<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Sunday, February 26, 2012


كشكول اسكاری، نگاهی به برندگان احتمالی


تا ساعاتی دیگر مراسم اسكار شروع خواهد شد و همه مشتاق شنیدن نام "جدایی" هستیم و بی صبرانه آرزومندم كه كام ما امشب تلخ نشود و خیلی امیدواریم كه چنین باشد.

اما راجع به بقیه فیلمهایی كه دیده ام بخواهم قدری تندتند و خیلی تلگرافی حرف بزنم، هردو فیلم آرتیست و هیوگو خیلی خوب بودند و گویی نوعی هماهنگی میان آندو بود برای ادای دین به سینما و دو مقطع مهم در تاریخ صنعت سینما.

هیوگو با پلاتی كه خیلی عالی نیست اما هوشمندانه نوشته شده از كنار جریان زندگی یك پسربچه یتیم ساكن ایستگاه قطار پاریس ناگهان وارد بخشی از زندگی ژرژ ملیس نابغه تاریخ سینما كه از برادران لومیر الهام گرفت و با تجربه خود در شعبده بازی و سرگرمیهای روی صحنه، طراحی صحنه و تروكاژهای سینمایی را برای بار اول و با قدرت تمام وارد صنعت سینما كرد و بعداً هم تنها بدلیل جنگ جهانی اول ورشكست شد. مارتین اسكورسیزی برای ادای دین به او و ادای دین به سینمای سه بعدی شاهكاری اتفاقاً در طراحی صحنه و فیلمبرداری خلق كرده كه جدای از داستان نه چندان عالی گویی فیلمنامه را برای اینكار نوشته است.

همینطور در آرتیست كه مقطع مهمی كه در آن المان صدا وارد هالیوود و صنعت سینما میشود به تصویر درآمده است و فیلم بشدت در عین سادگی و صامت بودن تاثیر گذار است. گویی كه نوعی هماهنگی میان ایندو فیلم برقرار شده است كه نشان دهند سینما در حال سپری كردن یك دوره تحول دیگر است و چرخش به سمت سینمای سه بعدی و در این تحول ممكن است عده زیادی "آرتیست" و كارگردان در حد بزرگان فعلی سینما در این موج دوام نیاورند. كاش وقت بود كه این مطلب را بیشتر میشكافتم.


فیلم The Help (خدمتكار) از نظر مضمون و ساخت خیلی زیبا و انسانی بود و به نظرم جایزه را از دیدگاه حقوق بشری باید به این فیلم كه تصویرگر رنج سیاهان آمریكا در دهه پنجاه و شصت بوده (و البته گرفتاری های مشابه و ملموس آن در حوزه های مشابه به نحو دیگری ادامه دارد) داد.

نیمه‌شب در پاریس واقعاً یك شاهكار از دید طرح داستان است و مساله نوستالژیای نویسندگان را به چالش میكشد، فیلم پراز حرافی و كسالت باری است اما وودی آلن هرچقدر فیلم ضعیف هم بسازد دیدنی و پر از نكته های روانكاوانه و روانشناسانه است كه نمیشود هیچكدام از آنجا را جدی نگرفت.

از شهرت بیخودی جرج كلونی (بخشی به خاطر چهره جذاب و استخوان بندی درشت صورت او در نزد دختران و خانمها) زیاد خوشم نمی آید (كه خوب لابد بخشی از آن هم حسادت باشد!) اما با دیدن "فرزندان" (The decendants) و داستان دلنشین و البته تلخ آن، مسحور بازی بسیار عالی جرج كلونی شدم كه بحق بهترین بازی عمرش را انجام داده است، برد پیت در مانی بال هم خیلی خوب بود.

مریل استریپ هم كه جایزه را خواهد برد و البته خیلی خوب بازی كرد اما فیلم بانوی آهنین اصلاً در مقایسه با چیزی كه میتوانست باشد (مثلاً آخرین سخنرانی پادشاه، نمونه بریتیش مشابه) خوب نبود و تولیدی كم بودجه و سرهم بندی شده بود. اما خوب مریل این بانوی مسن دست بردار نیست و عالی بازی میكند و كنار برو هم نیست متاسفانه!

