<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Tuesday, May 31, 2011



زرنگ‌بازی و تقلب ناشیانه ایرانی


یك ایرانی یا ایرانی‌الاصل به نام هومن رضازاده آذر ظاهراً دسته گل قشنگی به آب داده و به همدستی یك دانشجوی دیگر در دانشگاه یو‌بی‌سی به نام جوسیا یك تقلب بزرگ تكنولوژیك اما بشدت ناشیانه در امتحان ورودی پزشكی انجام داده است.

بدین صورت كه در روز جلسه او با یك عدد دوربین كوچك كه به همراه یك فرستنده جاسازی كرده بوده از شهر ویكتوریا سوالات را با موبایلش به دوست همدستش در دانشگاه بریتیش كلمبیای ونكوور میفرستاده كه او سه نفر از دانشجویان باسابقه را گول زده بوده كه در ساعت مقرر جهت شروع كار "مربی آموزش دهنده امتحانات پزشكی" مصاحبه شوند. این سه نفر در اواسط كار متوجه میشوند كه تصاویر سوالات كیفیت لازم را ندارند و شك‌شان وقتی بیشتر برانگیخته میشود كه ازشان خواسته میشود برای جواب دادن به هر سوال با هم مشورت كنند (ابلهانه ترین طرح ممكن!)، بعد كه جوسیا برای ارسال یواشكی جوابها به بیرون از سالن میرود، سه داوطلب میبینند كه هومن ظاهراً دوربین جاسازی شده را به سمت صورت خودش هم گرفته بوده، احتمالاً كم مانده بوده كه یك وی هم به دوربین نشان بدهد كه لابد: ما پیروزیم! ... اینور داوطلبان سرشیره مالیده شده دانشگاه یوبی‌سی حیران و سرگردان می‌مانند كه چه خبر است؟! خیلی این طرح نبوغ میخواسته!!
بقیه ماجرای جالب را خودتان از سی بی سی بخوانید.

این خبر فعلاً توجه كسی را جلب نكرده هرچند امان از وقتی كه موجش همه جا را در جامعه ایرانی مجازی بگیرد، لباس زیر هومن خان، بادبان خواهد بود! شازده هومن، به جای اینهمه فكر و اندیشیدن برای تقلب و طراحی تكنولوژیك كمی عقلش را به كار می‌انداخت و میرفت درس میخواند بهتر نبود؟! به هر حال زندان در انتظار آن جناب و همدستش است. اگر فكر میكنید كه هنوز چیزی ثابت نشده است، توجه داشته باشید كه تمامی مدارك و شواهد لازم در این زمینه جمع شده و مسوولین حتی مجبور شده اند كه امتحان را قطع كنند و دوباره چند روز بعد برگزار كنند. حسابش را بكنید داوطلبان بیچاره ای كه مجبور شدند دوباره به شهرهای خود بروند و دوباره برگردند، هزینه اینها را كی میدهد؟

در حاشیه: قولم در مورد حادثه انفجار پالایشگاه فراموش نشده، موضوع اینجاست كه اطلاعاتی در این زمینه منتشر نشده است. اگر دوستان اهل رسانه و یا دوستان فنی و مشغول در صنعت نفت اطلاعاتی در این زمینه دارند، بی نصیب نگذارندمان با هم بحث دانشجویی راه بیندازیم.


Labels: , ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 



"گنجینه نهادند به ماران همه رفتند"، عزت ملی مذهبی ها هم باعزت رفت. یادش گرامی!
البته امیدواریم كه نقد رفتار سیاسی و عملكرد او هم به طور همه جانبه‌ای، كم‌كم شروع شود.


Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, May 25, 2011


انفجار پالایشگاه آبادان (۱)

متاسفانه داده ها و اطلاعات فنی درست و قابل اعتمادی از این حادثه در دست نیست. اما این فیلم انفجار را در پالایشگاه نگاه كنید و قدری در این زمینه بحث‌ فنی را باز میكنم:

نكات قابل توجهی اینجا وجود دارند:

الف) ظاهراً انفجار در اثر نشت تدریجی (Leak) و نه شكست و پارگی (Rupture) كه در اثر فشار زیاد (Overpressure) یا داغ شدن باشد، بوده است. البته باید در این مورد منتظر تحقیق و تفحص ماند.

