عمده‌ای از میان فعالان جدی جنبش شامل فعالان داخل و فعالان میدانی) شدنی است. متاسفانه نه نخبگان خارج از كشور نه فعالان سیاسی داخل و خارج و نه فعالان میدانی هیچكدام نه امكان برقراری ارتباط و هماهنگی سازمانی و حتی غیرسازمانی باهم دارند و نه قدمی در این مسیر برمیدارند. سكوت فعالان سیاسی خارج از كشور و نخبگانی كه امكان تبادل نظر دارند در چند روز گذشته حیرت برانگیز بود. تا گفتگوی رودررو و شفاف (نه مبهم و با تعصب و پیشداوری)‌ میان نخبگان خارج از كشور صورت نگیرد، عملاً حرف زدن از سازماندهی و برنامه ریزی محلی از اعراب نخواهد داشت.

پ) نخبگان سیاسی خارج از كشور كه در جنبش سبز فعال بوده‌اند، عملاً بعد از حصر موسوی و كروبی فعالیت زیادی از خود نشان نداده‌اند. كسانی با بیش از سه چهار دهه كار سیاسی و تحصیلات عالی در زمینه علوم سیاسی و جامعه شناسی در زمانی كه بیش از هرزمان به تحلیل و راهكاردهی آنان نیاز هست، سكوت كرده‌اند یا اگر تحلیلی ارائه میكنند واقع بینانه و سازنده نیست.

ت) بارها در وبلاگ خود نوشته‌ام كه ایرانیان خارج از كشور تنها نقش پشتیبانی و همبستگی با داخل كشوریها میتوانند ایفا كنند. هنوز كه هنوز است حداقل ده بیست نفر از فعالان و نخبگان خارج كشوری ما كه همه هم خود را در طیف جنبش سبز و جنبش دموكراسی‌خواهی میبینند، حاضر نیستند زیر یك سقف با هم چهار جمله گفتگو كنند. تنها به عنوان یك نمونه دم دست حیرت‌آور است كه حمید دباشی در برنامه دیشب شصت دقیقه بی‌بی‌سی فارسی در پاسخ به اشتباه مجری برنامه نادر سلطانپور كه او را عباس میلانی نامید و البته بلافاصله پوزش خواست و حرف خود را اصلاح كرد، با طعنه و حالت عصبی میگوید: "خوب شد كه آنرا اصلاح كردید، بنده با آقای میلانی خیلی فرق دارم" (!) انگار كه عباس میلانی فرمانده قرارگاه ثارالله است! این كینه‌ها و این ناسازگاریهای آدمهای خارج از كشور معلوم نیست كی قرار است تمام شود. تا گفتگوی انتقادی همدلانه میان اینها بطور جدی و شفاف و در معرض داوری عمومی ایجاد نشود، عملاً به چیزی امید نمیتوان بست.

این نوشتار اندك اندك ادامه پیدا خواهد كرد. همه دوستان را به گفتگو و بحث عمومی جهت همفكری دعوت میكنم.

Labels: ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, February 16, 2011


واكنش ما خارج كشوری‌ها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن‌شناس

اگر در همین چند روز آینده موسوی و كروبی را گرفتند، ما خارج كشوری‌ها چكار باید بكنیم؟

گزینه‌ها اینها هستند:

الف) هیچكار نكنیم، در دینایال بسر ببریم، ایندو را نخواهند گرفت. مگه میشه؟ محاله!
ب) به حكومت تا دلمان میخواهد، فحش بدهیم
پ) مرتب دم در پنجره فیسبوك، كشمش و گردو و توت خشك بخوریم و تحولات را با دقت دیپلماتیك زیاد زیر نظر داشته باشیم
ت) برنامه پارازیت را تماشا كنیم و آخرش هم شیشه غم را به سنگ بكوبیم (به روایت سامان "نكوبیم") و باحال باشیم
ث) از هاشمی بخواهیم كاری بكند (یكی باید شفاعت خود هاشمی را بكند)، دست به دامان مراجع بشیم (تیریپ بچه مسلمون)
ج) توماری از امضاء جمع كنیم و اینبار به جای برج ایفل، طاق نصرت پاریس را سبز كنیم
چ) به اصلاح‌طلبان و خاتمی بدوبیراه بگوییم، از دانشجوها بخواهیم در داخل شلوغ كنند
ح) به سراغ دكتر محسن سازگارای عزیز و دكتر علیرضا نوری‌زاده نازنین برویم و ببینیم كار رژیم كی تمام میشود
خ) دنبال رهبری فرهمند و دارای لیدرشیپ در خارج از كشور بگردیم یا اینكه منتظر پیام شاهزاده رضا پهلوی، بنی‌صدر، علی كشتگر، جمعه گردیهای اسماعیل نوری علاء یا كشكول ف.م.سخن یا مقالات مجید محمدی در مورد مافیا باشیم ببینیم آخرش بعد از سی و پنج سال پیگیری اخبار سیاسی به كجا میرسیم. از رادیو بی‌بی‌سی هم غافل نشیم.
د) پای تماشای فوتبال جام باشگاههای اروپا بنشینیم هیچ چیزی مهمتر از بازی رئال و بارسا نیست.
ذ) توی مهمانیها درسهای تاریخ را به دیكتاتورها، كه معمولاً رفوزه میشوند، یادآوری كنیم
ر) با یكی دوتا كامنت احساسی پای یك مطلب تند وبلاگی یا فیس بوكی خودمان را خالی كنیم: آفرین به شرفت ایرانی‌ات، الملك یبقی مع الكفر ولا یبقی مع الظلم، شیخ ما آزاده است دربندش نتوان كرد و...
ز) با خانم مونیكا بلوچی بیشتر آشنا شویم (به یاد هودر) و با افزایش هرمون دوپامین به آرامش برسیم
ژ) برنامه اتو بگذاریم و تحریم بیست و سی رو هم پشت بندش پیگیری كنیم
س) كاریكاتور مانا را لایك بزنیم و همخوان كنیم
ش) به بی‌بی‌سی فارسی یا رادیو زمانه گیر بدهیم
ص) تصور كن سیاوش قمیشی گوش بدهیم یا ابراهیم نبوی بخوانیم
ض) غرغر كنیم و در وبلاگمان چیزمیز بنویسیم
ط) در میعادگاههای عاشقان آنلاین، بالاترین، حضور بهم برسانیم و تظاهرات آنلاین برگزار كنیم و داغ كنیم بره بالا!
ظ) گروه فلسفه سیاسی راه بیندازیم و هی مطالعات تئوریك كنیم
ع) آش نذری بپزیم یا برنامه پیتزا بگذاریم كه با تعدادی از دوستان پیراهن جنبش سبز بپوشیم.
غ) به گروه ایران ندا و شیخ الرییس (یا به قولی "شیخ رسانه") گیر بدهیم،
ف) دنبال پیدا كردن ادبیات كیهانی باشیم و هركجا دروغ در مورد جزییات دستگیری موسوی و كروبی بود (راستی یادمان رفته بود كه موسوی و كروبی را گرفته بودند!)، فریاد وا اخلاقا سردهیم (غلبه حاشیه بر متن!)
ق) دنبال پیدا كردن اثبات این قضیه ریاضی باشیم كه "وقاحت آقایان" حد بالایش بینهایت است.
ك) مراسم اسكار را تماشا كنیم و خبرهای ایران را به طریقی "كول" و "آسم" از سی‌ان‌ان "فالو" كنیم و برای همكاران غیرایرانی ژست بگیریم
گ) خبرهای مشقت كشیدن فلان هنرمند را هنگام خروج از فرودگاه امام یا مجوز ندادن به بهمان خواننده را به جای خبر دستگیری (اهه مگه گرفتن؟ جرات نداشتن كه؟) همخوان كنیم (همنوایی لایت و یواشكی در دنیای مجازی)
ل) یك جمله از دكتر علی شریعتی بیاوریم (ترجیحاً كویریات)، اگه نشد در وبلاگ خود در مورد اقتصاد بازار آزاد و چگونگی اپلای كردن چیز میز بنویسیم.
م) كلیپ سوسن خانم درست كنیم (ربطی به سوسن شریعتی نداشت، بیخود روانكاوی نكنید!)
ن) كتابهای شیرین شبه‌تاریخی مسعود بهنود بخوانیم كه ببینیم در تاریخ وقتی میرزا جهانگیرخان را گرفتند بعدش چی شد؟ یا مقاله‌های پر از متلك محمد قائد بخوانیم (به قول شراگیم: "استاد، ببخش ما رو ...شكر خوردیم كه ایرانی شدیم"، نقل به مضمون!)، ببینیم از دید استاد قائد، وقتی شیخ شجاع را گرفتند مثل شیخ قبلی (آیت الله فقید كه از نظر بعضی اهالی غلو شد پدر حقوق بشر!) در نظر مردم ترفیع درجه پیدا خواهد كرد یا نه؟
و) با رفقا در كافه جمع بشیم و آبجو بزنیم و طرح "چه باید كرد" را تكمیل كنیم و به گروههای دیگر ظنین باشیم
ه) شعر ه.الف.سایه و حافظ (اینهم ربطی به "حافظ به سعی سایه" نداشت) بخوانیم و به درودیوار فوت كنیم، عكس میر دلاور را در تقاطع "آزادی" و "آذربایجان" (!) همخوان كنیم و موسیقی سراج ترجیحاً "گاه سفر آمد برادر گام بردار" گوش بدیم.
ی) بلند شویم، شاه و كلاه كنیم و برای مدت بیست و چهار ساعت هم كه شده جلوی پارلمان استان، پارلمان فدرال یا دفتر سازمان ملل متحد در شهرمان یا نزدیكترین شهر بزرگ به بست بنشینیم، هیچ شعاری هم جز آزادی آندو نفر ندهیم، شاید چارنفر دیگر هم به ما پیوستند و تحصن را توانستیم در شیفت بگذاریم.