متاسفانه از نه فیلمی كه گری اولدمن بازی كرده (Tinker Tailor Soldier Spy) خیلی خوشم آمد نه از بازی خود او به عنوان یك جاسوس پوكر فیس! فیلم جاسوسی در نهایت فیلم است و قرار نیست بازی كاسپاروف كارپف را آدم به عنوان یك خوره شطرنج نگاه كند، تازه بدتر از آن حتی یك جمله از این فیلم را كسی نباید از دست بدهد و تمام صحنه ها را باید شش دانگ با دقت بسیار زیاد و هوشمندی فراوان نگاه كند كه ماجرا را آنهم در آخر فیلم بفهمد چه شد. بیشتر بدرد تست هوش میخورد و این نامش هنر هفتم نیست كه دلت با فیلم باشد و نكته‌ای با هوشمندی بتو بدهد. البته كسانی كه از این ژانر خوششان می آید، خیلی علاقمندی نشان داده اند. شاید منصفانه بگویم با اینكه به فیلمهای پلیسی و جاسوسی نسبتاً علاقمندم از این فیلم سرد و تست هوش كه میخواست در چشم آدم فرو كند، خوشم نیامد.

از میان ژانرهای حادثه ای متاسفانه بازی خوب رایان گاسلینگ كانادایی در فیلم رانندگی (Drive) كه در گولدن گلوب دیده شده بود، اینجا دیده نشد. كسانی كه علاقمند به تعقیب و گریز و مافیایی هستند این فیلم را ببینند، بازی گاسلینگ عالی بود. البته این تیپها به شخصیت خود بازیگر هم نزدیك است.

فیلم تن تن در عین پرخرج بودن و بسیار جذاب بودن یك فاجعه ملی (!) برای تن‌تن دوستان بود و همان بهتر كه حتی یك جایزه هم در زمینه موسیقی نگیرد و آنرا بدهند به آرتیست! اسپیلبرگ با همه احترامی كه دارد دنبال تجارتی كردن برای تن تن دو و سه رفت متاسفانه و بد كرد به هرژه فقید (هرچند كارهای جان ویلیامز را دوست دارم اما كارهای آرتیست بیشتر و بهتر بود).

وقتی تا اسكار نمانده و حرف برای نوشتن زیاد است. همه امیدواریم اصغر فرهادی با دو دست پر از تثاتر كداك در كنار لیلی حاتمی و پیمان معادی برگردد. در عین شانس بسیار بالا برای اسكار اول و شانس حدود سی درصد برای اسكار دوم (كه به احتمال زیاد نصیب وودی آلن غایب (!) خواهد شد) فراموش نباید كرد كه تا اینجا آمدن هم افتخار بزرگی بوده و دنبال "چهار هیچ زدن" تیم پرتغال و برزیل نباید باشیم! بیصبرانه متنظر شیرینكاریهای بیلی كریستال - كه خودش را اینبار در فیلمهایی مانند آرتیست بصورت صامت و سیاه و سفید و در هیوگو شاید بصورت اغراق آمیز و كمدی سه بعدی یا قدیمی در فیلمای ژرژ ملیس در "سفر به كره ماه" مونتاژ خواهد كرد! - خواهیم ماند.

Labels:

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, February 25, 2012


تحریمهای اقتصادی

الف. چیزی به نام تحریمهای هوشمند اگر هم واقعاً وجود داشته باشد دیگر در شرایط فعلی صدق نمیكنند، تحریمهای فعلی تحریمهای فلج‌كننده هستند.

ب. تحریم فلج‌كننده در شرایط كلی لزوماً بهتر از جنگ نیست. بهتر و بدتر در اینجا وجود ندارند، هردو بشدت خطرناك و باعواقب و هزینه های شدید هستند.

پ. تحریمهای فلج كننده، اگر برای مدتی كوتاه برقرار بمانند، (شاید بشود گفت مثلاً برای ششماه) صددرصد بر زندگی و زیست اكثر مردم ایران به خاطر تاثیر شوك گرانی لطمه خواهند گذاشت. در فاز بعد خرید گندم، برنج، روِغن، گوشت و سایر مواد اولیه غذایی استراتژیك توسط وزارت بازرگانی مختل خواهد شد، در مرحله بعد ذخایر ارزی نقد ایران ته خواهد كشید و این خود خطر مضاعفی برای اقتصاد ایران خواهد بود. در عین حال ایران مجبور خواهد شد نفت را به ثمن بخس در برابر بهای گران مواد غذایی از چین و هند بصورت پایاپای مبادله كند، فشار زیادی بر روی این كشورها خواهد بود كه مبادلات خود را با ایران هر روز محدودتر كنند و در نهایت كمبود مواد غذایی و كالاهای استراتژیك مانند لوازم و تجهیزات پزشكی و دارو تاثیر خود را در كنار گرانی شدید نشان خواهد داد. عده زیادی در اثر سؤتغدیه و كمبود دارو در معرض خطرات جدی مرگ و میر و بیماریهای لاعلاج قرار خواهند گرفت. عواقب این ریسك اگر طولانی‌تر شود بصورت نمایی افزایش خواهد یافت.