ب) واحدی كه آتش گرفته پر از تكنسین و نفرات فنی است كه اتفاقاً‌ عده زیادی از آنها لباس ایمنی دارند اما لباس آتش نشانی نه. نشان میدهد كه راه اندازی و پیش راه اندازی شاید هنوز در جریان بوده (كه البته توجیهی بر بی‌لباسی پرسنل نمیتواند باشد) متاسفانه و شگفتا كه تعدادی هم هستند كه اساساً لباس و كلاه ایمنی هم ندارند و راست راست دارند میچرخند. اینها را تماماً و بلادرنگ باید اخراج كرد.

پ) خبرنگار صداوسیما (كه معلوم نیست كی او را با این سر و وضع شیك و پیك اما كاملاً بدون لباس و تجهیزات ایمنی به داخل پالایشگاه راه داده و هردو باید اخراج شوند) با دیوانگی تمام میگوید بگذار ما هم بریم جلو و جان ما هم از جان آنها كه عزیزتر نیست. "جانم بسیج" میگوید و میرود جلو، یك نفر باید او را تا ابد از حضور در هر سایت فنی محروم كند، نمیداند كه با آن كت و شلوار سفیدش اگر او هم آتش بگیرد دست كم چند نفر را به خود مشغول میكند كه خاموشش كنند و امكان دارد كه جان خودش كه هیچ جان دیگران را هم به خطر بیاندازد، نمیداند كه در این موارد جوزدگی و مرام و معرفت بسیجی‌وار به خرج دادن به كار نمی‌آید و عین دیوانگی و دردسر درست كردن برای دیگران و بازی با جان بقیه هم هست. دست كم دیدیم دو سه نفر یكی دو دقیقه وقت بسیار باارزش خود را صرف كردند تا این خبرنگار بامرام را از جلو رفتن و میكروفن را داخل آتش گرفتن بازدارند!

ت) انجام سریع و بلادرنگ پروسیجرهای تخلیه (Evacuation) آن واحد و یا كل سایت باید بلافاصله انجام شود تا كار برای مامورین آتش نشانی باز شود. هرگونه قهرمان بازی در این موارد همچنان كه دیده میشود، كاری باطل و توام با ریسك برای همه است. پالایشگاه ، سیستمها و لایه‌های ایمنی و حفاظتی (IPL Independent Pretection Layers and Safeguards) مشخصی دارد و در درجه اول باید جان انسانها حفظ شود. همانطور كه دیده میشود افرادی كه از روی دلسوزی رفته اند جلو برای خاموش كردن آتش، بیش از دیگران صدمه دیدند و در عین حال روند كار را هم مختل كردند. در این زمینه، پروسیجرهای واكنش اضطراری (Emergency response) پالایشگاه درست رعایت نشده است.

ث) پالایشگاه آبادان را دیده‌ام و همچنان نظم و انضباط انگلیسی برآن حاكم است و پرسنل بعد از انقلاب هم كمابیش بر همین مدار كار میكنند. دیده ام كه چطور با حداقل امكانات از قدیمیترین ادوات و تجهیزات هنوز استفاده میكنند كه انگلیسیها را هم انگشت به دهان گذاشته‌اند. كارگران و تكنسینها، اپراتورها و مهندسین زحمتكش شركت مناطق نفت‌خیز جنوب ما در كمتر نقطه ای از دنیا یافت میشوند كه چنان دلسوزانه و هوشمندانه كار كنند، این نكته ای است كه كمابیش دوستان فنی كه در زمینه نفت و گاز در دیگر مناطق دنیا كار میكنند میتوانند تایید كنند. اما واقعیت اینجاست كه در این فیلم نظم و انضباط همیشگی به چشم نمیخورد، نمونه مهم رفت و آمد آدمها بدون حتی حداقل تجهیزات ایمنی است، دویدن به سمت آتش با كپسول كوچك آتش نشانی هم عملاً یك تراژدی است و شكست نظم و انضباط لازم در ایمنی است). نمیدانم در پالایشگاه آبادان تغییر و تحولات به چه سمتی رفته. اما در این فیلم وضعیت خوبی نشان داده نمیشود، البته بخشی از آنرا باید به حساب وضعیت فوق العاده و نیز حضور احمدی نژاد و توجه رسانه ای و مردم كشور در آن لحظه و غیرتمندی برای جلوگیری از بروز فاجعه بیشتر باید گذاشت، اما به هرحال اینها باز توجیه‌گر كامل این وضعیت بلبشو نیستند.

