سكوت به نشانه اعتراض
گاهی نوشته آدم بوی تلخكامی و ناكامی میدهد، امروز هم از آن روزهاست و عملاً با اینكه سعی كردم كمتر تلخ بنویسم، اما تصمیمی به اعتراض گرفتهام كه خواهم گفت.
آدم گاهی مرتب امیدوار است كه خلاف همه بیمها و پیشبینهای خود قبلی خود، پیشآمد واقعشده، چیز دیگری از آب دربیاید یا دست كم به نتیجه خوشی منجر شود، اما متاسفانه نمیشود. من با راهپیمایی بیست و پنج بهمن مخالف بودم و از زاویه استراتژِیك آنرا مضر میدیدم. بحث هایی كه با دوستان در فیس بوك داشتیم هم از همین زاویه بود. البته اشتباه میكردم كه حضور فعال مردم را در آن روز به آن وسعت پیشبینی نمیكردم و از این بابت به اشتباه خود اعتراف كردم، با این همه اصل داستان همچنان به یك نتیجه منجر شد: ناامیدی بیشتر مردم، توحش و حملهور شدن بیش از پیش ماشین سركوب نظام و بیعملی و بیفكری فعالان سیاسی خارج از كشور (همینطور داخل در درجه بعدی).
كام همهمان تلخ است، موسوی را حتی اگر خونین و مالین به جای دیگری نبرده باشند، كروبی را اگر در گونی داخل صندوق عقب ماشینی نیانداخته باشند (كه ظاهراً شایعات مربوط به انتقال دادنشان دارد بیشتر قوت میگیرد و باید بر این حال گریست)، همینقدر كه در حصر كامل هستند و در خانه خود به اتفاق همسرانشان زندانی، باید بر این وضع اسفبار اعتراض همه جانبه و هماهنگ كرد. افسوس و صد افسوس كه ما ایرانیان جز به آنارشیبازی و شور و شعارسازی بیپایه و گریز از كاری گروهی ولو حداقلی و هماهنگ (درحد شعار ساده: موسوی و كروبی آزاد باید گردند، همین و لاغیر!) و دفع هرنوع همفكری و در عین حال تخریب و حاشیه سازی و جروبحث برسر آن حاشیه ها و لجبازی و رقابتجویی
و دعوا برسر تقسیم غنائم در گیرودار جنگی كه مغلوبه هم شده، هیچ كار دیگری بلد نیستیم و عملاً كار سیاست را به بدترین وجهی در جهت ویرانی به كار میگیریم. سیاستورزی اینچنین مخرب و بد نیست كه در جامعه ما ویرانگر و اهریمنی به نظر میرسد، همه این مصیبتهای سیاست ایرانی را از چشم جمهوری اسلامی تنها نمیشود دید.
متاسفانه فعالان سیاسی خارج از كشور به هر دلیل و علت، به جای ائتلاف و همفكری و یافتن راهی هماهنگ برای حمایت از رهبران جنبش، راهی جز سكوت، بیخیالی و جنگ و جدل حاشیهای بین همدیگر تا كنون برنگزیدهاند. بهترین كار برای مقابله در همین چند روز تحصن و بست نشستن شبانه روزی جلوی سازمان ملل در نیویورك و ژنو و نیز مقر اتحادیه اروپا در بروكسل و دیوان لاهه "میبود" با چادر زدن شبانه روزی، با اعتصاب غذا و حضور چند ده هزار نفره و فقط خواستار آزادی موسوی و كروبی شدن. اما متاسفانه چه گویم كه ناگفتنم بهتر است. باعرض معذرت واقعاً آدمهای مسخرهای هستیم!
در فیسبوك مدتی است روی اعصاب دوستان اندك شبكه خود رژه میروم (كه آنها هم چون من چندان تقصیری ندارند، هرچند تعدادی از آنها حرفهایشان برد بسیار زیادی نسبت به بنده دارد و متاسفانه آنها هم با سكوت خود یا جدی نگرفتن، كمكاری كردند) ، میپرسم پس این همه تدبیر و عقل و خردمندی فعالان سیاسی خارج از كشور، كسانی كه یك عمر هیاهو میكنند و حرفهای خوب میزنند، امروز كه روز آزمون آزادیخواهی، دموكراسیطلبی و دفاع از حقوق بشر است، اینها كجا هستند؟ تك تك این فعالان خارج از كشور كه همه را در ایران شیر میكنند جلوی گلوله و باتون بروند اما خودشان حاضر نیستد در این حد "فداكاری" (!) كنند كه زیر یك سقف با رقیب سیاسی خود چند جمله حرف بزنند و حول مشتركاتی برای یكماه هم شده به تفاهم موقت برسند، اینها به چه دردی میخورند؟
نه واقعاً به چه دردی میخورند؟ ما صدهزار خارج كشوری كه داد كشیدیم: "موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه" ، به چه دردی میخوریم؟
مساله امروز ما مساله موسوی و كروبی تنها نیست، كه آن هم هست. مساله مساله زنده بگور كردن نوزاد نحیف آزادیخواهی است و خواهیم دید كه با سكوت خود در این چند روز تا سالها باید هزینه بدهیم متاسفانه.
باری واقعاً گیج و حیران هستم و اساساً تا مدتی به نشانه اعتراض به این همه بیمسوولیتی و بیعملی تكتك مان و پشت پا زدن به همفكری و انجام اكسیونی جمعی، چیزی نخواهم نوشت با اینكه ننوشتنم چه در اینجا یا فیس بوك كار سختی است و اینكار را به نشانه اعتراض به وضع نابسامان اقدام جمعی سیاسی تا هرزمان كه لازم باشد انجام خواهم داد. هركس هم هرطور كه دوست دارد تفسیر كند. باور كنید كه من بیچاره وبلاگنویس برای برون رفت از این وضعیت اندازه توان بسیار محدودی كه داشتم كوشیدم و جز جدی نبودن و گریز و احساسیگری، چیز دیگری ندیدم.
امیدوارم كه این رقابتجوییها در آینده كمكم روزی جای خود را به همكاری و همفكری دهند، امیدوارم كه كارهای جمعی و سازمانی كمكم پا بگیرند. امیدوارم كه همه ما حرف و عملمان با هم و در طول زمان هماهنگ باشد، شعارهای احساسی سرندهیم كه بعداً كاری نتوانیم در قبال آن شعارها انجام دهیم و دیگران را به مخمصه بیندازیم. امیدوارم بتوانیم از این شكستها درس بگیریم. امیدوارم بتوانیم با هم گفتگوی انتقادی همدلانه راه بیندازیم و از آنها پلی بزنیم به همفكری كردن و هماهنگی و نهایتاً انسجام و اتحاد بیشتر. امید به آینده است وقتی كه نوشتن از سیاست معنی بدهد. روزی كه كار حزبی و منسجم سیاسی مایه مضحكه نباشد، آنروز هرنتیجه ای كه از فعالیت مسالمت آمیز و مدنی سیاسی روی دهد، روز پیروزی همه ماست حتی پیروزی كسانی كه خودشان را حامی حكومت جمهوری اسلامی میدانند. آنروز روز جشن ملی همگانی خواهد بود. شاید چندسال یا چند دهه طول بكشد اما دیر یا زود به مسوولیت شهروندی خواهیم رسید در كنار گفتمان حقوق شهروندی.
باقی بقای شما.
Labels: جنبش سبز, سیاست