ت. برای فهم بهتر خطرات جدی تحریم ها باید بحران هسته‌ای ایران را شكافت. جمهوری اسلامی واقعاً معلوم نیست كه قطعاً دنبال سلاح باشد اما اتفاقاً ممكن است با تحریمهای فلج‌كننده عزم خود را بیشتر جزم كند كه به نقطه آستانه (ترشلد یا نقطه ای كه دانش ساخت سلاح هسته‌ای به جایی رسیده باشد كه بدون اینكه سلاح را عملاً بسازد، تجربه سرهم كردن كار را بتواند در آینده هروقت لازم شد انجام دهد) خود را برساند و بدون اینكه سروصدای زیادی از خود درآورد عملاً خود را جز‌ء باشگاه "گزینه ژاپنی" بنشاند (یعنی كشورهایی كه سلاح هسته‌ای ندارند ولی دانش ساخت سلاح را در عمل تمرین كرده‌اند و ظرف مدت كوتاهی اگر جنگ بشود میتوانند آنرا بسازند)، بدون اینكه خود را به نقطه بدون بازگشت (نقطه ای كه در آن دیگر نمیشود جلوی ایران را در ساخت و آزمایش سلاح هسته ای گرفت) برساند. شرایط خاص بحران هسته ای بگونه ای است كه كارآمدی تحریمها و تاثیر آن در جلوگیری از ورود به دو نقطه فوق الذكر محل شك و سوال است. در عین حال مكانیسم خروج از تحریمها هم عملاً غیرواقعی و بسیار سخت است كه به آنهم خواهیم رسید.

ث. جنبه‌های نظامی داشتن پژوهشهای هسته‌ای ایران یك چیز است، دنبال سلاح هسته‌ای بودن چیز دیگری است كه در هردو آنها شكهای جدی است و شواهد متقنی در این زمینه وجود ندارد، تنها شواهدی جدی در دست هست كه تعدادی از پژوهشهای جسته و گریخته در حوزه مهندسی و صنایع چند منظوره مانند چند مقاله مهندس رضایی (كه متاسفانه ترور شد) در حوزه سوییچهای ولتاژ-جریان بالا (كه میتواند از جمله در ساخت بمب هسته‌ای هم استفاده شوند اما كاربرد زیادی در تست عایقهای برق دارند)، انجام شده است. این پروژه ها مشكوك هستند اما واقعاً اگر بخشی از یك پروژه جدی و عظیم سلاح هسته‌ای باشند نباید مقالات آنها در جایی منتشر شوند و چكیده (ابستركت) آنها در دسترس عموم باشند (مثل مقالات رضایی). به هر حال در این زمینه ها باید جداگانه بحث كرد. اما فعلاً فرض كنیم كه جمهوری اسلامی واقعاً دنبال سلاح است و فرض كنیم طبق بند قبلی به نقطه آستانه هم برسد، مشكل در شرایط بعد از آن است كه جمهوری اسلامی نمیتواند رسماً‌ خود را عضو این باشگاهها (نه باشگاه هسته‌ای نه باشگاه گزینه ژاپنی و نه باشگاه تك عضوی اسراییل) اعلام كند (بدلیل چرخش ناگهانی و از دست دادن مشروعیت باقیمانده در سطح جهانی و فراهم آوردن توجیه برای فشارهای بسیار بیشتر)، اما در عین حال ممكن است اگر در آن مسیر بیافتند سیگنالهایی به غرب بدهند كه در عرصه عمومی به كار نخواهد آمد. برگردم به تاثیرات این سناریو بر مساله تحریمها. خطر اصلی در اینجاست كه تحریمهای فلج‌كننده با چیزهایی گره خورده‌اند كه ربطی دیگر به برنامه های هسته ای ایران و برنامه سلاح (اگر وجود داشته باشد) نخواهند داشت. تا زمانی كه ایران به زانو درنیاید و مساله غنی‌سازی را برای همیشه كنار نگذارد، این تحریمها به احتمال زیاد ادامه پیدا خواهد كرد. چه با گزینه ژاپنی چه بی‌گزینه ژاپنی. اینجاست كه خطر جدی برای مردم ایران در مساله تحریم فلج‌كننده هست. چون فشار تا زمانی كه ایران اعلام نكند ژاپنی نشده ادامه خواهد یافت و درصورت این اعلام هم چون همگرایی پیرامون تحریم عملاً تثبیت شده ایران به احتمال زیاد راه كره شمالی را (منتها كره شمالی گرسنه و در عین حال مردم مرتبط با خارج و نسبتاً مطلع را) با مشكلات بسیار بیشتر برای ملت مجبور است بپیماید، مگر اینكه ایران غنی‌سازی را در تمام ابعاد فنی برای همیشه كنار بگذارد و تسلیم شود كه در اینصورت گزینه ژاپنی شدن ایران با مقدار اورانیوم موجود در معادنش به هرحال هست اما خیلی در جهت تجهیز سلاح بكار نخواهد آمد و جنبه بازدارندگی آن هست اما چندان قوی نیست. گفته میشود ذخایر اورانیوم ایران در معادن به اندازه بیشتر از یكی دو كلاهك بكار نمی‌آید كه برای پیوستن به باشگاههای آنچنانی چندان كافی نیست. به هرحال شاید در آن شرایط ایران دست پرتری در مذاكرات با غرب داشته باشد اما هزینه های وحشتناكی روی دست ایران خواهد ماند. واقعاً اینكه چه در مخیله حاكمان نظام میگذرد كه دست به چنین ریسكهای خطرناكی زده‌اند، معلوم نیست.