ج) هركس اشتباه میكند، فركانس اشتباه آدمها در شرایط عادی اگر یك اشتباه در هر صد تلاش (یا درخواست) (attempt or opportunity) باشد (فركانس در اینجا چیزی شبیه به احتمال است هرچند قدری متفاوت است)، در شرایط بحرانی و خصوصاً استرس آور، فركانس شكست یا خطا (failure frequency) به طور متوسط دست كم ده برابر بیشتر میشود. یعنی به طور متوسط هر اپراتور در هر ده درخواست یا ده تا كاری كه انجام می‌دهد در این شرایط میتواند یك اشتباه مرتكب شود. حدس میزنم كه احتمالاً در هنگام پیش راه اندازی یكی از شیرهای ایمنی یا شیرهای تخلیه فرعی مثلاً مربوط به یكی از تجهیزات ابزار دقیق باز مانده بوده و در اثر عجله برای حضور احمدی نژاد و شتابزدگی برای افتتاح واحد، كارها مجدداً چه برای پیش راه‌اندازی (Precommissioning and commissioning) و نیز راه‌اندازی (Start-up) چك نشده است و همان باعث‌ نشت شده است. با اینهمه پیشداوری نمیشود كرد و باید در انتظار نتایج بررسی بیشتر نشست.

چ) ایمنی در یك سایت تابع عوامل بسیار زیادی است. خطا و اشتباه انسانی عامل اول بروز حادثه است. حضور عجولانه "دكتر مهندس" نظام برای هارت و پورت بیخود تنها یكی از عوامل این انفجار و البته احتمالاً سبب اصلی بوده است (كه باید با ارزیابی فنی ریشه یابی Root Cause Analysis شود) و همزمان چند لایه حفاظتی و ایمنی عملاً در كار خود به هنگام نیاز (demand) شكست خورده‌اند. البته به نظر میرسد كه واحد بلافاصله یا در زمان خوبی از كار افتاده و ایزوله شده و در وضعیت ایمن‌تری قرار گرفته است وگرنه كه خطر انفجارهای پی در پی در آن واحد و واحدهای دیگر و خطر آتشسوزی در كل پالایشگاه و سرایت به محلات اطراف آن هم میرفت.

باز لازم باشد در این مورد خواهم نوشت.

Labels: , ,

3 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, May 20, 2011


به بهانه نوشته اكبرگنجی: نافرمانی مدنی از دل جنبش زرد خاتمی!

استدلال اكبر گنجی در مورد اینكه استراتژی خاتمی به كار خواهد آمد، قابل درك است اما قابل قبول نیست. هدف كه سازماندهی و ریختن به خیابان نیست حالا این بار به قول اكبرآقا جنبش، سبز باشد یا زرد.
جناب گنجی در همان تئوریهای جنبشها و نافرمانی مدنی گیر كرده است متاسفانه. هدف انتخابات، زمینه‌سازی برای نافرمانی مدنی نیست. گنجی میگوید نافرمانی مدنی كنید برای اینكه نافرمانی مدنی كرده باشید و البته این روزها بیشتر و پیشتر هم نمیرود تلویحاً میگوید خود نافرمانی مدنی هدف خودش را میسازد و پیش می‌برد (جالب اینجاست كه ایشان خودش را دیگر یك فعال سیاسی هم نمیداند و پژوهشگر و روزنامه‌نگار میداند اما هر دو روز یك بار به بهانه یك مقاله تحلیلی و استراتژیك، راهكارهای متناقض ارائه میدهد) زمانی تشویق به كنار كشیدن و تحریم و تماشای دعوای درون اقتدارگرایان میكند و روزی دیگر حرف از آماده بودن برای استفاده از فرصت انتخابات میزند، حرفی نیست. دستش درد نكند، اما گنجی معلوم كند كه الان از میان همه این تحلیلهایی كه ارائه كرده است دنبال چیست؟ یعنی نه اینكه گنجی رهبر جنبشی یا حركتی باشد، منظورم این است كه مردم چه كار كنند كه موجب شود گنجی خوشحال شود و بر این خوشحالی بماند و یك استراتژی چه به تلویح چه به تصریح ارائه كند كه هفته بعد زیرش نزند؟ متاسفانه همچنان گنجی علیه گنجی دارد عمل میكند! باعرض پوزش گنجی هفته دیگر ،گنجی این هفته را كنار خواهد زد. "صدق و كذب مدعای" دیگران را رو میكند اما در این میانه مجبور است خودبخود لب حرف خودش را هم به زاویه دیگری برگرداند.