راهنمایی: گزینه آخر كاری نابخردانه و نامعقول است (اهه پس چرا هرچی كار سخت سخته من باید انجام بدم؟! آخه این هم شد كار؟)

راه حل پدربزرگی: پدرجان، سیاست در ایران پدرمادر نداره، كار كار خودشونه! باید دید آخرش چی میشه!

جدی جدی: در این بلبشو كه هركس توپی گرفته و دارد بقیه را دریبل میزند و هیچكس نه اهل كار جمعی است و نه میخواهد به این احتمال مهم كه هرلحظه دارد جدیتر میشود، فكر كند، كسی میداند چكار باید كرد؟ آیا نباید به فكر یك اكسیون جمعی و سرتاسری بود؟ آمد و زد و میر و شیخ را گرفتند! ما كاری نباید بكنیم؟ جونم؟ مخاطب من شما كه میفرمایید: به جهنم كه گرفتند و خوب شد كه تكلیف جنبش و جمهوری اسلامی یكسره شد، نیستید. چرا ما ایرانیان اسم كار كه می آید هركداممان میپریم كاری فردی انجام بدیم؟ چرا كسی حواسش نیست فینیقیه‌ای ها با اختراع دورهم جمع شدن و همفكری، پنج هزارسال پیش، كارها را آسانتر كرده بودند! شاید ما هم باید پنج هزار سال دیگر صبر كنیم. بی‌شوخی.

Labels: ,

6 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, February 15, 2011


نمایندگانی كه قاتل از آب درآمدند

واقعاً امروز حیران ماندم! هرطور فكر میكنم نمیفهمم نماینده مجلس یك كشور كه قانونگذار است، از جانب ملت نمایندگی محدود و در مدت معین گرفته كه بر قوای دیگر نظارت كند، طرح و لایحه تصویب كند، دقت كند كه بقیه اركان حكومت همه پایبند قانون باشند و با تحقیق و تفحص این نظارت را برقرار كند، براساس همان هدف اگر بیعدالتی و قانون شكنی در مورد هر شهروندی صورت گرفت یا حقی از او سلب شد، به شكایتها رسیدگی كند، چطور میشود كه جمع زیادی از این عده (نمایندگان مجلس) عین لاتهای مست و عربده‌كش كف بردهان آورده فریاد بكشند: "موسوی، كروبی، خاتمی اعدام باید گردند"! علی لاریجانی هم كه خیر سرش رییس و سخنگوی مجلس قانون‌گذاری است قبل از همه آتش بیار معركه شده و یاوه می‌بافد و تهدید میكند. حالا واقعاً داستان چیست و مگر چه شده كه این آقایان چنین عربده‌كشی میكنند؟ اساس این نظام بر اوباشگری چرخیده، اما عربده‌كشی و اوباش‌بازی هم درجات و مراتبی دارد، مساله اینجاست كه انگار راهپیمایی‌ها و شعارهای بیست و پنج بهمن بدجایی را نشانه گرفته.

هرطور فكر میكنم در همین رویه‌ها و قوانین موجود جمهوری اسلامی هم خیلی عجیب است كه نماینده مجلس، بنا به تعریف نماینده ملت در خانه ملت و ضامن قانونگذاری و وكیل حقوق مردم و ناظر بر اركان دیگر باید باشد نه قصاب لات چاقوكشی كه میخواهد سر شهروندان بیگناه مورد ظلم واقع شده را گوش تا گوش ببرد. آخر كدام آدم بی‌همه‌چیز بی‌سروپایی در میان بدترین و شرورترین بزهكاران هم دسته‌جمعی چند نفر را كه جز حرف زدن و بیانیه دادن كار دیگری بلد نیستند به كشتن آنهم با حرص و كینه تهدید میكند؟ اصلاً یكی بگوید كه این وسط خاتمی سید خنده‌رو و ترسو او چه كرده كه باید اعدام شود و مرگ بر او باید زد؟! آخر كی میخواهیم بفهمیم كه تشویق و تحریك خود یا دیگران به قتل هرشهروند، جرم محسوب میشود؟ قانون‌گذارانی كه این چنین اراذل و اوباش باشند، وای بحال بقیه. معلوم است آن بسیجیهای یله و رها با چماق و اسپری فلفل و زنجیر و باتون برقی و گاز اشك آور و كلتی كه دارند، چه كار خواهند كرد. چشم و دل حضرت علی خامنه‌ای روشن.

این رفتار وحشیانه حضرات مثلاً نماینده مجلس در كنار وقایع بیست و پنجم بهمن نشان داد كه این نظام درسراشیبی فساد و نابودی افتاده است. گیرم كه شانس آوردند و ده بیست سال دیگر هم ماندند، دیر یا زود این ملت با هرهزینه‌ای كه شده تیغ و ترازوی معوج عدالت و كلیدزندان را از دست آنها خواهند گرفت.

Labels:

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________