ج. فرضیات محتمل در بند پیشین تنها جهت نشان دادن خطر ادامه پیدا كردن تحریمهای اقتصادی بود، واقعاً ما نمیدانیم كه جمهوری اسلامی در جهت حركت برای رسیدن به نقطه آستانه (و نه نقطه برگشت‌ناپذیر، ورای نقطه آستانه) هست یا نه. در این میانه هم نمیخواهیم مقصر را پیدا كنیم، چرا كه هم جمهوری اسلامی و هم غرب (شامل روسیه و چین كه منافع خودشان را طبیعتاً دارند می‌برند) در این زمینه كوتاهی كرده‌اند و فرصتهای زیادی برای توافق را از دست داده‌اند. خطر اینجاست كه تحریمها برای مدت طولانی باقی بمانند و عواقب مهلك در جای جای ایران بر گرده مردم باقی بگذارند. باید توجه كرد كه بحران هسته ای ایران مشكل جمهوری اسلامی تنها نیست، بحرانی است كه دامن ایران و هر ایرانی داخل ایران و هر ایرانی الاصل خارج از ایران را هم گرفته و بیش از پیش خواهد گرفت، مستقل از اینكه ما جمهوری اسلامی را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم.

چ. چنین تحریمهایی در عین حال زمینه را برای مشروعیت زدایی از حكومت ایران و بستر سازی برای گزینه جنگ و حمله هوایی آماده میكند، در حمله هوایی هم هیچ بعید نیست در سایت فردو از سلاحهای هسته ای خفیف برای تخریب زیاد و رفتن در عمق زیرزمین استفاده كنند و آلودگی و تشعشع را هم به گردن خود سایت بیندازند، در غیر اینصورت عملیات موفقیت‌آمیز نخواهد بود. نكته اینجاست كه حتی اگر عملیات نظامی علیه ایران انجام نشود با عاقبت نمدمال شدن از طریق تحریمهای فلج كننده طولانی (كه نصیب كل ملت خواهد شد) مواجه خواهد بود و این چیزی است كه باید به آن توجه ویژه كرد. خروج از تحریمهای فلج كننده اگر تثبیت شود، چندان كار آسان و سریعی نخواهد بود.

ح. تحریم و جنگ و پرونده هسته ای و فشارهای سیاسی بر جمهوری اسلامی نه تنها اثر مثبت معنی‌داری بر پروسه دموكراسی‌خواهی و حقوق بشر در ایران نمیگذارد بلكه چه در كوتاه مدت چه در بلندمدت اثرات تخریبی و منفی بر آن پروسه خواهد داشت. مردمی كه دغدغه نان و سلامت و دارو دارند چه سراغی از اعلامیه جهانی حقوق بشر و دموكراسی و آزادی بیان خواهند گرفت؟

خ. از دید غربیان، ایران و ایرانی معمولاً كله خراب، مغرور، دردسرساز و پیگیر احیای امپراطوری (به انواع و طرق مختلف) بوده و اجماع جهانی (غیراخلاقی و نامشروع البته) برای سرجا نشاندن و تنظیم باد این ملت و این كشور كه در كنار همه مشكلات و نابسامانیها، پتانسیلهای زیادی هم دارد و بدجایی هم قرار گرفته است، كم نیست. این هم از زمان صفویه در تاریخ توسط غربیان بررسی شده و مورد پیگیری آنان بوده و مختص الان هم نیست. ندیدن نقش بازدارنده غربیان به عنوان یك ضلع از سه ضلع مثلث ریشه یابی مشكلات ایران (استبداد داخلی ضلع اول، فرهنگ و روانشناسی اجتماعی ایرانیان ضلع دوم) موجب نقص تحلیل و ریشه یابی است. غرب چند قرن است دارد روی ایران كار میكند. این را در كنار همه چیزها ببینیم لطفاً.