باری دموكراسی، بازی برابر برای بدست گرفتن قدرت واقعی است و نه بیشتر. انتخابات را زمانی موتور و نیروی محركه اصلاحات گرفتند و نشد، بعد آنرا موتور جنبش كردند (گنجی علی الظاهر، البته گنجی در این مقاله فعلاً و با عرض احترام و پوزش، دنبال نیروی محركه كردن انتخابات در جهت پیشبرد نافرمانی مدنی است) و عملاً‌ كار بعد از دوسال و با سركوب خفقان حكومت متوقف شد. الان صندوق رای معجزه هم كند كه نمی‌كند (صندوق انتخابات مجلس شوری مانند انتخابات ریاست جمهوری برنمی‌انگیزد)، نهایتاً از جنبش سبز جلوتر نمیرود و نباید به امید بیست و پنج خرداد دیگری نشست كه مردم به خیابانها بیایند و اینبار مثلاً در میدان آزادی بمانند، حكومت اینجای كار را دیگر خوانده است و جلوی اینكار را هرطور كه شده خواهد گرفت. طرح و ابزارش را هم خوب دارد و ورزیده شده است. اساساً برای انتخابات مجلس هم كسی به میدان آزادی نمی‌آید. نه تنها امكانات اینكار مهیا نیست بلكه حتی اگر انتخابات ریاست جمهوری هم امسال در پیش می‌بود، رای دادن و ریختن در خیابانها كه رای من را پس بده، آنقدر دیگر انگیزه ایجاد نمی‌كرد و نمیكند به در خیابان ماندن و از حدی جلوتر نمیرود و به جایی هم نمیرسد به ویژه كه اگر رهبر جنبش آن آقای خاتمی محترم و نجیب و عافیت‌طلب خودمان باشد كه اگر تك تك یارانش را هم بگیرند همچنان به خوشدلی و سكوت و تجاهل ماجرا را پیش می‌برد و از مریدان دلبری میكند (این مریدان خاتمی در عالم سیاست هم طرفه افراد رمانتیكی هستند) به قول كسانی كه مریدش هستند بی خشونتی به خرج میدهد و به قول مخالفین میدان میدهد كه خشونت ورزان هركار كه دوست دارند بكنند و صد البته تجریبات زیادی نشان داده كه آسیبی به خود خاتمی نمیرسد و عده دیگری بی‌گناه و معمولاً خارج از دایره اصلاح‌طلبان حكومتی و كسانی هم گاه از خط امامیها و كارگزارانی‌ها این وسط دراز میشوند. بعضی از خط امامی‌هایی هم كه قلاب گرفته بودند و از دیوارسفارت بالا رفته بودند، نهایتاً آنقدر مغز بازجوی بیچاره را میخورند كه نهایتاً جناب بازجو عطای اضافه كاری را به لقایش میبخشد و پرونده خط امامی‌ها را میفرستد به دادگاه كه معمولاً مشمول تخفیف در "قوه قصابیه" نظام میشود (جایی كه محور و نقطه تمركز اصلاحات باید باشد و نیست) و همانطور كه سروش انقلاب فرهنگی (به قول خودش سروش بازگشایی، منتها بازگشایی به سلیقه سروشی!)، چندین بار اشاره كرده نظام در قوه قصابیه (یا همان قوه قضاییه‌اش) است كه خود را خوب نمایانده و هیچ تغییر هم نمیكند. حكومت ضدمدرنیته ما در جامعه ای كه قانون از دستمال توالت هم بی ارزشتر است خوب معلوم است كه چه بلایی برسر قوه قضاییه میآورد. تا تكلیف قانون گریزی و استبدادزدگی تاریخی ما معلوم نشود (هردو محوری كه اتفاقاً سیدمحمد خاتمی خوب برآنها تاكید كرده و از قضا مریدان او این نكات را فراموش كرده‌اند)، خیلی از كارها ماندگار نیست و با شل شدن سنبه كه قبلاً پرزور بوده، دوباره به عقب برمیگردیم.


برگردیم به ماجرای اتفاق بزرگی كه قرار است با جنبش زرد موردنظر آقای گنجی بیافتد. خوب اگر بنا بود اتفاقی بیافتد در همین حبس خانگی موسوی و كروبی می‌افتاد كه قرار بود ظاهراً "ایران قیامت بشه" به قول آن شعار معروف كه نشد و به هیچ روی به حركتی هم نیانجامید و عملاً به همان نقطه‌ای رسیدیم كه امثال بنده مخالفت خودشان را با حركت بیست و پنج بهمن نشان دادند چون احتمال این را كه به شكست و ناامیدی برسیم، میدادند. گفته شد امتحان میكنیم و ضرری ندارد! متاسفانه حدس و گمانها درست از آب درآمد. یكبار دیگر تجربه كردیم چیزی را كه قبلاً تجربه كرده بودیم.

بله راهكاری نیست و كار بهتر همان پیگیری حقوق غیرسیاسی است نه به قصد ساختارشكنی و درست كردن پوششی دوباره برای كارهای سیاسی، بلكه واقعاً‌ پیگیری جز به جز مطالبات صنفی، زیست محیطی و حقوق كارگران، زنان، ایمنی راهها و مشاركت در كاهش تصادفات بین جاده ای. آقای خاتمی چرا در این زمینه ها فعالیتی نمی كند؟ مگر بد است تعداد افرادی كه از خودمان در تصادفات جاده ها و آسفالت خیابانها از خودمان كشته‌ایم و دو برابر جنگ ایران و عراق تلفات داده ایم هرسال پنج درصد كمترش كنیم؟ خوب مطالبات سیاسی هم میتوانند پیگیری شوند و راههای جدیدی برای اهداف كوچكتر اما عملی تر پدید آیند. بی تعارف كار ما با رفتن این حكومت كه درست نمیشود وقتی پنج نفر ایرانی زیر یك سقف نمی توانند جمع شوند، اكبرآقای گنجی بامعرفت حرف از كدام ساختارشكنی میزند؟

دوستان و مریدان خاتمی زودرنج هستند و میگویند به فرد سیاسی بانزاكت توهین نكنید. غافل از اینكه فرد سیاسی بانزاكت، با كلاس و ادبش فرصتها را سوزاند و خون همه ما را در شیشه كرد. عرصه سیاسی جای مرید و مراد بازی نیست. خوب است كه دیدیم بین میرحسین و شیخ از یك طرف و سیدبانزاكت توفیر زیادی بود. عجیب فراموشكاریم و البته از نظر روانشناختی هم شاید برای اینكه افتضاح خودمانرا در رها كردن میروشیخ پیش برادران اطلاعات درحال اضافه كاری كردن، جبران كنیم شروع كردیم به قربان صدقه آدم شیرین و صلح و صفا و خواستنی مانند سید بانزاكت خودمان.

واقعیت اینجاست كه ضمن احترام به دوستداران امام و كسانی كه لطف كردند و رفتند با صدام جنگیدند، ما امروز دیگر نه علاقه‌ای به شخص امام داریم نه آرمانهای او نه جماران و نه یاران امام (به صرف اینكه یارامام بوده‌اند) و نه فرزند فاضل و باتقوا و متعهد امام. امام و گنده‌تر از امام خدمتگذار ملت باید میبودند و باید باشند و وقتی هم كنار بكشند وظیفه شان را انجام داده‌اند. نگاه كنید به منتظری. قدرتی هم از آسمان و جایی ندارند. اساساً اگر آسمانی هم وجود داشته باشد، كاری به كار امور زمین ندارد و هرازچندگاه جرقه ای هم زده بیشتر در اثر شانس و اقبال تاریخی بوده. از زاویه دینی هم كه نگاه كنیم روایت دینی عطسه بز هم كه یادمان نرفته. نظام برساخته مردم جامعه است و در خدمت و در اختیار و تسلیم مطلق مردم باید باشد. امام و امام پرستان لطف كنند كنار بكشند و خاطره نویسی كنند و بگذارند نسل جدیدتر جلو بیایند. هرچند به خل مشنگهای آخرالزمانه‌ای (به قول حضرات: جریان انحرافی) اعتقادی نداریم و اینها دیوانه تر از آن هستند كه كاری عقلایی در كشور انجام دهند اما همینكه برای اولین بار در جمهوری اسلامی روایت تامس هابزی و لویاتانی از حكومت البته خیلی رقیق و درعین حال بسیار مبتذلش دارد در جمهوری اسلامی چهره میكند كه رییس جمهور دنبال امام و امام بازی نیست و مشروعیت خودش را هم كم كم از علما جدا كرده و خودش را مستقیم در خدمت مردم (البته اقشار فرودست با اولویت بیشتر) میداند، این خود یك گام مثبت است در كنار همه پلشتی ها و ویرانگریها. شخصاً نظر اكبر گنجی هفته پیش (!) را بیشتر میپسندم كه بگذاریم این تحول در درون حاكمیت به پیش برود، وارد بازی آنها هم نشویم و بگذاریم خودشان از این پیچ تاریخی عبور كنند. فرصتی كه خاتمی بخواهد بگیرد، بر آن پروسه تاثیر منفی خواهد گذاشت. اتفاقاً ممكن است فرصت ضعیفی هم به او داده شود و نیمچه لیستی ده نفره در تهران بتواند جمع و جور كند كه بیست نفر هم از اصولگرایان خردورز به كنارش بزند و فضا را هم قدری باز كنند كه جامعه منفجر نشود اما خوب با عملكرد سوپاپی، نسل جدیدتری از "آدمهای ناراحت" را هم شناسایی و دستگیر كنند و نمدمال. چهارپنج سال كه چنین كنند نسل دانشگاه عوض میشود و نسل جدیدتر دوباره میخواهد همانها را تجربه كند!