مرتبط در حلقه بلاگی گفتگو:

سام‌الدین ضیایی در تارنوشت (*)
آرش بهمنی در مرثیه‌های خاك (*)
مسعود برجیان در پیام ایرانیان (*)
آرش آبادپور در كمانگیر (*)

Labels: , , ,

1 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

عملیات چشم روباه


به تعدادی از برنامه‌های تولیدی و مقالات بی‌بی‌سی فارسی در حوزه پرونده هسته‌ای ایران انتقاد دارم و گهگاه هم تنها اشاره‌ای میكنم. اما این مزخرفات بافته شده تحت عنوان "عملیات چشم روباه" را نفرت‌برانگیز، درعین حال مضحك و همینطور نشانه انحطاط و درماندگی نظام میخوانم و آزادی سریع دربندان را خواستارم.

Labels: ,

1 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, February 14, 2012


یادی از یك گوینده اخبار

ناصر احمدی را یادتان هست؟ همو كه در اوج جنگ و بزن بكش "دوران طلایی امام" ریشهایش همیشه شش تیغ بود، سبیلی باریك داشت و دندانهایش هم به همان باریكی جلوی دهنش ردیف بودند. موهای مشكی پركلاغی پرپشت و مرتبی داشت (مثلاً مانند موهای علیرضا نوریزاده) صدای زبر اما خیلی خوب و پرطنینی داشت، معمولاً كت زرشكی قشنگی می‌پوشید و اخبار خارجی شبكه یك را میگفت (فرد شماره دو خبر ساعت نه یا هشت شب، بخش اصلی خبر شبكه یك بود)، همیشه هم اخبار خارجی را بعد از اخبار داخلی با جمله "با عرض سلام مجدد" شروع میكرد. سالهای سال با یك طنین و یك لحن جدی و جالب این جمله را ادا میكرد، گویی به قول خارج‌نشینان سیگنچرش بود. گاهی وقتها یكبار دیگر هم بعد از حیاتی یا افشار یا بابان برای اخبار كم اهمیت تر در آیتم آخر، پیدایش میشد و این‌بار میگفت: "با عرض سلامی دیگر"

خاطرتان باشد او كسی بود كه در مكاتبات رفسنجانی و صدام در سال ۱۳۶۹ كه صدام دنبال حل و فصل مسائل با ایران بود تا بتواند به كویت حمله كند (یا بعداً در نامه های بعدی زمانی بود كه بتواند جلوی ائتلاف بایستد) آقای احمدی نامه‌های صدام را میخواند و انگار به او با آن كت زرشكی و صدای زبر، نقش شمر را داده بودند در آن تكیه، شیفته صدای او بودم. صدای او هنوز در گوشم هست كه از روی نامه صدام میخواند: " نماینده ما برزان ابراهیم التكریتی و نماینده شما سیروس ناصری ..." (محمدرضا حیاتی نامه‌های رفسنجانی را میخواند، صحنه طوری بود كه گویی ایندو برای همدیگر بطور سرپا خطابه میخوانند!)

در حاشیه: یادم هست، متلكی كه صدام به رفسنجانی انداخت جالب بود، صدام نامه اولش را با "والسلام علیكم" تمام كرده بود، در مقابل رفسنجانی نامه جوابیه اول را با "والسلام علی من اتبع الهدی"، جواب داده بود، صدام (كه البته گمان نكنم او خودش نامه را مینوشت و احتمالاً كسی مانند طارق عزیز یا عزت ابراهیم اینكار را میكردند) در نامه بعدی خیلی رك و راست این مطلب را به روی رفسنجانی آورد كه (قریب به مضمون): چرا از عبارات دوپهلو استفاده میكنی و چرا به در جواب به برادر مسلمانت كه سلام كرده، سلام نمیكنی و ... (صدام در آن نامه ها خیلی جانماز آب میكشید!)

جالب این‌بود كه اولاً چندین و چند نامه (گویا دوازده نامه) بین دوطرف (صدام به هاشمی و خامنه‌ای) ردوبدل شده بوده كه البته تا آنجا كه یادم هست شاید سه تا از نامه های هریك از طرفین را (كه البته از سمت ایران تنها هاشمی جواب داده بود) جداگانه در تلویزیون خواندند، و از بقیه نامه ها - كه در زمانهای مختلف ارسال شده بود - مطلقاً چیزی در آنوقت اسم به میان نیاورده بودند. بامزه تر اینكه تا همین چند وقت پیش متن این نامه ها محرمانه تلقی میشده یا دست كم اجازه نشر پیدا نكرده بوده تا اینكه اخیراً كتابی در این زمینه چاپ شده است ظاهراً. در نت تنها نامه اول صدام و نامه آخر او را میتوان یافت. خوب این هم شفاف بودن به مردم! یعنی حتی آن نامه هایی هم كه در اخبار اعلام كردند و خواندند، دوباره میشود محرمانه! جالبتر اینكه در جامعه ما كسی هم نمی‌پرسد، متن این نامه ها كجاست و اساساً سوالی برای كسی در فرهنگ شفاهی و الابختكی ما ایجاد نمیشود... بگذریم.

از پلشتی سیاست ایرانی كه در بیاییم - كه عینهو باتلاق آدم را به درون خود میكشد -، خواستم یادی از استاد ناصر احمدی (كه دوبلور توانایی هم بوده و هست) كرده باشم. در زمان آمدن علی لاریجانی به صداو سیما یا همان حول و حوش، ایشان یكهو كنار گذاشته شد و سالها بود صدای ایشان را نشنیده بودم. چند روز پیش گفتم ببینم چیزی از او در نت میشود پیدا كرد كه دیدم بله خوشبختانه ایشان همچنان زنده و سرحال مشغول كار دوبله هستند، گرد پیری هم بر صورتش نشسته. صدایش در گوش من هست و گهگاه صدای او را سعی میكنم پیش خودم در‌آورم. صداهای امروزین بعضی از جیغ جیغو‌ها یا بدصداهای هرطرف (از صداو سیما و شبكه خبر گرفته تا بعضی از گویندگان بی‌بی‌سی فارسی و صدای آمریكا و رادیو زمانه و رادیو فردا) آدم را از گوش دادن به اخبار منصرف میكنند.

كنار گذاشتن او احتمال میدهم كه بدستور بالا بود، دلیلش چه بود معلوم نیست. شاید هم "موردی" از ایشان گرفتند یا برایش درست كردند، نمیدانم. چند سال پیش كه یكی از گویندگان اخبار رادیو زنده یاد حسین نادری (همو كه سیگنچرش: اعلام آیتم "تفسیر سیاسی روز" بعد از اخبار ساعت دو رادیو بود، آیتم مورد علاقه پیرمردهای اهل چرت بعدازظهر!) درگذشت، رهبر پیام تجلیل فرستاد و (قریب به مضمون) گفت: شخصاً تعدادی از پیامهای من را ایشان خوانده بود و از ایشان خیلی سپاسگزارم (یعنی كه رهبر خوانده شدن خوب پیامش برایش خیلی مهم است!)، ناصر احمدی به هرحال از گویندگی خبر یكباره كنار گذاشته شد. شاید هم "دوبلور" صدام شدن برایش شگون نداشت!

این هم عكس ایشان كه در یكی از بلاگها یافتم.



این هم خلاصه ای از زندگی‌نامه او در همان بلاگ. اهل دامغان است و پدرش هم به عنوان فردی خوشنام، شهردار شهر هم بوده است. در فرهنگ ما به چنین كسی میگویند "آدم حسابی" و البته به وقتش ممكن است حسابش را برسند. بی‌تعارف.

كاش روزگار با هنرمندان قدیمی نابختیار، مهربانتر بود و مردم ما هم چنین بودند.

Labels: ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, February 11, 2012


اكتیویسم فیسبوكی

وقتی میگوییم اكتیویسم فیسبوكی گویی پیشاپیش بار معنایی منفی به آن داده باشیم. واقعیت این است كه كارهای كنشگرانه داخل فیسبوك در كنار فقدان جدی فعالیتهای كنشگرانه بیرونی (عینی و در عرصه عمومی و معطوف به نتیجه جزیی ولی ملموس)، بسختی قابل دفاع باشند یا اگر هم چنین باشد تنها شاید از زاویه روحیه دادن به تعدادی از كنشگران در داخل كشور یا اطلاع رسانی پیرامون وضعیت دستگیر شدگان باشد كه خوب محل نزاع نیست. یعنی گمان نكنم كسی در اطلاع رسانی در مورد وضعیت دستگیر شدگان به سازمانهای مرتبط و كسانی كه در مجامع حقوق بشری پیگیر هستند (كه البته انگشت شمارند) مشكلی داشته باشد، به هرحال اطلاع‌رسانی در مورد دستگیرشدگان یا بطور كلی قربانیان نقض حقوق بشر لازم است از طریق رسانه‌های عمومی و همگانی و قابل دسترس برای همه (شامل خرده رسانه هایی مانند بلاگ) دنبال شود و فیسبوك نمیتواند نقش اكتیویستی جدی ایفا كند. زمینه بحث هم زمانهای معدود فعالیت تندوتیز جنبش نیست كه مثلاً الان میرداماد شلوغ شد یا نشد یا دیگری خبر بدهد جمعی میخواهند بروند زیر پل كالج و از این دست اطلاع رسانی‌های اضطراری در روزهای خاص كه فعلاً تمام شده‌اند، اینها هم محل بحث نیستند. مشكل اینجاست كه كسانی هنوز دست بردار نیستند و در عین حال احساس رسالت و تعهد میكنند كه از بام تا شام جنبش و مبارزه (از هرنوع و هرروشی) را در فیسبوك (و تنها فیسبوك) زنده نگه دارند.