خوب دنیای ما ایرانیان عرصه تكرار تجربه های قبلی است شاید قرار است دوسالی هم اینطوری بگذرانیم تا به این نتیجه برسیم كه نه لیست مورد نظر خاتمی هم بدرد كاری نخورد و زینت المجلس بود. سید در عوض خوشحال میشود كه بقول گنجی آبروی نظام را خریده.

تازه كسانی چون بنده چیزی هم در وبلاگ خود نگذاشتیم و در همان فیس بوك چیزهایی كه نوشتیم دست نگه داشتیم و اینجا خاتمی را مضحكه نكردیم. اما خوب حد تحمل و مدارای همه ما كم شده، دلیلش هم شاید رهبری داهیانه مقام معظم باشد. نمیدانیم.

اما خوب حرف خاتمی هم عصبانی كننده بود، اما بیاییم به جای تئوری بافی و حرفهای قلمبه سلمبه روشنفكری زدن، درست و حسابی و شفاف و لری و خودمانی بحث كنیم كه چرا دنبال توجیه حضور در انتخابات هستند دوستان، با كدام استراتژی و كدام اهداف؟

نامرتبط:
نوشته بسیار ارزشمند مهندس برجیان خودمان را از دست ندهید كه چكیده و جمع بندی بسیار خوبی است از تاریخ معاصر ایران.

Labels:

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, May 18, 2011


بهیچ وجه كوتاه نخواهیم آمد

شركت در انتخاباتی كه سازوكار دخالت رهبر و شورای نگهبان و عدم نظارت مردمی و نهادهای مستقل بر آن حاكم باشد و سلامت و رقابتی بودن آن توسط حاكمیت بطور كامل تضمین نشود، خلاف همه اعتراضهایی است كه بیست سال است پیگیر هستیم. این دیگر خط قرمز هرنوع حق اولیه سیاسی و حاكمیت ملی است و بهیچ وجه كوتاه نخواهیم آمد. مساله مساله امكان سنجی نیست كه الان چه راهكار دیگری داریم، هیچ راهكار دیگری نداریم. اما لزومی هم نیست كه كاسه گدایی بدست بگیریم برای چهارتا صندلی شكسته برای چند آدم آمفوتر و بیخاصیت در مجلس فرمایشی مضحك و منگل كه چشمشان به دهن آقاست.

مساله این است كه از این حق مسلم خود كوتاه نخواهیم آمد و دیگر سواری مجانی به هر آدم فرصت طلبی كه بخواهد سنگ نظام و حكومت الیگارشی آخوندی و مافیای سپاهی را با امام امام كردن و نظام نظام گفتن بسینه بزند، نخواهیم داد. چرا با رای من و امثال من بهشان فرصت بدهیم تنور انتخابات را گرم نشان دهند و پوششی برای تقلب و كثافتكاری خود درست كنند.

آخوندهای حكومتی و اذنابشان هر شكلاتی كه دلشان میخواهد بخورند و صندوقها را هم پر كنند و چارتا جیره خور خودفروخته از دل آنها در بیاورند. از این كثافتی كه هست كه بدتر نمیشود. مطمئن هستم كه نمیشود. هزینه تقلب گسترده را اینبار خودشان باید بدهند.