مشكل اما به گمانم جدیتر از اینهاست. دیگر این شعر و غلو و مجاز نیست كه به اعتقاد محققین فیس‌بوك بشدت خطرناك و اعتیاد‌آور است، اتفاقاً بر اساس تحقیقی كه در دانشگاه شیكاگو انجام شده و هفته پیش هم درآمد، فیسبوك بازی و توییت كردن بیش از سیگار و الكل، اعتیاد روانی ایجاد میكند و عملاً بعد از تمایل به سكس و خواب سومین رانه مهم زندگی خیلی از جوانان شده است. كم نیستند كسانی كه با آیفون و چك‌كردن فیسبوك به رختخواب و خواب میروند، یا از پای فیسبوك دسكتاپ، به زور خودشان را به سمت رختخواب میكشانند و در صبح اول وقت درست قبل از رفتن به دستشویی، فیس‌بوك چك میكنند!

با لحاظ چنین كششهای روانی بالقوه و بالفعل، كسی در فیسبوك سیاسی یا احساسی و نمایشی و پرجنب و جوش ایرانی هم گرفتار باشد، روانشناسی جمعی(سوشیوسایكولوژی) هم بشدت به انگیزه های فرد می‌افزاید، فرد بتدریج و كاملاً محتمل در گعده دوستان همفكرتر خود در فیسبوك جذب عادتهای (اتیتودهای) مثبت و تایید شده آن گعده قرار میگیرد، فحشی حواله فلان رهبر سیاسی میكند و چند لایك میگیرد، هنری به خرج میدهد، مضمونی برای فلان مقام حكومتی كوك میكند و سیل تشویق و كامنت سرازیر میشود، فرد خود را در تماس كاملاً نزدیك و ارضاءكننده با جمع میبیند. فرد دیده میشود، با او زنده گفتگو میشود، با هم همدردی و شادی میكنند، هنرنمایی ها جلوه میكند، رندی و زرنگی و طنازی و حاضرجوابی كه همیشه در فرهنگ ایرانی ارزشها و هنجارهای مثبتی هستند در اینجا بشدت تشدید و تشویقی چندین برابر میشوند و نشر و گسترش آنی می یابند. فیسبوك امكان ایجاد فضاهای اینچنین را بطور كاذب فراهم میكند.

اینكه شكل گرفتن چنین فضاهایی اساساً مورد تایید هست یا نه، یك چیز است اما سوال اصلی در موثر بودن و فایده داشتن چنین فضاهایی است كه كاملاً ملموس و واقعی در فیسبوك احساسی و پرهیاهویی ایرانی، واقعاً ایجاد میشوند. آیا این فضاها نمود بیرونی و تاثیر ملموس خارج گروهی دارند؟ در مثبت بودن پاسخ بطور جدی شك دارم.

در چنان فضاهایی اگر محرك لذت‌بخش و گیرا برای تشویق و هیجان‌آفرینی و غلیان احساسات پیرامون حوادث روز گیر نیاید، به بهانه‌ای ساخته میشود، چون زندگی جدی در فضای فیس‌بوك نیاز به سوخت برای گرم كردن چنین فضاهایی در این سرمای سیاسی دارد. "امام مقوایی" ناگهان (سرعت و تكثیر انفجاری ارضا‌ءكننده مضاعف است) تبدیل به یك نهضت و جریان میشود و خیلی هم جدی پیش میرود. حال اینكه به عنوان مثال خطر جدی تحریمهای آرام اما بشدت مضر بر اقتصاد و امنیت ملی كشور چندان مورد توجه نیست. چون جنبه احساسی و همدلی تنگاتنگ و لحظه‌ای كه عامل مهم جایزه گرفتن (ریوارد) فردی و تایید عادتی (اتیتودی) جمعی را نداشته است و اساساً چگالی احتمال وقوع آنهم با توجه به طولانی بودن پایین و گسترده شده است در طول زمان، (علمای تئوری اطلاعات، ارزش اطلاعاتی هر واقعه را با احتمال وقوع آن (كه خوب چگالی احتمال در اینجا مدنظر است) در نسبت عكس می‌بینند)، لذا به بیان لری از دل آن خوراكی برای وریچوآل ریالیتی شبكه‌ای در نمی‌آید و آبی گرم نمیشود.