انتخابات قواعدی دارد و تا آن قواعد درست نشود، شركت در آن همسویی با استبداد دینی و تیشه زدن به ریشه جنبش دموكراسی خواهی است. بگذار بد و بدتر و نكبت و نكبت تر بیش از پیش به جان هم بیافتند. هوشیار باشیم و رمانتیك بازی را كنار بگذاریم. دموكراسی راه شاهانه و شیك و شانزه لیزه ای ندارد. با یك رای دادن آنهم با این كیفیت كار درست نخواهد شد. باید فعالانه دنبال پاسخگویی حكومت در مورد رقابتی بودن و سلامت انتخابات باشیم. قبل از هرچیز تكلیف انتخابات قبلی و كشته شدگان و صدمه دیدگان و آزادی زندانیان و آزادی بیان خصوصاً رسانه‌ها باید مشخص شود.

پی‌نوشت: اصلاحات قبل از هرچیز اراده حكومت در درست كردن قوه قصابیه‌اش است و بعد هم دادن حقوق مسلم ملت و عذرخواهی از همه ایرانیان خصوصاً صدمه دیدگان و مجازات عاملان و آمران. تا وقتی كه هیچ نشانه ای از هیچكدام از این شروط نیست، حرف زدن از انتخابات و مایه ریختن برای دزدیدن یا دزدیده شدن آرای ملت (و تماشا كردن آن) بشدت غیراخلاقی و خلاف عقل است.

Labels:

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, May 14, 2011


حكم پیك خانمان‌برانداز شد
ابراز احساسات پاك ولی بی‌فایده و بی‌پشتوانه

تا قبل از مطرح شدن كمك مالی همگانی توسط آمنه، بحث از همه جانب حول و حوش عدالت، انسان‌دوستی، بی‌خشونتی، فتوت و بخشایش، عبرت عمومی، حركت جمعی برای عبور از قانون ناعادلانه و بخشندگی بود.

ظاهراً اسم پول كه در یك كار جمعی آمد، همه دوستان و كسانی كه در بحث مخالف یا موافق قصاص بودند در رفتند! ما ایرانیان این‌چون‌اینیم. در آخر تنها در یك نقطه به تفاهم جمعی میرسیم: در رها كردن بی‌نتیجه ماجرا.

Labels: , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, May 08, 2011


دوران گریز از سیاست (۱)

مدتی است كه بر این عقیده هستم كه به احتمال زیاد دوباره ما وارد یك سیكل طولانی مدت غیرسیاسی‌ بودن شده‌ایم كه خارج شدن از آن شاید سالهای طولانی- البته كمتر از یك دهه - به طول بینجامد. اگر از هیاهوهای بی‌حاصل اپوزیسیون خارج از كشور (خصوصاً آنها كه در ده سال اخیر به این طرف از كشور خارج شده‌اند و حرفهایشان در مقاطعی دارای برد نسبتاً قابل قبولی بود) و اصلاح‌طلبان و سبزهای نزدیكتر به نظام و نیز تبلیغات رسانه‌ای و بوق و كرنا كردنهای روزنامه نگاران و ژورنالیستهای خارج از كشور و بعضاً گرفتار تضاد منافع بگذریم - كه به هیچ عنوان غیرسیاسی شدن مردم را نمیپذیرند و هرروز چند سوژه جدید علم میكنند - میبینیم كه عموماً واكنش عموم مردم شهرهای بزرگ و تهران به دستگیری و حصر موسوی و كروبی عملاً در حد بسیار غیرقابل تصوری بر مدار بی‌تفاوتی و تجاهل بوده است. بقیه مناطق ایران هم كه از اول تكلیفشان معلوم بود و آنها هیچگاه همراه جنبش سبز نشدند.

این پاسخ حیرت برانگیز به چنین ضربه ای بیش از اینكه اقبال مردم ایران را به سوی دموكراسی و آزادیخواهی غیردینی یا سكولاریسم نشان دهد (اینطوری كه عده‌ای از سكولارها تازه با این تحلیل كه از "خط امام" خبری نیست، دنبال یارگیری در خارج افتاده‌اند!)، بیش از هرچیز حركت به سمت سكون و رخوت و غیرحساس شدن به هرنوع رویداد سیاسی را نشان میدهد. بخشی عمده از این رفتار ناشی از سركوب سیاسی است اما نمیتوان كتمان كرد كه حتی فعالیت سیاسی و حقوقی در كم هزینه ترین كارها هم راكد و سوت و كور مانده است.

متاسفانه اكثر تحلیلگران، فعالان، ناظران و روزنامه نگاران خارج از كشور همچنان ترجیح میدهند در این مقطع دست كم تا مدتی سكوت كنند چون یا دچار مشكل تضاد منافع هستند و نمیتوانند دست به انتحار معیشتی یا حرفه‌ای بزنند، یا هنوز امكان ناپایدار شدن سیستم و وقوع تحولات غیرقابل پیش بینی را در آینده نزدیك محتمل میدانند و نمیخواهند با این قبیل تحلیلها دست به ریسك بزنند. اما به نظر میرسد كه ما عملاً وارد فاز غیر سیاسی شده ایم و راهپیمایی اشتباه و پرهزینه بیست و پنج بهمن یك حركت واكنشی و غیرضروری تنها براثر احساساتی شدن و همنوایی با مردم مصر و تونس بود و بشدت میرا، محو و دود شد.

پی‌نوشت: بنا بر نوشتن كوتاهتر و بخش‌به‌بخش دارم. در اینمورد باز هم در ادامه خواهم نوشت و با هم گفتگو خواهیم كرد. نظرات دوستان را بعد از آگاهی از ایمیل عزیزان و تماس با آنها برای گفتگو و آموختن ازشان منتشر خواهم كرد. كامنتهایی كه بی نام و نشان باشند یا تنها نام داشته باشند و همراه آدرس ایمیلی نباشند در هر حالت، از جمله ابراز محبت و لطف دوستان، منتشر نخواهم كرد.

Labels: , , ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, May 05, 2011



حاشیه امروز
اراتوستن و حاج آقا

اراتوستن دانشمند بزرگ یونان گفت ایده غربالم را از غربال احمد جنتی دبیر شورای نگهبان سرزمین پارس الهام گرفته‌ام!
(*)

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, May 04, 2011



كتاب "بیشعوری" ترجمه محمود فرجامی رسید!

پیش‌نوشت: چاره‌ای از پراكنده‌نویسی نیست (حتی نامش را كشكول هم نمیگذارم كه باز وقت گیر میشود)، وقت طولانی‌نویسی دیگر ندارم و مطالبم بیات میشوند. دوست دارم گهگاه چیزی در وبلاگ خود بنویسم كه به اتفاق چراغ وبلاگنویسی را روشن نگه داریم. شماها هم نخواندید، نخواندید. جانتان تندرست و سرتان خوش.


كتاب بیشعوری را كه محمود فرجامی ترجمه كرده است قدری خواندم، خوب و مفید است و صد البته حال و هوای آن به فرهنگ عمومی ما ایرانیان هم نزدیك است خصوصاً چشم و هم چشمی، حسادت و رقابت‌جویی و گنده دماغ بودن ما را خوب واكاوی میكند.

البته راستش را بخواهید لحن نوشتاری كتاب من را یاد كتابهای تیپ نویسنده زرنگ دیل كارنگی می‌اندازد كه بهشان قدری آلرژی دارم، هرچند كه اصل حرف و پیامشان در جاهای زیادی درست است اما حرف و خاطره بیربط و داستانهای حاشیه‌ای زیاد دارند و میخواهند خواننده را شیرفهم كنند و خوب هم بفروشند. كتابهایی كه مشابهاً در غرب و خصوصاً آمریكای شمالی زیاد یافت میشوند و به كتابهای خوش‌فروش (بست سلرز) معروفند و در نهایت میخواهند به راههای خوب زندگی كردن و رموز موفقیت، آدم را هدایت كنند.

با این همه از اصل كار ترجمه محمود فرجامی و زحمتی كه كشیده و هوشمندانه موضوع مهمی را انتخاب كرده است، چیزی كم نمیكند. اگر آنرا خوانده‌اید، همانطور كه خودش خواسته لطف كنید و پول یك پیتزا را از طریق پی پل هم كه شده، به حسابش بفرستید.

نكته‌ای دانشجویی به نظرم آمد، شاید معادل درست‌تر و دقیق‌تر فارسی واژه "اس‌هول" به جای "بی‌شعور" اینها باشد: "گنده دماغ" (به فتح گاف)، "از خود متشكر"، "چس اخلاق"، "تازه به دوران رسیده"، "عقده‌ای"، "یبس" و از این دست واژگان. واژه بی‌شعور بیشتر آدم را یاد فردی لاابالی، نفهم، بی‌فكر و بی‌تربیت می‌اندازد كه دقیقاً معادل اس‌هول نیست.

Labels: , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________