فیس‌بوك ایرانی خود از درون خود زمینه فعالیت برای همگان درست میكند. غیر از تعدادی از حرفه‌ای های اصحاب رسانه (كه میدانند اینجا چه خبر است و رندانه و حرفه ای در حد محدود از اوضاع خبر میگیرند و كنشگر نیستند) و معدود كسانی كه بشدت حضور خود را در فیسبوك در استمرار دوستی با دوستان واقعی محدود خود (در حد استتوس گذاشتن هر دو سه هفته یكبار یا نشر یك عكس شخصی مثلاً در حد یكماه یكبار) یا پیرامون علاقمندی كاملاً خاص و محدود (مثلاً آگاهی پیدا كردن در مورد فیلمای خوب سینمایی موجود)، محدود كرده‌اند، بقیه كمابیش گرفتارند، خصوصاً كسانی كه درجه حساسیت زیادی به محركها دارند كه در میان فیسبوك بازان اكتیویستی و شهروند-روزنامه نگار درصد بسیار بیشتری را هم تشكیل میدهند.

عده زیادی چنان در این كار غوطه‌ور شده اند كه در دل اعتیاد فیسبوكی، بشدت خود را فعال واقعی مثمرثمر و مصمم به زیست خیلی جدی و فعالانه در چنین فضایی میبینند،
گاه كارهای رسالتی و كنشگرانه و روشنگرانه و جدی فرع قضیه میشود و اساساً زندگی مجازی و هم آوایی و همدلی و مراودات و "دعوت به دیدن هنرنمایی اخیر من یا دوستانم" در این فضا در اولویت قرار میگیرند. بعضی نه لزوماً كنشگر، چنان غرق در لذت و هیجان و نشئگی میشوند كه كمترین كامنتی كلی در مورد عوارض اعتیاد فیسبوكی به طور عام را هم برنمیتابند و پرخاشگری میكنند.



بله منصف باید بود. فیس‌بوك هم میتواند به اندازه بسیار اندك و در حوزه مشخص اگر از آن بهره هدفمند و در عین حال محدود و واقعاً كوپنی گرفته شود، گاه میتواند مفید باشد. اما بشدت باید به آن بدبین بود و بشدت در مقابل فضاسازیهای كاذب داخل آن و جنبه‌های بسیار قوی اعتیادآور آن همیشه مقاومت كرد و لذت زیستن در دنیای واقعی با همه ابعاد و جنبه‌های واقعی آنرا بهیج وجه قربانی فیسبوك نكرد.

برگردم به اكتیویسم كه اگر آنرا در این فضای تشریح شده ببینیم كه چندان غلو هم نیست، اگر كسی میخواهد خودش را وقف كارهای حقوق بشری یا سیاسی كند لازم است تنها در فیسبوك نماند و اینكارها را مثلاً‌ كمتر از ده درصد فعالیتهای خود بداند و هی در گوش دوستان بغل دستی خود داد و بیداد مجازی نزند. فایده‌ای اندك اگر هست در اینكار در كنار ضررهای زیاد آٔن باید لحاظ شود و سنجیده گردد.

"همراه شو عزیز، تنها نمان بدرد ..." خطرناك‌ترین پیامی است كه در عین درستی و زنده بودن در فضای بیرون از فیسبوك (آگر امكان تحقق داشته باشد)، در فضای داخل فیسبوك معمولاً آدمهای اتفاقاً غیرحرفه‌ای را گرفتار و معتاد و بیمار میكند. به هرحال برای بدبینیهای خود دلایل و علل بسیار و تجربه‌ها دارم كه باید در یادداشت دیگری آنها را بیشتر باز كنم.

ملخص كلام، هزینه‌های آشكار و پنهان فیس‌بوك بازی را باید حتماً دید و لحاظ كرد. روان و سیستم عصبی خود را با محركهای ریز و درشت فیس‌بوكی از صبح تا شب در معرض "حملات سایبری" (!) قرار ندهیم و مراقب خود باشیم. كاری كنشگرانه هم میخواهیم بكنیم، شاید بهتر باشد از روشهای موثرتر و پرفایده تر و در عین حال در عرصه عمومی استفاده كنیم.

مرتبط در حلقه بلاگی گفتگو:


آرش بهمنی در مرثیه‌های خاك (*)
سام‌الدین ضیایی در تارنوشت (*)
مریم اقدمی در مریم اینا (*)
مسعود برجیان در پیام ایرانیان (*)

Labels: , ,

4 Comments | | Permalink

_______________________________________________